كارآمدي سياست دفاعي از ديدگاه مقام معظم رهبري

مشخصات كتاب

سرشناسه : منصوری لاریجانی، اسماعیل، - 1337

عنوان و نام پديدآور : کارآمدی سیاست دفاعی از دیدگاه مقام معظم رهبری/ اسماعیل منصوری لاریجانی

مشخصات نشر : تهران: مرکز فرهنگی و انتشاراتی آیه: سازمان تحقیقات خودکفایی بسیج، 1379.

مشخصات ظاهری : ص 228

شابک : 964-5741-11-410000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

موضوع : خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - -- نظریه درباره دفاع

موضوع : خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - -- پیامها و سخنرانیها

شناسه افزوده : سازمان تحقیقات خودکفایی نیروی مقاومت بسیج

رده بندی کنگره : DSR1692 /د7 ک2 1379

رده بندی دیویی : 955/0844

شماره کتابشناسی ملی : م 79-9456

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

از زماني كه به تدوين كتاب ارزشمند سيري در انديشه دفاعي حضرت امام خميني قدس سره مشغول بودم، پرداختن به آرا و نظرات مقام معظم رهبري (مد ظله) در اين زمينه بسيار ضروري به نظر آمد، اگر چه معظم له در دوران امام راحل قدس سره از سياست هاي آن حضرت تبعيت مي كردند، اما بعد از امام راحل قدس سره و تصدي زعامت مسلمين جهان و نيز حساسيت دفاع از نظام جمهوي اسلامي و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، كه پس از اتمام تجاوز رژيم عراق در عرصه هاي سياسي و فرهنگي ابعاد تازه تري گرفت. از اين جهت نظرات و آراء حضرت ايشان در مقاطع مختلف، صرف نظر از توجه مخاطبين و نحوه ي رويكرد مسؤولين نظام به آن، از جايگاه ويژه اي برخوردار است. بطوري كه تبيين و تنسيق آن به عنوان اساس استراتژي دفاع از نظام جمهوي اسلامي و ارزش هاي ديني و ملي كشور ما محسوب مي شود.

از آنجا كه هشت سال از دوران ده ساله

حيات پربار امام خميني قدس سره بعد از انقلاب اسلامي در دفاع مقدس سپري شده است، طبيعي است انديشه هاي دفاعي امام راحل قدس سره در بعد جهاد و دفاع از حريم دين قرآن و تماميت ارضي و نيز دفع تجاوز دشمن به مراتب پررنگ تر از ساير جهات باشد. اگر چه در منظر بلند انديشه امام راحل قدس سره افق هاي گسترده در تاريخ مي بينيم. اما بعد از دوران دفاع مقدس به دليل شرايط و ضرورت توجه به تشديد حملات دشمن در زمينه هاي فرهنگي و سياسي، شاهد ترسيم سياست ها و خط مشي هاي دفاعي از سوي مقام

[ صفحه 10]

معظم رهبري (مدظله) هستيم كه در واقع مكمل انديشه هاي امام قدس سره است. به همين دليل پس از چاپ و انتشار كتاب سيري در انديشه ي دفاعي حضرت امام خميني قدس سره پژوهش و تحقيق در اين زمينه را با همكاري دوستان عزيز و علاقه مند به ويژه جناب آقاي سيد اسماعيل ابراهيميان (به عنوان محقق همكار) آغاز نموديم و پس از جمع آوري منابع و استخراج مطالب مورد نظر به تأليف و تدوين آن پرداختيم لازم است خوانندگان عزيز قبل از مطالعه اين كتاب به نكات زير عنايت داشته باشند.

الف - از آنجا كه در كتاب سيري در انديشه دفاعي حضرت امام خميني قدس سره به مباني و فلسفه جهاد پرداخته ايم. در اينجا از تكرار آن خودداري نموده ايم.

ب - اصولا مقام معظم رهبري (مدظله) در ارائه رهنمودها، به جهات كاربردي امور توجه خاصي دارند. از اين رو اهتمام ما در اين كتاب بيشتر در زمينه ترسيم راهكارهاي اجرايي در انديشه دفاعي معظم له

مي باشد.

ج - در بيان راهكارهاي دفاعي عمدتا به مباحث كلان و اصلي توجه شده است و اگر چه در هر فصلي مباحث فرعي به عنوان زيرمجموعه آمده است. اما از تفصيل مطالب به دليل ترديد در اعمال نظرها خودداري شده است.

در ضمن، از بركات اين كار مهم همسوئي ديدگاهها و آراي مقام معظم رهبري (مدظله) با انديشه امام خميني قدس سره است كه به طور طبيعي در بستر تحقيق خود را نشان داده است. حتي تبيين نظرات امام راحل قدس سره در سخنان مقام معظم رهبري (مدظله) از ظرافت و شفافيت خاصي برخوردار است. چنانچه با علم به اين دو ديدگاه، استراتژي دفاعي نظام جمهوري اسلامي تبيين گردد، قطعا از استحكام، صحت و قدرت و ظهور و مديريت قوي برخوردار خواهد بود. البته اين كار هم اكنون در دست انجام است و اگر خداي متعال توفيق دهد، آن را به علاقه مندان در آينده نزديك ارائه خواهيم كرد.

در خاتمه، بسيار به جا و مطلوب خواهد بود اگر مديران و دولتمردان كشور - به

[ صفحه 11]

ويژه مسئولاني كه در حوزه تأمين امنيت ملي و بين المللي جغرافياي انقلاب اسلامي مسؤوليت دارند - نگرش به مديريت و هدايت سازمان هاي تحت امر را به گونه اي جهت دهند كه در آن به جاي شعار، نياز ساختارها به انديشه ي بلند امام راحل قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله) بسيار جدي و كاربردي باشد.

اگر چه اين اثر با همه كمبودها و كاستيهايش لايق ساحت انديشه بلند مقام معظم رهبري (مدظله) نيست، ولي زمينه را براي محققان و علاقه مندان

فراهم مي آورد تا با بضاعت علم و قوت قلم از اين گنجينه عظيم بهره جسته و با انتقال آن به پيكره نظام جمهوري اسلامي، فضاي لازم و تعهدآميزي را براي مديران و مسؤولان اجرائي مهيا نمايند، تا با تبديل فرامين مقام معظم رهبري (مدظله) به برنامه هاي اجرايي و نهادينه كردن آن، سلامت نظام و امنيت عمومي و پايدار ميهن اسلامي را تضمين نمايند.

اسماعيل منصوري لاريجاني

[ صفحه 15]

كلياتي درباره استراتژي

مفهوم استراتژي

واژه استراتژي [1] مشتق از كلمه يوناني استراتوس [2] به معني لشكر كه خود از پيشوند استراتوس [3] به معني ارتش و كلمه اگين [4] به معناي فرماندهي كردن و رهبري كردن تشكيل شده است. بنابراين، معناي آن از نظر لغوي فرماندهي لشكر و يا سرداري مي باشد. [5] در متون ادب فارسي، استراتژي را به معناي فن اداره عمليات جنگي يا دانش رهبري عمليات نظامي و سوق الجيشي به كار برده اند. [6] .

واژه استراتژي همانند واژه پولتيك [7] از تفكر يوناني اخذ شده، ولي قرنها از صحنه كاربرد زبان خارج و در دهه آخر قرن هجدهم مجددا ظاهر مي شود تا اعمال و پديده هاي نظامي را تبيين كند. تا قبل از اين دوره نويسندگان ايتاليايي و اسپانيولي عهد رنسانس از تركيب واژه هنر با واژه تاكتيك به جاي استراتژي استفاده كرده اند. مثلا ماكياول از هنر تاكتيك جنگ [8] و فورتي ير [9] از علم استحكامات به معني تاكتيك مقدماتي و عالي به معني هنر جنگ ياد مي كنند. با آنكه واژه استراتژي لغتي يوناني است و طبعا زادگاه اين هنر را در مغرب زمين تداعي مي كند، مع هذا پژوهش در تاريخ نظامي

و اجتماعي مشرق زمين به ويژه

[ صفحه 16]

ايران و چين مي تواند اين معني را القاء سازد كه شايد ابتدا استراتژي به مفهوم رزم آوري آن در اين خطه از عالم نضج گرفته و سپس به اروپا و ساير نقاط جهان راه يافته است. سازمان بندي و ارتشداري در ايران باستان و ايجاد امكانات لجستيكي ارتشيان ايران در جنگها و توجه خاص ايرانيان به رزم آوري، سلحشوري و فرهنگ سپاهيگري بيانگر باليدن استراتژي به مفهوم نظامي آن در اين پهنه از جهان بوده است.

هردوت مورخ يوناني قرن پنجم پيش از ميلاد، در زمينه جنگ آوري و رزم آرايي ايرانيان كه سرآمد ملل بودند مي نويسد:«ايرانيان به دقت از سنين 5 تا 20 سالگي در سه زمينه خاص سواركاري، كمانگيري، و راستگويي پرورش مي يابند» [10] .

علاوه بر متون تاريخي، در شاهنامه فردوسي نيز به عاليترين نمونه هاي رزم آوري و سپاهيگري در زمينه هاي راهبردي پرداخته شده است. بنابراين به اعتباري مي توان دستمايه هاي بوجود آمدن استراتژي و يا هنر راهبردي را در ادبيات كهن مشرق زمين مثل چين و ايران پي جويي كرد [11] .

در چين علاوه بر تسليحات و فنون مربوط به آن، موضوع انديشه نظامي نيز مورد توجه قرار داشت و استراتژيست هاي آن كشور راجع به جنگ و علل بروز و نحوه مقابله در برابر آن به بررسي هاي عميق مي پرداختند. يكي از معروفترين اين چهره ها «سون زي» نويسنده كتاب هنر جنگ است كه در حدود قرن ششم پيش از ميلاد مي زيست. اين تحليلگر نظامي غير از مائو، تنها تحليلگر چيني است كه در غرب شهرت يافته و

انديشه هايي چنان پيچيده را مطرح ساخته كه هنوز نه تنها در جامعه چين، بلكه در سطح جهاني مطرح مي باشد و در اغلب دانشكده هاي نظامي دنيا تدريس مي شود. سون زي به عنوان پدر استراتژي شناخته شده است [12] .

[ صفحه 17]

عنوان تحول در مفهوم استراتژي

در گذشته استراتژي رابطه ي تنگاتنگي با نقشه براي جنگ و اجراي آن داشت و به معناي فعاليت نظامي صرف بود كه در آن افسران عالي رتبه طرح كلي هدايت جنگ را پايه ريزي مي كردند. طبق نظر استراتژيست هاي سنتي، استراتژي عبارت بود از عمليات نظامي. اما تغييرات مهمي كه بطور عمده زائيده انقلاب صنعتي در اروپا بود، باعث تغيير در مفهوم استراتژي شدند، البته تحولات دوران مزبور موجب گرديد كه تعريف استراتژي گسترش يافته و ابعاد جديدي بيابد، به نحوي كه در برگيرنده كليه زمينه هاي فعاليت بشري از جمله روندهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، تكنولوژي، علمي و ايدئولوژيكي گرديد، به اين ترتيب مفهوم استراتژي معناي وسيعتري يافت. بر مبناي آن «استراتژي بزرگ [13] پايه ريزي شد [14] .

امروزه تعريف هاي صرفا نظامي از استراتژي عملا وجود ندارد، زيرا استراتژي با جنگ و هدايت حملات نظامي سر و كار دارد، اما به اين پديده محدود نمي شود. زيرا بحث استراتژي اساسا درباره راه هايي است كه بتوان با آنها از قدرت نظامي براي تحصيل اهداف سياسي استفاده كرد. به اين ترتيب استراتژي بسيار وسيعتر از مطالعه جنگها و عمليات نظامي است. "ليدل هارت " تعريف جالبي از استراتژي ارائه كرده است. به نظر او " استراتژي، هنر توزيع و اعمال ابزار براي تحقق اهداف سياسي است [15] مزيت اين تعريف اين است كه استراتژي را از

مفهوم سنتي آن، يعني جنگ، خارج كرده و نشان داده كه استراتژي همان قدر با دولتمردي سروكار دارد كه نظاميگري [16] «آندره بوفر» يكي از استراتژيست هاي معاصر در انتقاد از مفهوم سنتي استراتژي مي گويد:

«به عقيده من اين تعريف تا اندازه اي محدود و مختصر به نظر مي رسد، زيرا كه در آن تنها به نيروهاي نظامي تكيه شده و از مقولات ديگري كه در اين هنر مطرح مي شود، نامي به ميان آورده نشده است. به هر جهت من تعريف اين واژه را اين گونه ترجيح

[ صفحه 18]

نمي دهم. استراتژي، هنر به كار بردن جبر و زور است، به طوريكه اين جبر و زور بتواند، تا حد امكان، بيشترين نتيجه را در رسيدن به اهداف سياسي به بار آورد اين تعريف هم كمي دور از ذهن به نظر مي رسد... استراتژي عبارت از هنري است كه انسان را قادر مي سازد قطع نظر از روشي كه به كار مي گيرد، مسائلي را كه در نتيجه برخورد دو خواست متغاير بروز نموده، خوب بشناسد، و بعد در نتيجه شناخت كامل اين مسائل، تكنيك و روشي را اتخاذ نمايد كه حداكثر كفايت و بهره وري را حاصل كند» [17] .

رفته رفته انحصار استعمال استراتژي در ابعاد نظامي از بين رفته و از آن به عنوان استفاده از همه قدرت كشور (مجموعه قدرت اقتصادي، سياسي، ايدئولوژيك، نظامي و توانايي هاي ديگر) براي كسب اهداف سياسي تعريف شده است.

استراتژي ملي

اشاره

استراتژي ملي مناسب و مطلوب، يكي از مهم ترين اركان هنر نظام سياسي است كه عامل تداوم آن نظام نيز محسوب مي گردد. سير در تاريخ، ما را با

كشورهاي زيادي مواجه مي سازد كه علي رغم برخورداري از سرمايه ها و امكانات ملي و نظامي لازم براي پيروزي، به علت قصور و عدم تدوين استراتژي ملي مناسب و مقتضي، متحمل شكست گرديده اند. شوروي و كويت دو نمونه از كشورهايي هستند كه به علت عدم هماهنگي و تعادل اجزاي سياست ملي دچار فاجعه شدند. اولي به خاطر توجه يك سويه به رشد نظامي و دومي به لحاظ عدم توجه به سياست نظامي، عليرغم برخورداري از رشد بالاي نظامي و اقتصادي هر دو كشور در مقابله با تهديدات دچار بحران شده اند.

استراژي ملي، خط مشي هاي كلي (اعم از نظامي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، و...) يك دولت را به منظور دفع تهديدات و بسط ارزش ها تبيين مي كند از اين رو

[ صفحه 19]

مي توان نتيجه گرفت كه استراتژي ملي بطور كلي به دو دسته استراتژي ملي تهاجمي و تدافعي تقسيم مي شود آنچه در اين تحقيق مورد توجه قرار گرفته است، استراتژي ملي تدافعي است.

بر اين اساس هرگاه يك نظام در صحنه بين المللي در معرض تهاجمات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي دشمنان و مخالفان داخلي و خارجي قرار بگيرد، ناگزير بايد براي مقابله با اين تهاجمات كه امنيت ملي جامعه را به مخاطره مي اندازد، يك استراتژي ملي مناسب اتخاذ نمايد.

مؤلف كتاب استراتژي و جنگ، استراتژي ملي را اينگونه تعريف مي نمايد:

«استراتژي ملي، هنر شناخت مسائل ملي، يافتن راه حل براي آنها و نيز تحقق اهداف ملي است. كوشش اين استراتژي آن است كه تركيبي از نيروهاي نظامي، سياسي، فرهنگي، مذهبي و غيره بدست دهد تا حتي الامكان بدون نياز

به جنگ و توسل به خشونت اهداف ملي تحقق يابند» [18] .

مهم ترين هدف استراتژي ملي تأمين امنيت ملي است. امروزه اين مسئله يكي از مباحث عمده تئوريكي در مطالعات استراتژي است؛ زيرا تأمين امنيت ملي زمينه دستيابي به فرآيندي را مهيا مي سازد كه در راستاي آن بتوان به اهداف ملي رسيد.

مفهوم امنيت ملي، شرايط و فضاي ملي - فراملي را دربر دارد، كه يك ملت در چارچوب آن مي تواند اهداف و ارزش هاي حياتي مورد نظر خود در سطح ملي و بين المللي گسترش دهد و يا دست كم در برابر تهديدات بالقوه و بالفعل عوامل داخلي و خارجي، آنها را حفظ نمايد. هرگونه تجاوز به حق حاكميت دولتها در اداره امور داخلي و خارجي آنها تهديد در برابر امنيت ملي آن كشور به شمار مي آيد [19] .

هدف همه تهديدات اعم از داخلي و خارجي، تخريب ارزش ها، اهداف و منافع حياتي هر كشور است كه در اشكال گوناگون، سيستم امنيتي آن را به مخاطره

[ صفحه 20]

مي اندازد. بنابراين هر يك از دولتهاي جهان بر اساس نظامها و سيستم امنيتي و بر طبق الگوهاي استراتژيك موجود، استراتژي امنيت ملي خود را شكل مي دهند تا جامعه را در برابر اشكال مختلف تهديدات (تهديدات سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي) مصون نمايند.

استراتژي نوين

اشاره

از دهه 1980 ميلادي شاهد رشد اعجاب آور تكنولوژي در جهان هستيم، به طوري كه اين رشد و پيشرفت، مرز ارتباطات ملي كشورها را تحت تأثير قرار داده و آن را جنبه بين المللي يا فراملي بخشيده است. اين امر موجب شده است كه كشورها

در مفهوم استراتژي تجديد نظر كنند و بر اساس تحولات تازه به تبيين استراتژي در راستاي حفظ منافع ملي خود بپردازند.

ابتكار دفاع استراتژيك آمريكا معروف به جنگ ستارگان در همين راستا تدوين شده است تا برتري تكنولوژي خود را در مؤلفه هاي استراتژي به رخ جهانيان بكشد. البته آمريكا با طرح اين استراتژي توانسته است به اهداف خود در ارتباط با شوروي (سابق) نائل شود، اما حركت هاي منفعت طلبانه آمريكا، تشنجات قومي و سياسي را در كشورهاي جهان سوم برانگيخته است. تا آنجا كه آمريكا براي حفظ منافع جهاني خود بر آن شده است كه تغييراتي بنيادي در استراتژي مورد عمل بوجود آورد.

بنابراين تحولاتي كه در مفهوم استراتژي پس از پايان جنگ جهاني دوم بوجود آمده است را مي توان به شرح زير عنوان كرد:

تغيير مفهوم نظامي استراتژي

اگر چه نيروي نظامي به عنوان عامل مهم در استراتژي نفي نمي شود، اما برخلاف استراتژي سنتي از اولويت برخوردار نيست. جوليان ليدر در اين باره مي نويسد:

«مفهوم استراتژي فراتر از استفاده نيروهاي قهرآميز رفته و مجموعه كاملي از ابزارها

[ صفحه 21]

از جمله سياسي، اقتصادي ايدئولوژيك و تكنيكي - علمي را دربر مي گيرد. [20] .

تأثير ارتباطات بر مرز ملي

تا كنون اگر استراتژي تأمين كنده منافع دولتها بوده است، اينك به دليل ارتباطات سريع جوامع جهاني و مبادلات وسيع اقتصادي و صنعتي مرزهاي ملي در رابطه با مفهوم استراتژي جنبه فراملي يا بين المللي يافته است.

نياز جامعه بشري به نظم نوين

امروزه پديده هايي چون رشد جمعيت جهان، تغذيه و بهداشت، آموزش و پرورش، رفاه عمومي و آلودگي محيط زيست، اداره امور جهان را با معضلاتي مواجه كرده است، به طوري كه نظم نوين براي اداره جهان اجتناب ناپذير است. بديهي است كه مفهوم استراتژي هم بايد در ابعاد وسيعتري بايد مورد توجه قرار گيرد.

استراتژي فراملي

با توجه به تحولات پيچيده در گستره روابط جهاني، تغيير مفهوم استراتژي كليتي فراگير است، و مهم ترين شاخصه اين فرآيند تغيير ماهيت عوامل استراتژي از درون مرزي (ملي) به برون مرزي (فراملي) است و اين امر ايجاب مي كند كه كشورها در تنظيم سياست دفاعي عوامل بين المللي را هم مد نظر قرار دهند. «مايكل هوارد» تحت عنوان استراتژي بزرگ مي نويسد:

«سياست بين المللي نمي تواند بدون نوعي مفهوم فراگير و به شكل نوعي استراتژي بزرگ بتوانند در قالب طرحي كلان كه در آن جاي گيرد، اجرا شود» [21] .

بنابراين هر كشوري براي تنظيم و تدوين استراتژي خود نيازمند به شناخت عوامل فراملي است، كه رعايت آن تأثير بسزايي در موقعيت استراتژي او خواهد داشت. به طور كلي مواضع استراتژيك هر كشوري بايد مبتني بر موارد ذيل باشد:

الف - شناخت عوامل برون مرزي استراتژيك و تأثير فرآيند آن در داخل.

[ صفحه 22]

ب - ايجاد هماهنگي در اجرا و تنظيم مكانيسم عوامل داخلي با فرآيند خارجي آن.

ج - بررسي واكنش استراتژيك ساير كشورها و مطالعه تأثير آن در مواضع استراتژيك جهاني.

د - سرعت عمل در تصميم گيري به منظور ورود فعال در عرصه روندهاي حياتي استراتژي. زيرا فرآيند تصميم گيري عمومي

است اگر مؤلفه اي در وقت خودش در چرخه سياسي قرار نگيرد، نه تنها وارد فرايند استراتژي نمي شود بلكه بايد از تصميم عمومي تبعيت كند.

رابطه استراتژي با مشتركات انساني

با توجه به تأثير عوامل فراملي در روند استراتژي، اين واقعيت رخ مي نمايد كه استراتژي به سوي حوزه مشتركات انساني پيش مي رود حوزه مشتركات انساني همان حوزه نيازهاي ثابت بشر است كه با گذشت زمان كهنه نمي شود و تا انسان هست، اين نيازها فراتر از فرهنگ ها و حكومت ها پرواز مي كنند. به همين دليل استراتژي مي خواهد خود را به اين حوزه برساند تا تكيه گاهي ثابت و مطمئن براي خود پيدا كند.

نيازهاي مشترك جامعه بشري عبارتند از: عدالت، امنيت، آزادي، حقوق بشر، آينده داري و... اين نيازها ملازم با طبيعت يا فطرت آدمي است، و همواره انسان به سوي تلازم با فطرت خود در حركت است، و در اين راستا مكتب ها و فرهنگ هايي را انتخاب مي كند كه او را به اين حقيقت برسانند به ويژه در جايي كه امنيت عمومي مطرح مي شود ميل استراتژيست ها به بيان اخلاقيات و تعهد ايماني بيشتر مي شود.

استراتژي اسلام

تا كنون آنچه در رابطه با استراتژي بيان شده مي توان در موارد زير خلاصه كرد:الف - استراتژي، كاربردي فراملي پيدا كرده است.

ب - عوامل برون مرزي به عنوان مؤلفه هاي استراتژي امري اجتناب ناپذير

[ صفحه 23]

است.

ج - استراتژي عملا نشان داده است كه خود را به مفاهيم و تعاريفي ثابت و لا يتغير از مؤلفه ها نزديك مي كند.

د- نيازهاي ثابت و لا يتغير در حوزه فطرت بشري به عنوان حوزه مشتركات انساني قلمداد مي شوند.

ه- نياز استراتژي به درون مايه هاي اخلاقي و ديني روز به روز بيشتر مي شود.

با توجه به موارد فوق با صراحت بايد اعلام كرد كه اين تنها

مكتب اسلام است كه مي تواند مقاصد استراتژي را تأمين كند، زيرا اسلام ديني جهاني است و براي همه انسان ها صرف نظر از رنگ، نژاد و جغرافيا آمده است. چنانچه قرآن كريم مي فرمايد:

و ما ارسلناك الا كافة للناس. [22] .

(اي رسول) ما تو را نفرستاديم مگر براي عموم انسان ها.

بنابراين اسلام به خاطر فراملي بودن رسالت و مأموريتش، بر مؤلفه هاي جهاني هم تأكيد دارد. علاوه بر آن براي مفاهيم ثابت استراتژي نيز تعاريفي گويا و فراگير دارد، چرا كه مبتني بر حوزه فطرت بشر است و احكام ثابت او از اين ناحيه برخاسته است:

فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لا يعلمون. [23] .

با تمام وجود رو بسوي آئين پاك آور، با آن فطرت الهي كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده است. در آفرينش خداوند هيچگونه تغييري نيست، اين است آئين استوار حق ولي اكثر مردم نمي دانند.

بدين ترتيب سيري كه فرآيند استراتژي در جهان دارد، لزوما به سوي مقاصد جهاني اسلام است. همان مقاصدي كه نبي اكرم صلي الله عليه و اله حكومت اسلامي را براي آن

[ صفحه 24]

تشكيل داد و نيز در دوران انقلاب اسلامي امام خميني قدس سره به عنوان رهبر ديني - سياسي انقلاب، بارها به اهداف فراملي نظام جمهوري اسلامي تأكيد ورزيده اند، چنانچه فرموده اند:

«ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش

نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم.» [24] .

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله) نيز با اشاره به توانمندي اسلام در اداره جهان، تغيير مفاهيم سياسي و استراتژيكي را متذكر شده و فرموده اند:

«انقلاب بزرگ ما، خصوصياتي مخصوص به خود داشت. اين خصوصيات كه بارها هم در تحليل هاي ملت ما و آشنايان با انقلاب تكرار شده، اولين بار در يك انقلاب مشاهده مي شد؛ تكيه ي به اسلام، هدف گيري ايجاد حكومت اسلامي، تجديد نظر در مفاهيم سياسي عالم، مثل آزادي و استقلال و عدالت اجتماعي و چيزهاي ديگر - و حركت به سمت دنيا و جامعه يي كه بر پايه ي ارزش هاي اسلامي بنا شده باشد.» [25] .

البته استعداد فراگير و جهاني احكام اسلام شعار نيست، بلكه طبيعت قوانين و احكام نوراني اسلام كه از سوي شارع مقدس نازل شده است، براي همه بشريت عالم در طول تاريخ است. مقام معظم رهبري (مدظله) تنها راه تحكيم عدالت جهاني را استقرار دين و بازگشت بشريت به معنويت و دين مي داند، چنانچه فرموده اند:

«اگر هزار سال ديگر هم، دنيا همين طور پيش برود و پيشرفت هايي در آن به وجود بيايد، مادامي كه دين خدا حاكم نشده باشد، باز عده يي مستكبر و عده يي مستضعف اند. دين آمد، براي اين كه ناكاميهاي بشر را از بين ببرد.

[ صفحه 25]

امروز ناكاميهاي بشر، به خاطر اعراض از معنويت و دين و تعاليم عاليه ي اسلامي، همچنان باقي است و از بين نرفته است.» [26] .

بنابراين ظهور انقلاب اسلامي در عصر تحولات مفاهيم استراتژي و ثبات گرايي

آن، پاسخي به موقع و منطقي به اين فرآيند است. تأثير دلنشين اسلام در جان انسان ها و متقابلا وحشت استكبار جهاني از آن، برخاسته از همين واقعيت انكارناپذير است.

[ صفحه 29]

مبناها در سياست دفاعي

اشاره

مبناها در سياست دفاعي مقام معظم رهبري (مدظله) از سه ركن مهم نشأت گرفته است كه عبارتند از: 1- اصول و معيارهاي ديني. 2- انديشه امام خميني قدس سره. 3- قانون اساسي.

اصول و معيارهاي ديني

اشاره

اصولا در حكومت ديني، رهبران بايد بر اساس معيارهاي ديني جامعه را اداره كنند و تمام تصميم گيري ها و رهنمودها را با معيارهاي ديني منطبق نمايند. از اين جهت مهم ترين شاخصه حكومت ديني (در اينجا منظور ما حكومت اسلامي است)

عبارتند از:

عبوديت خالص

شكل گيري حكومت ديني به اين جهت است كه فلسفه حيات را تعريف كند و با الهام از جهان بيني اهداف زندگي را مشخص كرده، سمت و سوي جامعه را بر اساس آن تنظيم نمايد. از اين رو مهم ترين مأموريت انبياي الهي را مي توان عبوديت دانست؛ زيرا در حلقه عبوديت؛ حقيقت حيات و فلسفه چگونگي و به كجا شدن معني شده است. خداوند متعال با صراحت در اين زمينه مي فرمايد:

[ صفحه 30]

«لقد بعثنا في كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت.» [27] .

به تحقيق ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه بسوي عبوديت حق بيايند و از طاغوت دوري گزينند.

تزكيه يا شناخت بي ابهام

معيار ديگر حكومت اسلامي تزكيه نفوس است، بدين معنا كه انسان به طور روشن و شفاف حقايق دين خود را درك كند و بدان معتقد گردد، چنانچه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و في يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.» [28] .

او خدايي است كه از بين خود مردم رسولي را برانگيخت تا آيات خدا را بر آنان تلاوت كند تا آنان پس از تزكيه، كتاب و حكمت كنند و بياموزند در حاليكه قبل از آن در گمراهي آشكار بوده اند.

از آنجا كه بعد از «تزكيه» لفظ «كتاب» و «حكمت» آمده است، برمي آيد كه منظور از تزكيه، پالايش درون از ترديدها و شبهه ها نسبت به حقيقت دين و معيارهاي ديني است و حكمت در واقع تحصيل حقايق اشياء و امور است،

كه جوهر يقين در معرفت به شمار مي آيد. يعني معرفت نسبت به حقايق حكومت ديني و مبادي آن بايد بي ابهام باشد.

اقامه عدل و قسط

از مهم ترين خصوصسات اسلام، اقامه عدل و قسط در همه ابعاد فردي و اجتماعي است. چنانچه مي فرمايد:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط.» [29] .

[ صفحه 31]

به تحقيق ما رسولان را با حجت و دليل فرستاديم و كتاب و ميزان را با آنها همراه كرديم تا مردم به قسط قيام كنند.

البته عدل و قسط از نظر مفهومي با هم تفاوت دارند، اصولا عدل تعيين منزلت مي كند و قسط حق و حقوق آن منزلت يا جايگاه را تأمين مي نمايد.

رهبري پويا و عشق آفرين

اصولا عبوديت، معرفت پاك و روشن و عدالت، سه عنصر اصلي هستند كه در اثر تركيب در فرآيند جامعه، حركتي جذاب و عشق آفرين را بوجود مي آورند كه لاجرم رهبري و هدايت منسجم آگاهانه را طلب مي كنند، اين حركت جذاب كه نشانه ي سير سالم يك جامعه به سوي حق تعالي است، هر چه پاك تر و سالم تر باشد، تمايل او به پذيرش رهبري و هدايتگري او بيشتر است، چنانچه در قرآن كريم مي خوانيم:

«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله» [30] .

اي پيامبر! به آنها بگو اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد. تا خدا شما را دوست بدارد.

يهوديان ادعا مي كردند كه خدا آنها را دوست دارد، لذا خداي متعال به پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله فرمود: به آنها بگو اگر خدا را دوست دارند از تو تبعيت كنند تا اين دوستي دوام و بقا پيدا كند. يعني تعلق محبت خدا به بندگانش در سايه اطاعت از رهبري جامعه است،

ضرورت اين تعلق همان ذاتي بودن انسجام عناصر حكومت اسلامي به منظور هدايت و تربيت مردم است.

مقام معظم رهبري (مدظله) نيز اين چهار مشخصه را بعنوان خطوط اصلي نظام اسلامي در عصر پيامبر صلي الله عليه و اله برشمرده اند و فرموده اند:

«پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نظامي را بوجود آورد كه خطوط اصلي آن چند چيز بود. من در ميان اين خطوط اصلي، چهار چيز را عمده يافتم:

[ صفحه 32]

اول، معرفت شفاف و بي ابهام؛ معرفت نسبت به دين، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكليف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پيامبر صلي الله عليه و اله، معرفت نسبت به طبيعت. همين معرفت بود كه به علم و علم اندوزي منتهي شد و جامعه ي اسلامي را در قرن چهارم هجري به اوج تمدن علمي رساند. پيامبر صلي الله عليه و اله نمي گذاشت ابهام باشد. در اين زمينه، آيات عجيبي از قرآن هست كه مجال نيست الآن عرض بكنم. در هر جايي كه ابهامي به وجود مي آمد، يك آيه نازل مي شد تا ابهام را برطرف كند.

خط اصلي دوم، عدالت مطلق و بي اغماض بود؛ عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداري هاي عمومي و نه خصوصي - چيزهايي كه متعلق به همه ي مردم است و بايد بين آنها با عدالت تقسيم بشود عدالت در اجراي حدود الهي، عدالت در مناصب و مسؤوليت دهي و مسؤوليت پذيري. البته عدالت، غير از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهي مساوات، ظلم است. عدالت، يعني هر چيزي را به جاي خود گذاشتن و به هر

كسي حق او را دادن. او عدل مطلق و بي اغماض بود. در زمان پيامبر صلي الله عليه و اله، هيچ كس در جامعه ي اسلامي از چارچوب عدالت خارج نبود.

سوم، عبوديت كامل و بي شريك در مقابل پروردگار؛ يعني عبوديت خدا در كار و عمل فردي، عبوديت در نماز كه بايد قصد قربت داشته باشد، تا عبوديت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگي مردم و مناسبات اجتماعي ميان مردم بر مبناي عبوديت خدا؛ كه اين هم تفصيل و شرح فراواني دارد.

چهارم، عشق و عاطفه ي جوشان. اين هم از خصوصيات اصلي جامعه ي اسلامي است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ «يحبهم و يحبونه» [31] ، «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» [32] ، «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله» [33] محبت، عشق، محبت به همسر، محبت به فرزند، كه مستحب است فرزند را ببوسي؛ مستحب است كه به فرزند محبت كني؛ مستحب است كه به

[ صفحه 33]

همسرت عشق بورزي و محبت كني؛ مستحب است كه به برادران مسلمان محبت كني و محبت داشته باشي؛ محبت به پيامبر صلي الله عليه و اله، محبت به اهل بيت؛ «الا المودة في القربي». [34] [35] .

ضرورت حكومت اسلامي

از طبيعت مشخصه هاي حكومت اسلامي برمي آيد كه مخصوص انسان هاي خاص در عصر خاصي نيست، بلكه اين حكومت مأمور است تا فيض رحمت الهي را در عالميان جاري كند، چنانكه در قرآن كريم مي فرمايد:

«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين.» [36] .

ما تو را نفرستاديم مگر اينكه رحمت الهي در همه عالم باشي.

و همچنين

از آيه ذيل وجوب و استمرار حاكميت و رهبري اثبات مي شود:

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا.»

هيچ مرد و زن مومني را در كاري كه خدا و رسولش حكم كردند اختياري نيست. هر كس از خدا و رسولش نافرماني كند سخت در گمراهي افتاده است.

همانطور كه بيان شد مهم ترين شاخصه حكومت اسلامي آميختگي رهبري اسلامي با اركان حكومت است. به طوري كه اين آميختگي مركز ثقل تربيت و هدايت به حساب مي آيد، و از اينجاست كه ثبات و دوام رهبري در ولايت فقيه نشان داده مي شود. يعني امكان ندارد ضرورت حكومت را بپذيريم امام رهبري را از آن ضرورت استثنا كنيم، زيرا رهبري جزء لاينفك حكومت اسلامي است، و اركان حكومت، بدون رهبري نه معنا مي شوند و نه منشأ اثر واقع مي گردند.

بنابراين مشروعيت رهبري از آميختگي آن با متن احكام ديني ناشي مي شود

[ صفحه 34]

كه تربيت و هدايت انسان ها را در مجراي دين ميسر مي سازد، چنانچه حضرت امام حسين عليه السلام به اين نكته ظريف اين گونه اشاره فرمودند:

«مجاري الامور و الاحكام علي أيدي العلماء بالله و الامناء علي حلاله و حرامه.» [37] .

جريان امور و احكام اسلامي به دست علماي ديني است كه بر حلال و حرام خدا امين هستند. در تبيين ريشه همه امنيت ها بايد گفت كه بستر تربيت و هدايت، امنيت رواني و اجتماعي مردم است و به همين لحاظ درجه اهميت

امنيت رواني و روحي مردم نيز بيشتر از امنيت اجتماعي است و تكيه گاه امنيت رواني در امت، عدالت رهبري است، ملكه بودن عدالت در رهبر به عنوان شرط مهم رهبري نيز از اينجا ناشي مي شود. بنابراين وقتي مردم رهبرشان را عادل يافتند، به او اعتماد ميكنند و اين اعتماد پايه و اساس هر نوع امنيتي را تشكيل مي دهد.

از اين رو امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

«فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب. القائم بالقسط و الدائن بدين الله و السلام» [38] .

سوگند به جانم، امام كسي است كه به قرآن حكم كند و با مردم به عدالت رفتار نمايد و به دين خدا پايبند باشد.

بدين ترتيب رهبر الهي با عدالت، امنيت دروني و بروني مردم را تضمين مي كند و اين امر زمينه اطاعت صادقانه مردم را فراهم مي كند، و رهبري با نفوذ در اعماق جان انسان ها به سهولت امر تربيت و هدايت مردم را انجام مي دهد، و اين حقيقت ولايت و رهبري در اسلام است كه ضرورت علي الدوام را موجب مي شود. مقام معظم رهبري (مدظله) نيز با اشاره به نفوذ پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله در طول ده سال حكومتشان و تأثير دامنه دار آن فرموده اند:

مردم داشتند پي در پي مسلمان مي شدند. مردمي بودند كه پيامبر صلي الله عليه و اله را

[ صفحه 35]

نديده بودند. مردمي بودند كه آن ده سال را درك نكرده بودند. اين مسأله ي «وصايتي» كه شيعه به آن معتقد است، در اين جا شكل مي گيرد. وصايت، جانشيني و نصب الهي، سرمنشأش اين جاست، براي تداوم

آن تربيت است. و الا معلوم است كه اين وصايت، از قبيل وصيت هايي كه در دنيا معمول است، نيست كه هر كس مي ميرد، براي پسر خودش وصيت مي كند. قضيه اين است كه بعد از پيامبر صلي الله عليه و اله، برنامه هاي او بايد ادامه پيدا كند. [39] .

خلاصه سخن

آنچه را كه در اين مبحث مي تودن خلاصه كرد عبارت است از:

1- شاخصه هاي حكومت اسلامي به گونه اي است كه با حقيقت حيات بشري آميخته اند. از اين رو از نظر ضرورت در درجه اول قرار دارند.

2- آثار تربيتي و هدايتي احكام اسلامي در مجاري رهبري ظاهر مي شود، به طوري كه به آن آثار بدون وجود رهبري هرگز امكان ظهور و تحقق نمي يابند، يا به عبارت ديگر احكام اسلامي آنچنان با مسأله رهبري آميختگي دارند كه فرض جدايي آن دو از هم محال است.

3- مهم ترين صفت رهبري ملكه عدالت است كه نكته اطمينان و اعتماد مردم است و تحقق اين اعتماد اساس امنيت رواني و اجتماعي را شكل مي دهد.

4- ضرورت تربيت و هدايت انسان، تداوم رهبري را در ولايت فقيه ايجاب مي كند، اين امر هم در طبيعت احكام الهي نهفته است كه از فلسفه «چرايي» تا «چگونگي» سخن دارد و هم اينكه عقل بشري از حكمت الهي اين انتظار را دارد كه در هيچ عصري انسان ها را بدون هادي رها نكند، كه اين امر در علم كلام به عنوان «قاعده ي لطف» معروف است.

5- رهبر الهي در تمام تصميم گيري ها و سياست گذاري ها بايد تابع اصول و معيارهاي ديني باشد كه سياست دفاعي نيز از آن جمله است.

[ صفحه 36]

انديشه امام خميني

تمامي جهت گيري ها و سياست گذاري هاي مقام معظم رهبري (مدظله) متأثر از انديشه تابناك امام خميني قدس سره است، انديشه اي كه در قرن حاضر نقش مهمي در احياي مجدد احكام اسلام و بازيافت جوامع اسلامي ايفا كرده است. مقام معظم رهبري (مدظله) نيك مي دانند كه بهره برداري تجديد حيات كاربردي از انديشه هاي امام خميني قدس سره رهيافتي است كه در افق آن مي توان آينده انقلاب را تضمين نمود، به ويژه در حوزه انديشه دفاعي امام خميني قدس سره، شناسايي خطرها و ابعاد توطئه دشمنان و توصيه هايي عملي به ملت براي دفاع از خود بسيار حايز اهميت است. اگر چه ما در كتابي جداگانه به تبيين انديشه ي دفاعي امام خميني قدس سره پرداخته ايم [40] ، اما بيان اين نكته ضروري است كه زيربناي اين تفكر، الزام رهبري در متن اصول معيارهاي حكومت ديني است كه در ولايت فقيه متبلور است.

تبلور رهبري در اصول و معيارهاي ديني در حوزه احكام ثانويه نمود بيشتري دارد. يعني اختصاص احكام اسلام به مصالح كلان و در اختيار گذاشتن تشخيص اين مصلحت به رهبري، ابعاد قابل توجهي به موضوع رهبري در حكومت اسلامي بخشيده است، و از جمله آن اختيارات ضرورت تدوين استراتژي كلان دفاعي است كه بر سياست مشخص و برنامه ريزي دقيق تأكيد شده است. چنانچه حضرت امام قدس سره مي فرمايند:

«من با صراحت اعلام مي كنم جمهوري اسلامي ايران با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و

جلوي جاه طلبي و افزون طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد براي پيشبرد اهداف و منافع ملت محروم ايران برنامه ريزي كنيم. ما بايد در ارتباط با مردم جهان رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از بيماران و گرسنگان و محرومان

[ صفحه 37]

با تمام وجود تلاش كنيم» [41] .

بدين ترتيب در سياست دفاعي امام راحل قدس سره چند اصل مهم وجود دارد كه عبارتند از:

1- سرمايه گذاري در جهت احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان.

2- تقويت بنيه دفاعي مسلمانان در جهت تصاحب قدرت حقيقي در جهان و ايجاد توازن قوا.

3- جلوگيري از جاه طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب.

4- تلاش در جهت پيشبرد اهداف و منافع ملل محروم.

5- برنامه ريزي در راستاي ارتباط مسلمانان و رسيدگي به مشكلات آنان.

6- حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود.

طبيعي است كه بر اساس اين محورهاي كلي كه منبعث از متون دين و قرآن است، بايد سياست دفاعي نظام اسلامي تنظيم گردد. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«آن چيزي كه از امام براي ما قابل تقليد است، هدف هاي او و حركت به سمت آن هدف ها است، هيچ كدام از هدف ها و آرمان هايي كه امام معين كردند صرف نظر كردني نيست. آن بزرگوار براي ملت ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بهترين و والاترين و اصلي ترين هدفها را انتخاب كردند و به زبان آوردند و آن ها را در دهها اثر

از ادبيات مخصوص خود ثبت كرده و حركت به سمت آنها را نشان دادند.» [42] .

به طوري كه ملاحظه مي شود مقام معظم رهبري (مدظله) خود را مقلد امام خميني قدس سره در اجراي فرامين و رهنمودهاي روشنگر ايشان مي دانند و راه تدابير امام

[ صفحه 38]

راحل قدس سره را به عنوان تجاربي ارزشمند براي ملت بزرگ ايران فراموش ناشدني مي دانند، بنابراين اگر چنين گفتيم، خوش گفته ايم كه:

شد تسلي دلم رهبري خامنه اي

چون كه تدبير خميني در او پيدا

قانون اساسي

سومين مبنا براي تبيين سياست دفاعي مقام معظم رهبري (مدظله) قانون اساسي است كه نقش رهبري را در ساختار دفاعي كشور عمدتا بر اساس اصول 110 و 113 و 176 مورد توجه قرار داده است.

در اصل 110 مي توان مواردي را به عنوان مبناي قانوني جايگاه رهبري در استراتژي دفاعي سياست دفاعي جمهوري اسلامي ايران مورد تأكيد قرار داد. اين موارد عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران (از جمله سياست هاي دفاعي).

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام (از جمله نظارت بر اجراي سياست هاي دفاعي نظام سياسي).

3- فرماندهي كل نيروهاي مسلح (و مسؤوليت هايي كه با توجه به اين سمت دارا خواهند بود).

4- اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروها (با توجه به برآورد موضوع، تحليل محيط عملياتي و بازتاب هاي آن سياست و شرايط كلي نظام سياسي).

5- نصب و عزل و قبول استعفاي رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي، فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و فرماندهان عالي رتبه نيروهاي نظامي

و انتظامي.

6- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

اصل 113 قانون اساسي به اختيارات رياست جمهوري اشاره دارد. ولي اين اختيارات جنبه اجرايي داشته و صرفا مواردي بر عهده رياست جمهوري گذاشته

[ صفحه 39]

شده است كه مستقيما به رهبري مربوط نگرديده و بيش از آنكه جنبه تصميم گيري و تعيين خط مشي و الگوي رفتاري را داشته باشد، داراي ابعاد اجرايي مي باشد.

اصل 176 قانون اساسي به شوراي عالي امنيت ملي اشاره دارد. اگر چه اين شورا تحت رياست و نظارت مستقيم رياست جمهوري تشكيل مي گردد، امام وظايف و كاركرد شورا به گونه اي است كه در راستاي آن نقش ويژه و منحصر به فرد رهبري در شورا كه به منظور تأمين منافع ملي، پاسداري از انقلاب اسلامي، تماميت ارضي و حاكميت ملي جمهوري اسلامي ايران تشكيل گرديده است، در جهت منويات مقام معظم رهبري (مدظله) در حوزه دفاعي و استراتژيكي وظايف ذيل را عهده دار مي باشد.

1- تعيين سياست هاي دفاعي و امنيتي كشور در محدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرف مقام معظم رهبري (مدظله).

2- هماهنگ نمودن فعاليت هاي سياسي، اطلاعاتي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي در ارتباط با تدابير كلي دفاعي - امنيتي.

3- بهره گيري از امكانات مادي و معنوي كشور براي مقابله با تهديدات داخلي و خارجي.

در جهت اجرا و انجام اهداف فوق، شوراي عالي امنيت ملي در ميان مقامات نظامي (كه عمدتا از سوي مقام معظم رهبري (مدظله) تعيين مي گردند)، با حضور رؤساي قواي سه گانه، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح، عالي ترين مقام ارتش و سپاه در

ارتباط با مورد و يا وظيفه اي خاص و دو نفر نماينده مقام معظم رهبري (مدظله)تشكيل مي گردد.(علاوه بر افراد فوق وزراي خارجه،كشور، اطلاعات و رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور نيز شركت دارند).

كليه مصوبات اين شورا، صرفا بعد از تصويب مقام معظم رهبري (مدظله) لازم الاجرا مي باشد. اين امر نقش مقام معظم رهبري (مدظله) را در برنامه ريزي، سازماندهي، ارائه خط مشي و رويه رفتاري براي نيروهاي مسلح و همچنين ارائه

[ صفحه 40]

استراتژي و سياست دفاعي مشخص و متمايز مي سازد.

به اين ترتيب مقام معظم رهبري (مدظله) با توجه به جايگاه مهمي كه دارا مي باشد، در ساختار دفاعي جمهوري اسلامي ايران نقش تعيين كننده و منحصر به فردي دارند، به گونه اي كه مي توان گفت، از يك سو مشروعيت بسياري از تصميمات، ناشي از تصويب مقام معظم رهبري (مدظله) بوده و از سوي ديگر مي توان به نقش رهبري و تأثير رهنمودهاي ايشان در تبيين استراتژي دفاعي كشور كه در جهت كاهش يا خنثي كردن تهديدات بالقوه و بالفعل مورد توجه قرار مي گيرد. اشاره نمود. از اين رو سعي مي شود تا با توجه به رهنمودها، ديدگاهها و نظرات مقام معظم رهبري (مدظله) به تبيين سياست دفاعي نظام جمهوري اسلامي بپردازيم تا راهكارهاي افزايش توان دفاعي و قدرت ملي كاملا روشن شوند.

[ صفحه 43]

تدابير يا راهبردهاي دفاع از نظام جمهوري اسلامي

اشاره

همانطور كه گفته شد در سياست دفاعي، مقام معظم رهبري (مدظله) از مباني امام راحل قدس سره پيروي مي نمايند، تا آنجا كه حتي در روشها نيز به امام قدس سره اقتدا مي نمايند. ايشان بعد از رحلت حضرت امام قدس سره

در كسوت زعامت امت و رهبري جامعه، به ويژه در شرايط بعد از هشت سال دفاع مقدس، كارآمدي سياست دفاعي را در حوزه سياست، فرهنگ و اقتصاد بيشتر مورد توجه قرار داده اند. از اين جهت با مروري بر مواضع كلي رهبري مهم ترين تدابير و راهكارهاي دفاعي از نگاه مقام معظم رهبري (مدظله) را مي توان در موارد ذيل برشمرد:

1- اصالت صلح و امنيت

2- راهكارهاي فرهنگي

3- راهكارهاي سياسي

4- تعميم عدالت

5- مردم مداري

6- راهكارهاي نظامي

7- نقش كارآمد نيروي مقاومت بسيج

كه البته پس از بررسي راهكارهاي دفاعي از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله)، ساختار نظام دفاعي در قالب نظام جمهوري اسلامي را تدارك ديد و بايد آن را از طريق مراجع ذي صلاح تبديل به برنامه نمود.

[ صفحه 47]

اصالت صلح و امنيت

اشاره

در اسلام براي جنگ به مفهوم تعريف شده اش اصالتي وجود ندارد، بلكه اسلام به صلح و امنيت اصالت مي دهد. خدا مسلمانان را طي آيات متعددي در قرآن به صلح و همزيستي و پرهيز از جنگ و ستيزه جويي دعوت مي كند:

«و اتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم.» [43] .

به خدا تقوا بورزيد و ميان خود صلح برقرار نمائيد.

در آيه زير قرآن مجيد نيز با صراحت مؤمنين را به صلح و آشتي دعوت مي كند:

«يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم كافة و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين.» [44] .

اي كساني كه ايمان آورده ايد، همگي داخل سلم (صلح و آشتي) شويد و راه هاي شيطان را پيروي نكنيد كه او

دشمن آشكار شماست.

و نيز در جاي ديگري مي فرمايد:

«و لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها.» [45] .

هرگز در زمين پس از آنكه كار آن نظم و صلاح يافت. به فساد و تبهكاري برنخيزيد.

[ صفحه 48]

ناگفته نماند كه دليل اهميت اسلام به صلح آن است كه صلح و امنيت نياز فطري هر انسان در هر جامعه بشري است. با نگاهي گذرا و تاريخي به زندگي بشر درخواهيم يافت كه امنيت تا چه اندازه براي او حياتي بوده است. از ابتداي زندگي بشر بر روي اين كره، انسان براي امنيت خويش چاره جويي مي كرده است. گاهي به شكاف كوهي پناه مي برده، گاه سلاح و خانه مي ساخته و با پيشرفت فرهنگي نهايتا مبادرت به تشكيل جامعه ورزيده و براي آن قانون وضع نموده و در جهت اجراي آن، پيكار مي كرده است، در هنگام شكست ها و تلخي ها نيز نيايش مي نموده و به انواع واكنشها، پيش بيني ها و تدابير ديگر روي آورده تا امنيت خود را به عنوان يكي از اهداف مهم زندگي حفظ كند. در همه اديان الهي نيز به همين دليل توجه زيادي به امنيت عمومي شده است، انبيا عليهم السلام، مباني استدلال خود را از زمان بعثت خويش در جهتي باز و قابل فهم، تعريف و تفسير كرده اند تا مردم بتوانند در پرتو امنيت، عدالت، معرفت، فضيلت، معنويت و حقيقت زندگي كنند و از سلامت سعادت و كمال مادي و معنوي برخوردار شوند. پس از اين ديدگاه همه انبياء در ضمن اعتقاد به خدا و آخرت، در ژرفاي احكام و سنتها و شعاير الهي، نظم و امنيت

و ثبات اجتماعي را خواستار بودند. در بسياري از احكام و دستورات شريعت نيز به امنيت توجه جدي به عمل آمده است. از كاربرد كلمات مختلف در قرآن مي توان نتيجه گرفت كه اين كتاب آسماني به امنيت اهميت بسزايي داده است و بيشترين نقش در رسالت خود را درباره امنيت روحي و معنوي آدمي دانسته ولي با رويكردي واقع بينانه و عقلايي، به ايمني عمومي سرزمين و امنيت جان و مال و حيثيت افراد در جامعه و امنيت بين الملل و... نيز توجه كرده است.

ماده ايمني و امنيت كاربرد نسبتا فراواني در مقايسه با مجموع آيات قرآني دارد كه از مجموع 6236 آيه قرآن در حدود 851 مورد (يعني 6 / 13%) آن ماده ايمني و امنيت به كار رفته است كه اين نكته نشانگر اهميتي است كه از نظر قرآني موضوع امنيت براي آدمي دارد. پس قرآن بالاترين نقش و كاركرد خود را متوجه امنيت روحي و معنوي مي نمايد.

در قرآن يكي از اسماء حق تعالي «مؤمن» مي باشد كه بسيار الهام بخش است و

[ صفحه 49]

بيانگر ايمني بخش عبوديت و هم شريعت او مي باشد. مؤمن هم ايمن است و هم ايمني بخش، كه از اسماء حسن الهي مي باشد.

«هو الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن.» [46] .

بنابراين مؤمن كسي است كه به انسان امنيت بدهد و او را در امان خود حفظ نمايد. [47] .

برخي ديگر از نام هاي الهي كه در قرآن به كار رفته، داراي مضموني از امنيت بخشيدن مي باشند مانند: خير حافظا، خيرالحاكمين، ذوالرحمه، ذوالفضل،

ذو مغفرة، غافر الذنب، قابل التوب، الحفيظ الحكيم، الرؤوف، السلام، المستعان، النصير، الحكيم، الرحمان، الرحيم در ساير ادعيه اسلامي نيز خداوند نام هايي چون:

غياث المستغيثين، جارالمستجيرين، مفتح الابواب، مجيب الدعوات، مسبب الاسباب، و... نيايش شده است كه اين القاب بر اين امر دلالت دارند كه انسان با جستجوي خدا در پي ايمني و امنيت بوده است. اما افزون بر اين درباره ابعاد و جنبه هاي ديگر «امنيت» نيز در اين كتاب سخن به ميان آمده است، براي مثال ايمني عمومي سرزمين از ترس و وحشت، امنيت افراد در جامعه، امنيت جاني، ايمن بودن از بابت امانت ها و دارايي يا امنيت بين الملل...

تمامي اين اشارات نشان دهنده رويكرد واقع بينانه و عقلايي قرآن به منطق حيات زندگي مي باشد، فراواني كاربرد ماده امنيت در قرآن و معني شناسي آن نياز به بررسي مفصلي دارد كه ما تنها به مواردي كه با موضوع تحت بحث ارتباط دارد، اشاره مي كنيم.

«و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا ءامنا.» [48] .

و آن گاه كه ابراهيم گفت پروردگارا اينجا را سرزمين امن قرار ده.

ايمني عمومي يك سرزمين حالتي مطلوب و از مهم ترين خواسته ها و آرزوهاي حضرت ابراهيم عليه السلام براي فرزندان خويش بود كه در نيايش خود آن را از خدا طلب مي كند و از اين موضوع برمي آيد كه ابراهيم پيامبر عليه السلام، توجه دارد كه يك

[ صفحه 50]

جامعه بيش از هر چيز بايد از امنيت برخوردار باشد.

«و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس

الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون.» [49] .

خدا قريه اي (شهري) را مثل مي زند كه امن و آرام بود و روزي مردمش به فراواني از هر جا مي رسيد، اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان طعم گرسنگي و وحشت را به آن چشانيد.

علاوه بر آيات قرآني در سخنان و رهنمودهاي ائمه اطهار عليهم السلام نيز به اين موضوع پرداخته شده است. در نظام مطلوب حضرت علي عليه السلام نيز كه نمونه اي از حاكميت واقعي اسلام مي باشد، عنصر امنيت جايگاه ويژه اي دارد. چنانچه اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في السلطان و لا التماس شي ء من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطله من حدودك. اللهم اني اول من اناب، و سمع و اجاب، لم يسبقني الا رسول الله - صلي عليه و آله و سلم - بالصلاة.» [50] .

بار خدايا تو خوب مي داني كه جنگ و درگيري ما براي قدرت و يا فزون خواهي ثروت نبوده كه آن چه بوده است جز برگرداندن نشانه هايي از دين تو و اصلاح سرزمين هاي تو نبوده است تا بندگان مظلومت امنيت يابند و حدودي كه به تعطيل كشيده شده اند به اجرا درآيند.

عزت و امنيت در نگاه علي عليه السلام پاداشي است كه خداوند به انسان ها و جوامع صالح و مخلص عطا مي نمايد. چرا كه حضرت علي عليه السلام رعايت اصول اسلامي را موجب امنيت براي پيروانش مي داند.

اعزام سفير آن حضرت به بصره به منظور ايجاد آرامش بود و اين سفير

مأموريت داشت تا دلهاي خوفناك را ايمني بخشد. «اي پسر عباس بدان كه بصره

[ صفحه 51]

شيطان را منزلگه است و فتنه ها را كشتگه پس بصريان را به نيكي كردن شيوه اي نوين بنماي و گره ترس را از دلهايشان بگشاي...» صلح در چشم آن حضرت، از آن رو عزيز است كه سرچشمه امنيت و آسايش جامعه است، لذا در اين باره مي فرمايد:«صلحي را كه رضايت خدا در آن است و از جانب دشمن پيشنهاد گرديده، رد مكن كه آسايش رزمندگان، آرامش خود و امنيت كشور در صلح تأمين مي شود» و همچنين تأكيد و تكيه حضرت علي عليه السلام به قواي مسلح و قدرت نظامي به خاطر حفظ و حراست از امنيت بود. از اين رو به استاندار خويش "مالك " توصيه به تقويت آن مي نمايد.

«فالجنود باذن الله حصون الرعيه و زين الولايه و عز الدين و سبل الامن...» [51] .

پس لشكريان به اذن خدا، قلعه هاي مردم، زينت ولايت، و مايه عزت دين و راه رسيدن به امنيت هستند.

در اهميت برقراري امنيت در زندگي اجتماعي بشر همين بس كه اكثر انبيا و معصومين عليهم السلام در دعاهاي خود طلب امنيت و آرامش مي كردند.

حضرت امام سجاد عليه السلام در اين رابطه مي فرمايد:

«پروردگارا مرزبانان اسلام را از تمامي دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار و آنان را در ايفاي وظايفي كه بر عهده دارند حمايت كن و عطايا و مواهب خود را درباره آنان تكميل فرما و بر شمار سربازان ما كه از مرزهاي ما پاس مي دارند، بيفزاي و حربه آنان را بر ضد

دشمن كارگر كن و سنگرهايشان را از آسيب شكست در امان گير و جمعيتشان را به هنگام دفاع از پريشاني ايمن ساز و به تدبير خويش صفوفشان را به هم بپيوند...» [52] .

[ صفحه 52]

تلازم صلح و امنيت با جهاد

با توجه به تعريف صلح و امنيت، مفهوم جهاد نيز روشن مي شود، زيرا براي استقرار صلح و امنيت نياز به قوه قهريه يا قدرتي است كه موانع را از پيش رو بردارد و از حقوق انسان ها در برابر زورگويان دفاع كند و هر عاملي كه امنيت مردم را با خطر مواجه مي كند سركوب نمايد، پس از اين جهت جهاد در اسلام بر همه واجب كفايي مي شود، چنانچه قرآن كريم مي فرمايد:

«و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك نصيرا» [53] .

چرا در راه خداوند از مردان و زنان و كودكان ناتوان (در برابر ستمگران) كه مي گويند: پروردگارا! ما را از اين شهري كه مردم آن ستمگرند بيرون ببر و از جانب خود براي ما سرپرستي معين كن و از خود براي ما ياوري قرار ده، مقتله و جهاد نمي كنيد؟!

بنابراين جهاد در اسلام با دفاع از حقوق انسان ها و هدايت و تقويت آنان آميخته است. حتي كساني كه جاهلانه در مقابل سپاه اسلام صف مي كشيدند، اميد هدايت را از فرماندهان سپاه اسلام سلب نمي كند. چنانچه اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ صفين مدتي جنگ ها را به تأخير انداخت و در جواب معترضين به تأخير فرمودند:

«فو الله ما دفعت الحرب يوما الا و انا اطمع ان تلحق به طائفه تهتدي به و تعشوا له ذلك احب الي من ان اقتلها علي ضلالها.»

به خدا سوگند روزي جنگ را تأخير نيانداختم مگر آنكه اميدوار بودم عده اي از آنها به من پيوسته، هدايت شوند و در لا به لاي تاريكي پرتوي از نور مرا ببينند و راه حق را بيابند و اين براي من از كشتن آنها در حال گمراهيشان بهتر است.

بنابراين ضرورت جهاد، رفع موانع است كه البته مي تواند نمود فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و يا نظامي داشته باشد. از اين رو التزام عقلي و شرعي

[ صفحه 53]

به موانع زدايي سبب مي شود كه ما با قدرت تسليحاتي و تداركاتي فنون نظامي در كنار حفظ وحدت و انضباط نظامي و اطاعت از فرماندهي، همواره آمادگي خود را در برابر شگردهاي دشمن حفظ نمائيم و با تجهيزات نظامي و تقويت ابزارهاي دفاعي و متكي به ولي عصر (عج) هدايت كنيم. مقام معظم رهبري (مدظله) با اين نگرش در اصالت صلح و دفاع از حريم امنيت و رفع موانع فرموده اند:

«ما به دنيا ثابت كرده ايم كه جنگ طلب نيستيم و نشان داده ايم كه به وجود صلح در همه ي منطقه، بلكه همه ي عالم، از صميم دل علاقه منديم.

ما معتقديم كه درصلح و آرامش مي توان به سازندگيهاي دروني و بيروني پرداخت. ما جنگ طلب نيستيم، از اول هم نبوديم، آنها جنگ را بر ما تحميل كردند. ما ملتي هستيم كه از خودمان دفاع مي كنيم؛ خوب هم دفاع مي كنيم. ما مردمي نيستيم كه عقب بنشينيم

و به دشمن پشت كنيم؛ ما با خطر مواجه مي شويم. در ده سال گذشته، اين حقيقت را نشان داده ايم.» [54] .

يعني ما بر اساس اعتقادات ديني به وظايف همه جانبه خود در برابر صلح و آرامش و رعايت حقوق همگان و نيز در دفاع از حقوق ستم ديدگان كاملا آشنا هستيم و در چارچوب آن وظايف از خودمان دفاع مي كنيم و با خطراتي كه صلح و امنيت عموم را تهديد مي كند. با جديت مقابله مي نمائيم.

[ صفحه 56]

راهكارهاي فرهنگي

اشاره

مقام معظم رهبري (مدظله) در بين تدابير دفاعي به راهكارهاي فرهنگي بيشتر از همه اهتمام دارند، به طوري كه آنرا مسأله اول كشور مي دانند:

مسأله فرهنگ را بايد مساله اول اين كشور به حساب آورد و بدون ترديد با پشتيباني و تقويت بنيه هاي فرهنگي، پيشرفت اين كشور در تمامي زمينه ها تضمين خواهد شد. اما اگر فرهنگ كشور اصلاح و پايه هاي آن مستحكم نشود. به احتمال زياد برنامه ريزي در همه كارها ابتر خواهد بود و به نتايج آن نمي توان اميدوار بود. [55] .

با بيان اهميت مسائل فرهنگي به عنوان قوام و پايه همه فعاليت ها و برنامه ها كاملا روشن مي شود و ضرورت بررسي تدابير و راهكارهاي فرهنگي دفاع از اسلام و نظام جمهوري اسلامي را نشان مي دهند. اينك مهم ترين تدابير فرهنگي را به شرح ذيل دنبال مي كنيم.

حفظ استقلال فرهنگي

نظام جمهوري اسلامي در همه امور به دنبال تضمين خويش است و در اين راه به توفيق الهي و ايمان و اراده ملت متكي است، اما اساس و پايه استقلال را در فرهنگ

[ صفحه 57]

مستقل و فارغ از سلطه بيگانگان جستجو مي كند. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«حكومت جمهوري اسلامي و استقلال كامل ملت تحت تابعيت خود را تضمين و تأمين مي كند اين استقلال شامل سياسي و اقتصادي و از همه مهمتر، استقلال فرهنگي بود. جمهوري اسلامي از اول نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه ي واقعي قدرت ها سلطه فرهنگي است يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم

و آداب و عادات خود را و در مرحله بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است.» [56] .

بنابراين سلطه ي حقيقي مربوط به فرهنگ غني و قابل گسترش است، از آنجا كه فرهنگ اسلامي از غنا و توانمندي خاصي برخوردار است و تجربه ي تاريخي نيز صحت آن را تأييد مي كند، حق دارد كه فرهنگ غربي را طرد كند و بر فرهنگ مستقل اسلامي اصرار ورزد.

مطلق انگاري ارزش هاي اسلامي

ارزش هاي اسلامي مفاهيمي واقعيت دار در متن جامعه هستند و كارآمدي خود را نيز در پيروزي انقلاب اسلامي و در دوران دفاع مقدس به اثبات رسانيده اند. مفاهيمي چون: ايمان، جهاد، شهادت و... در عصر ما اعجاز آفريدند.

چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظله) فرموده اند:

«ملت ايران، امروز به نام اسلام، كار و تلاش مي كند و براي اسلام، جهاد و مجاهدت مي نمايد. و اين همان معجزه يي است كه در دوران ما اتفاق افتاد كه يك نظام اجتماعي بر اساس دين خدا و مفاهيم و ارزش هاي الهي شكل بگيرد. با محاسبات مادي، چنين چيزي اصلا تصور نمي شد.» [57] .

[ صفحه 58]

اينك براي حفظ و تداوم انقلاب اسلامي نيز معتقديم كه همان ارزش هاي كارساز الهي با قوت در فرهنگ و جامعه مراكز آموزشي و حوزه هاي كار و تلاش، حضور فراگير داشته باشد، به طوري كه بقيه تلاشها و ارزش ها با اين ارزش هاي كارآمد سنجيده شوند. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره مي فرمايد:

«كاري كنيم كه در جامعه، ارزش هاي اسلامي، ارزش هاي مطلق به حساب بيايد و همه ي ارزش هاي ديگر، در مقابل آنها كم

رنگ باشد.» [58] .

بسط ارزش هاي ديني در حوزه و دانشگاه

اشاره

نفوذ بيگانگان عمدتا از طريق مراكز علمي و دانشگاه ها بوده است، و براي آنكه پيشرفت هاي علمي اروپا براي ملت هاي تحت سلطه جاذبه داشته باشد، مبارزه با وجدان و انگيزه ديني در مردم به ويژه جوانان را هدف قرار مي دادند و در اين راستا دانشگاه ها را بر پايه دين زدايي و طرد مبلغان ديني پي ريزي و هدايت مي نمودند. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) مي فرمايد:

«بنيان دانشگاه - يعني مركز پرورش انسان هاي دانشمند طبق پيشرفت هاي علمي روز - بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد و چندين سال اين مسأله را با قوت و دقت دنبال كردند. يعني نه تنها دين را در دانشگاه ها ضعيف كردند، بلكه به معارضه ي با آن پرداختند.» [59] .

از اين رو به منظور كارآمد كردن فرهنگ ديني در جامعه بايد دانشگاه ها و مراكز علمي با غيرت و تعصب ديني ارزش ها را تحكيم بخشند و تحصيل علم بدون دين را نپذيرند، مقام معظم رهبري (مدظله) ضمن معرفي امام قدس سره به عنوان علاج مشكل و كسي كه اين واقعيت را بهتر از همه درك نموده، فرموده اند:

«امام قدس سره اين واقعيت را بهتر از همه كس مشاهده مي كردند، از ريشه هاي قضيه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه ي حكومت پهلوي مشاهده كرده

[ صفحه 59]

بودند، علاج مشكلات ايران و بقاي استقلال و شعار «نه شرقي و نه غربي» در كشور را در اين مي دانستند كه روشنفكران و تحصيل كردگان جديد، حقيقتا با دين و ايمان مذهبي آميخته باشند.» [60] .

براي تحقق اين مهم بايد

موارد زير دقيقا رعايت شود:

وحدت حوزه و دانشگاه

تعميم ارزش هاي ديني بايد هدف واحد حوزه و دانشگاه قرار گيرد و اين دو قشر مهم در كنار هم دوش به دوش هم در جهت تحقق اين هدف مهم حركت كنند.

چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه ي اسلامي پيشرفته ي مستقل، جامعه ي امام، جامعه ي پيشاهنگ، جامعه ي الگو، ملت شاهد - ملتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا كنند، تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند، حركت نمايند.» [61] .

اجتناب از لغزش ها

دانشجويان در محيط دانشگاه اسلامي نه تنها بايد خود را از لغزش ها حفظ كنند، بلكه بايد مظهر ارزش هاي اسلامي نيز باشند. بديهي است لغزشي كه دانشجويان را در محيط دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي تهديد مي كند، قاعدتا از ابتذال و تأثير فرهنگ بيگانگان سرچشمه مي گيرد. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«يك مشكل، مشكل دچار شدن به ابتذال و بي تفاوتي از نفوذ پذيري در مقابل فرهنگ هاي بيگانه و مضر است. دانشجو در معرض اين فرهنگ ها قرار مي گيرد و اين مشكل دانشگاه هاست.» [62] .

[ صفحه 60]

هدايت معنوي و نقش روحانيت

نقش كارساز روحانيت در تكوين پيروزي و هدايت انقلاب اسلامي بر كسي پوشيده نيست اما تضمين اين هدايت و تأثير دائمي آن بستگي به صداقت و روحيه اين قشر فداكار دارد، چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«آقايان علما! ما اگر امروز بخواهيم از اسلامي كه با اين اقتدار در صحنه ي سياست دنيا ظاهر شده است، دفاع بكنيم، هر گروهي سهم و وظيفه يي دارند. آنچه كه وظيفه ي ما معممان است و آنچه كه لازم است، اين است كه ما بايد اين جامعه و يا اين حركتي را كه به سمت معنويت مي رود، با معنويت منطقي و مستدل و صادقانه يي كه از خود ما بروز مي كند، تضمين كنيم.» [63] .

سپس نتيجه مي گيرند كه هر چيزي كه معنويت روحانيت را كم رنگ كند، در هدايت و نفوذ پذيري مردم تأثير خواهد گذاشت، از اين جهت فرموده اند:

«در علمداران دين نبايد چيزي مشاهده بشود كه رايحه ي دوري از معنويت از آن استشمام گردد؛ و الا حركتي كه به سمت معنويت است، ضربه خواهد

خورد. چيزي كه از آن، بوي علاقه مندي به دنيا و زخارف آن و خودپرستي و منيت و تنازع براي امور دنيوي استشمام بشود، هم از جهت عملي و علمي و هم از جهت عمق بخشيدن به فكر ديني و اسلامي در مردم، ضربه وارد خواهد آورد.» [64] .

مقام معظم رهبري (مدظله) روحانيت را به عنوان يك هويت و شخصيت معنوي مطرح نموده و هر يك از اشخاص روحاني را نيز مظهر و نماينده روحانيت مي دانند به گونه اي كه عمل هر فرد روحاني تأثير مثبت يا منفي در وجهه ي روحانيت خواهد گذاشت، چنانچه فرموده اند:

«يك ملبس فعال، به عنوان مظهر و نماينده ي روحانيت - اين، غير از آن ملبسي است كه مثلا در خيابان راه مي رود و غلطي هم كرده است؛ همه كه مثل او

[ صفحه 61]

نيستند - خداي نكرده اشكالي در كارش وجود داشته باشد، بعيد است كه آن جوان، اين قضاوت ظالمانه را نكند و بقيه ي روحانيت را با مني كه در دانشگاه هستم، مقايسه نكند. يعني تأثير كار، اين قدر زياد است.» [65] .

از اين بيان مهم، ظرافت و حساسيت كار روحانيت به خوبي فهميده مي شود و اين حساسيت ناشي از نقش هدايتي و معنوي روحانيت است كه تأثير عميقي در افكار و اخلاق مردم خواهد داشت (حسنات الابرار سيئات المقربين).

تحمل و تعامل انديشه ها

يكي از راه هاي مهم ايجاد حركت و شور و هيجان علمي در حوزه و دانشگاه برخورد انديشه ها و تعامل صاحبان انديشه با يكديگر است. روح كاوشگر طلبه و دانشجو تشنه ي چنين مباحثي است. البته اختلاف سليقه ها و نظرها به معناي

نزاع و دعوا با يكديگر نيست، بلكه رقابت علمي و استدلالي انديشه ها است. كه فرآيندي مطلوب و شاداب به ويژه در جوانان را موجب مي شود. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«هر دوگانگي و اختلافي، به معناي دعوا كه نيست. يكي از يك فقه و ديگري از فقه ديگر، يكي از يك مذاق كلامي و ديگري از يك مذاق ديگر تبعيت مي كند. امروز كه ديگر روزي نيست كه مذاقهاي كلامي، مثل جنگهاي اشاعره و معتزله در دوران خلافت بني عباس يا بقيه ي جنگهاي فرقه يي و مسلكي در اسلام، يا شيعه و سني و يا مذاقهاي كلامي گوناگون، باز به جان هم بيفتند.» [66] .

صدور فرهنگ اسلام

فرهنگ اسلام سرشار از تجربه و راهكارهاي سازنده براي هدايت و تعالي انسان هاست، به ويژه در تكريم شخصيت انسان ها و ايجاد روحيه صلابت و ايستادگي در برابر ظلم و ستم ديگران درسهاي آموزنده اي دارد. بنابراين معرفي

[ صفحه 62]

چنين فرهنگي به جوامع انساني نه تنها مضر نيست بلكه بسيار هم مفيد و پسنديده است. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«ملت ها باور نمي كنند كه بشود با عوامل و مزدوران قدرت هاي استكباري درافتاد. ما در افتاديم و پيروز هم شديم. چرا اين عمل و تجربه ي خودمان را در اختيار افكار عمومي ملت ها نگذاريم؟ ما اين انقلاب را صادر مي كنيم.» [67] .

البته پيشاهنگان اين حركت بايد دانشگاهيان و دانش پژوهان ما باشند و در اين راه نه تنها نبايد احساس ضعف كنند بلكه بايد با غرور و سرافرازي اقدام كنند و به خود ببالند كه داراي فرهنگي غني و چاره ساز

براي جوامع بشري هستند. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«چرا بايد از صادر كردن توحيد و اخلاق انبيا و روح فداكاري و اخلاص و تزكيه ي اخلاقي به كشورهاي ديگر خجالت بكشيم؟! چرا بايد شرم كنيم از اين كه غيرت و حميت صحيح و ايستادگي در مقابل قدرت هاي باطل را به صورت درس عملي به ملت هاي ديگر ارايه و تعليم بدهيم؟» [68] .

اهتمام ويژه به آموزش و پرورش

اشاره

آموزش و پرورش از مراكز مهم تربيت و تعليم نيروي انساني براي اداره كشور به حساب مي آيد، به ويژه كشوري كه بار ارزشي و پيام اخلاقي و فرهنگي براي جوامع بشري دارد، به نظام آموزشي و پرورشي خود اهتمام ويژه دارد، از اين رو توجه به دو عامل زير ضروري است.

تلاش مضاعف

اگر چه در يك جامعه انقلابي همه افراد بايد در تمامي ابعاد جامعه به تلاش و فعاليت مشغول باشند، اما تلاش مضاعف و برنامه ريزي صحيح در آموزش و پرورش، سلامت بقيه نهادها و سازمان ها را تضمين مي كند، به ويژه نظامي كه

[ صفحه 63]

اصالت فرهنگي را بايد كاملا ريشه كن كند، چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«ان شاء الله آموزش و پرورش تلاش هاي خودش را به جايي برساند كه حقيقتا در هيچ جاي كشور خلأ تعليم و تربيت باقي نماند. ما تلاش هاي زيادي را در اين سالهاي اخير شاهد بوده ايم؛ ليكن هنوز تلاش هاي مضاعفي را احتياج داريم. جوانان خوب اين مملكت بايستي هر چه ممكن است، در ميدان تعليم و تربيت بيفتند و همراه نسل قبلي - كه خود آنها را تعليم كرده - بي سوادي، بي فرهنگي و بي تربيتي را در اين كشور ريشه كن كنند.» [69] .

تكريم مقام معلم

بديهي است كه اصالت داشتن فرهنگ ديني در ساختار نظام سياسي و اجتماعي يك جامعه، پيشكسوتان تعليم و تربيت را در مقام برجسته اي قرار مي دهد و با ستودن همه جانبه ي معلم بازار تعليم و تربيت را رونق مي بخشد. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«امروز همه بايد احساس تكريم به معلمان را، در فضاي فرهنگي جامعه و در ذهن مردم بيش از پيش تشديد كنند؛ چون تكريم نسبت به معلم و بزرگداشت او به معناي واقعي كلمه، آثار بسيار مثبتي را در فرهنگ جامعه و تعليم و تربيت باقي مي گذارد.» [70] .

البته احترام به معلم ريشه در اعتقادات اسلامي ما دارد و مضاف بر آن

سفارشات ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) درباره معلم و احترام قلبي و باطني به آنان بر اهميت موضوع مي افزايد. در ضمن احترام به معلم داراي آداب و شرايطي است كه بايد در جاي خود به آن پرداخته شود.

[ صفحه 64]

مقابله با تهاجم فرهنگي

اشاره

به موازات گسترش ارزش ها و بسط مباني فرهنگ در جامعه، بايد آفت ها و موانع پيشرفت را نيز به خوبي شناخت. اين واقعيت از نظر مقام معظم رهبري (مدظله) پوشيده نماند و ايشان تحت عنوان (تهاجم فرهنگي) هشدارها و تدابير لازم را ارائه فرموده اند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

شناسايي سازمان هاي حمله كننده

در قدم اول بايد سازمان ها و مراكزي كه كار حمله فرهنگي را شكل مي دهند شناسايي كرد كه از كيفيت حمله و ابزار حمله آنان مطلع شد. البته از نگاه مقام معظم رهبري (مدظله) مرحله سازماني حملات فرهنگي شكل گرفته است.

چنانچه فرموده اند:

«آن طور كه من احساس كرده ام و از مجموع كارهايي كه دارد مي شود فهميده ام اين است كه حمله ي همه جانبه يي سازماندهي شده است.» [71] .

تشخيص كار فرهنگي

انسان اگر كارشناس مسائل فرهنگي نباشد، يقينا نمي تواند فعاليت مضر دشمنان را تشخيص دهد. لذا براي شناسايي تهاجم فرهنگي دشمن بايد با كار فرهنگي آشنا بود. آن كس كه اهل فرهنگ است، همين كه در فضاي فرهنگي قرار مي گيرد كاملا آثار مثبت يا منفي كار فرهنگي را مي فهمد. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«ما فرهنگي هستيم، ما اهل تشخيص فرهنگي هستيم. انساني كه در يك فضاي فرهنگي استشمام مي كند، لازم نيست دست بزند يا ببيند، تا چيزي را بفهمد، امروز براي من كاملا محسوس است.» [72] .

[ صفحه 65]

كار سلبي و ايجابي در مقابله با توطئه فرهنگي

البته ما در عين طرد توطئه هاي فرهنگي بايد با برنامه ريزي صحيح و ادامه دار، چالش ها را در زمينه مسائل فرهنگي ترميم كنيم، با حرف مقابله فرهنگي، مشكل حل نمي شود بلكه كار سلب و ايجاد را توأما بايد انجام داد، چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرمودند:

«البته دوگونه مي شود كار كرد: يكي كار سلبي، ديگري كار ايجابي. كار سلبي، مقابله ي با آنها و جلوگيري از توطئه ي آنهاست. كار ايجابي، كار فرهنگي صحيح است؛ منبري خوب، منبر خوب، موعظه ي مردم و توجيه فكري آنها. اين روزنامه هاي ما، اين مجلات ما، اين گويندگان ما، اين آقايان مسؤولان كه مرتب در اين جا وآن جا و در مسجدها و پشت تريبونها و اين شهر و آن شهر حرف مي زنند، حرف اصليشان اين باشد. از انقلاب و بركات انقلاب و قدرت انقلاب و ارزش ارزش هاي انقلاب و لزوم پايبندي به اين ارزش ها به جاي پريدن به اين و آن بگوييد؛ اين هم مسأله ي فرهنگي است.» [73] .

فرهنگ بستر توسعه

لزوما در صورتي موفق به دفع تجاوز فرهنگي در جامعه خواهيم بود كه فرهنگ را به عنوان بستر همه حركت ها و فعاليت ها قرار دهيم يا به عبارتي در توسعه همه جانبه فرهنگ بعنوان محور و اساس حركت عموميت پيدا كند. البته اين از مختصات انقلاب ارزشي است كه همه حركت ها و فعاليت ها بار فرهنگي داشته باشند. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«البته در جامعه ي اسلامي، محور اين نيست؛ توسعه ي اقتصادي وسيله است. به هر حال، از هر طرف كه حركت مي كنيم، مي بينيم كه به فرهنگ مي رسيم و راه ها واقعا به فرهنگ ختم مي شود. براي فرهنگ بايد كار كرد.» [74]

.

بدين ترتيب براي عمومي كردن كار فرهنگي بايد ساختارهاي عمومي جامعه

[ صفحه 66]

نيز مورد مطالعه قرار گيرد تا با اصلاح آن، فرايند عمومي سازي فرهنگ و كار فرهنگي به سهولت انجام پذيرد و تدابير لازم براي دفع حملات دشمن و نيز زمينه هاي نفوذپذيري انديشيده شود.

پرهيز از دنيا طلبي

اگر ادعا كنيم كه شكوفايي و پويايي ارزش هاي ديني و فرهنگي به ساده زيستي و زهد و پرهيز از زخارف دنيا بستگي تام دارد، حرفي به گزاف نگفته ايم. به خصوص افرادي كه حافظ و مروج ارزش ها هستند، بايد بيش از هر كس ديگر مواظب خطرات دنياگرايي باشند، زيرا اگر ارزش ها از ناحيه حافظان خود لطمه بيند، خسارت آن جبران ناپذير است، از اين جهت مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«عزيزان من! انسان اين تحولات اجتماعي را دير مي فهمد؛ بايد مراقب بود. تقوا يعني اين. تقوا يعني آن كساني كه حوزه ي حاكميتشان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن كساني هم كه حوزه ي حاكميتشان از شخص خودشان وسيع تر است، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب ديگران باشند. آن كساني كه در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب كل جامعه باشند كه به سمت دنيا طلبي، به سمت دل بستن به زخارف دنيا و به سمت خودخواهي نروند.» [75] .

بديهي است نتيجه دنيا خواهي و آثار آن در جامعه، تبعيض، اسراف و تضييع حقوق ديگران است، چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«اسراف در يك جامعه نتيجه ي اشرافي گري و تقسيم نابرابر ثروت است و موجب تضييع اموال عمومي و نعمت الهي مي شود.» [76] .

افراد دنياطلب اگر

چه شيوه زندگي آنها مغاير با فرهنگ و اعتقاد عمومي مردم

[ صفحه 67]

است، اما سعي مي كنند خود را هماهنگ و حتي معتقد به ارزش هاي فرهنگي مردم جلوه دهند و حتي اين شيوه را براي فريب مردم و چپاول منافع آنها مناسب مي دانند و حفظ اين موازنه با هر نظام سياسي براي آنها مهم است. اما اگر روزي قدرت بگيرند، بي اعتنايي خود را به دين و ارزش هاي مردم ابراز مي كنند و حكومتي را به خدمت مي گيرند كه حافظ منافع آنها باشد و با داشتن قدرت با هر نوع قيد ديني و نظام ارزشي مقابله مي كنند چرا كه آن را مخل بي بندو باري و خواسته هاي نامشروع خود مي دانند. قرآن كريم افراد زيادخواه بي درد و فرصت طلبي را كه با آهنگ دين و دين باوري مردم به مقابله برمي خيزند، مترفين مي خواند.

«ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون.» [77] .

ما در هيچ قريه اي بيم دهنده اي (پيامبر) نفرستاديم مگر آنكه مترفين آن قريه گفتند ما به آنچه شما براي آن (اسلام) ارسال شده ايد كافريم.

از اين جهت مقام معظم رهبري (مدظله) كرارا توجه مسؤولين و مردم را به خطر بالقوه ي دنياخواهي معطوف داشته اند. علي الخصوص خطر اشرافي گري در دوران سازندگي را بيشتر از هر زمان ديگر مي دانند.

دوران بازسازي دوران شكوفايي و پيشرفت ملت و ساختن كشور است. اما در اين دوران خطر گرايش انسان هاي ضعيف النفس به سمت اشرافي گري و تجمل گرايي، انباشت ثروت و سوء استفاده نيز بيشتر است. بنابراين مسؤولين و مردم بايد مراقب اين خطر بالقوه در

وضعيت كنوني جامعه باشند و دل خود را در بند زخارف دنيوي گرفتار نكنند.

اصلاح ساختار فرهنگ عمومي

اشاره

اصلاح فرهنگ عمومي به حدي مهم است كه مقام معظم رهبري (مدظله)

[ صفحه 68]

فرموده اند:

«براي هدايت و اداره ي فرهنگ عمومي در جامعه يك كار ويژه لازم است.» [78] .

آنچه از اين بيان مهم به دست مي آيد. عبارتند از:

الگوهاي فرهنگي

الگوهاي فرهنگي جهت زندگي مردم را تغيير مي دهند، زيرا تأثير پذيري مردم از پديده هاي فرهنگي غير قابل انكار است.

نظام فرهنگي

اگر نظام فرهنگي همه مناسبات اجتماعي و سياسي را احاطه نكند و با ارائه الگويي مناسب سيستم سازي را در تمام ابعاد توسعه ندهد، عواملي به اقتضاي شرايط، نقش پديده هاي فرهنگي را بازي مي كنند و هدايت عمومي جامعه را به سمت و سوي خود مي كشانند.

كار فرهنگي

به كار فرهنگي به مفهوم هدايت عمومي جامعه در كشور ما قبلا آنچنان كه بايد اهميت داده نمي شد و كارشناسان و صاحب نظران مسائل فرهنگي يا ضرورت حياتي آن را احساس نمي كردند و يا اعتقادي به آن نداشتند.

همانند سازي

«همانند سازي و پالايش جامعه بايد در حوزه فرهنگي صورت گيرد و اين كار در كنار هدايت پس از شناخت ناخالصي ها و عوامل بيگانه از وظايف مهم مسؤولين و كارشناسان مسائل فرهنگي و اجتماعي جامعه است.» [79] .

بدين ترتيب درك شرايط تاريخ ساز انقلاب اسلامي و تعيين بايدها و نبايدها و طرح مسائل جديد در هر زمينه ره آورد فكر و ايده ي رهبري است كه از خزانه ي

[ صفحه 69]

ولايت تغذيه مي شود و رهنمودهاي ايشان مصداق بارز زمان شناسي و زمان آگاهي است. به طوري كه در ذهن نوراني خود راه هاي هجوم لوابس را مي بيند و باارائه طريق و طرح به موقع مسائل، خطرها و توطئه ها را دفع و به مصداق «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» سلامت و امنيت هدايت را براي ملت حق شناس ايران تضمين مي كند. شكر ولايت فقيه را ملت شريف ايران عموما و مسلمين نظام خصوصا بايد به جا آورند و حداقل شكر اين است كه به درج رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله) در روزنامه ها و رسانه هاي جمعي اكتفا نكنند بلكه با تشكيل شوراهاي علمي و كارشناسي به تجزيه و تحليل ابعاد مختلف رهنمودها بپردازند و الگوي توسعه ي ديني را در آستانه ورود به قرن بيستم و يكم جدي تلقي كنند.

امروزه نظريه پردازان نظم نوين جهاني منتظرند كه تئوري توسعه ي ديني چه

نتايجي را عرضه مي كند و نوآوريهاي او در مقابل الگوي توسعه ي غرب چيست؟ از اين روست كه رهبر معظم انقلاب اسلامي تبيين الگوها خصوصا الگوهاي فرهنگي را تا حد ارشاد عمومي و هدايت جامعه ضروري مي دانند. اكنون بر مسلمين نظام جمهوري اسلامي فرض است كه راه اطمينان بخشي كه ولي امر مسلمين در همه زمينه ها در پيش روي آنها نهاده اند بدون فوت وقت در پيش گيرند و با در اولويت قرار دادن طرح هاي فرهنگي و كار ويژه، افقهاي روشني را در برابر چشم هاي منتظر بگشايند و با طرد الگوي توسعه ي غرب، غنا و توانمندي فرهنگ اسلام را در نجات انسان ها و جوامع و حتي تاريخ آينده بشريت به اثبات رسانند.

خصوصيات متصديان امور فرهنگي

اشاره

در اين بخش مقام معظم رهبري (مدظله) در مورد شرايط و خصوصيات افرادي كه بايد مسؤوليت كار فرهنگ عمومي را به عهده گيرند: (با اعتقاد به اينكه كار تازه روال مشخصي ندارد) اعتقاد دارند: كساني كه مسؤول مستقيم امور فرهنگ عمومي هستند مي بايد دو خصوصيت را رعايت كنند:

[ صفحه 70]

«يكي اين كه وقت بگذارند، ديگر اين كه ذوق و ابتكار و توانايي ها و مهارت ها را به كار ببرند. رها كردن، كاري از پيش نخواهد برد. پس من اولين عرضم به شما برادران و خواهران عزيز اين است كه حالا كه شما به نحوي در قضيه ي فرهنگ عمومي مسؤوليت پيدا كرديد، روي اين مسأله، از جان و ذهن و فكر و وقت خودتان سرمايه گذاري كنيد. اگر اين حاصل شد، بعد نوبت به اين مي رسد كه ببينيم حالا كدام دستگاه هاي ديگر هم بايستي با شما همكاري كنند.» [80] .

از اين بيان مي توان نتيجه گرفت.

الف: افراد متخصص و صاحب نظر بايد ذوق و ابتكار و مهارت هاي خود را به طور تمام وقت به كار گيرند و از سرمايه گذاري و صرف وقت در موارد غير فرهنگي خودداري نمايند.

ب: دستگاه هاي اجرايي، فرهنگي و هنري كشور نظير مراكز فرهنگي، مطبوعات و صدا و سيما، الگوها و مدل هاي فرهنگي تهيه شده توسط گروه اول را شكل بندي كرده و آن را به صورت حركتي مستمر و هدايت شده در جامعه به جريان در آورند.

آنچه كه از بيان مقام معظم رهبري (مدظله) براي تحقق اين دو خصوصيت استنباط مي شود، به زيرساخت هاي فرهنگي متعددي نيازمند است كه اهم آنها عبارتند از:

ذوق و علاقه

«براي كار فراگير فرهنگي، تنها ذوق و علاقه صاحب نظران كفايت نمي كند، زيرا صاحب نظران مسايل فرهنگي و هنري معتقدند كه اهميت دادن به كار و فعاليت فرهنگي و تبليغ آن از سوي متوليان امور نه تنها باعث افزايش علاقه مندان به كار فرهنگي در جامعه مي شود، بلكه موجب تقويت انگيزه و ذوق هنرمندان و فرهنگ سازان نيز مي شود و ابتكار و خلاقيت اگر چه جوهري

[ صفحه 71]

دروني است، لكن تشويق و استقبال مردم باعث بروز خلاقيت و نوآوري در زمانهاي متعدد به تناسب مردم خواهد شد.» [81] .

ابتكار و توانمندي

ابتكار و توانمندي دو عامل مهم در تبديل و هدايت ذوق فرهنگي به يك كار و پديده مشخص فرهنگي به شمار مي روند. چه بسا ذوق و شوق فرهنگي كه در مرحله ي تكوين مي ماند و يا چون شعله اي كم رنگ در درون انسان براي مدتي روشنايي مي دهد و سپس خاموش مي شوند، اما انقلاب اسلامي عرصه اي را براي هنرمندان و فرهنگ دوستان ايجاد نمود تا مهارت ها و توانمندي بالقوه ي خود را به كار گيرند. كه بحمدا... ما به خوبي شاهد درخشش خلاقيت و خودجوشي علاقمندان به ادبيات و فرهنگ انقلاب اسلامي طي سالهاي گذشته، خصوصا در دوران دفاع مقدس، بوده ايم. اكنون بايد ضمن تقويت عرصه ي فرهنگي به شناسايي استعدادهاي فرهنگي و هنري در مراكز آموزشي و تحقيقاتي كشور نيز بپردازيم تا آنچه كه لازمه ي تقويت و هدايت ذوق فرهنگي به ويژه در نوجوانان و جوانان كشور ما است، به نحو مطلوب تأمين كرده باشيم.

صرف وقت كافي و مناسب

صرف وقت كافي و مناسب براي مطالعه و انجام كارهاي فرهنگي از اركان مهم فعاليت هاي فرهنگي است. اصولا وقت شناسي، انجام كار در مواقع مناسب و مكان مشخص خود است. چه بسا كار خوبي به دليل عدم انجام در وقت مناسب، نتيجه ي مطلوب را نمي دهد و شايد حاصل معكوس و منفي هم در برداشته باشد. از اين رو كساني كه مسؤوليت كار فرهنگي را برعهده مي گيرند، بايد ضمن در نظر گرفتن ساير شرايط، اوقات اصلي و زنده خود را به آن اختصاص دهند و حتي كار عاقلانه تر و بهتر آن است كه تمام زندگي خود را وقف اين كار فرهنگي كنند. متأسفانه يكي از معايب كار فرهنگي در كشور ما اين است

كه در برخي موارد شغل چندم افراد است و يا اينكه افراد تخصص لازم را در كار فرهنگي ندارند. حرفه اي

[ صفحه 72]

نبودن در كار فرهنگي و يا وقت مرده و حال افسرده را به آن اختصاص دادن، نه تنها كار را به نتيجه نمي رساند، بلكه در بيشتر اوقات به كار ضد فرهنگي نيز مبدل مي شود. به همين خاطر مقام معظم رهبري (مدظله) در تأمين وقت كافي براي كار فرهنگي تا آنجا پيش مي روند كه حضور ذهني و فكري افراد را هم براي سرمايه گذاري فرهنگي ضروري مي دانند.

پر دلي بايد كه بار غم كشد

رخش مي بايد تن رستم كشد

الگو سازي و تدوين الگوهاي فرهنگي

كار اصلي و مهم مسؤولين فرهنگي و دستگاه هاي اجرايي مربوط به آن، مدل سازي، شكل سازي، و تهيه ي قالبهاي مناسب به منظور پديدار كردن محصولات فرهنگي است، زيرا هدف اصلي دين مبين اسلام در زمينه فرهنگي، تحقق عيني ارزش هاي ديني و اخلاقي است و اهداف تعليم و تربيت آن گونه كه در قرآن كريم به چشم مي خورد، حاكي از ظهور اصيل ارزش هاي ديني و اخلاقي در جامعه است. بنابراين ما در كنار بحث تئوري و نظري دين بايد در مقوله عمل به ترسيم مفاهيم به هندسه مفاهيم بپردازيم و سپس فراورده هاي فرهنگي را كه حاصل زحمات فكري شخصيتهاي فرهنگي است، در چارچوب آن به عنوان شكل دهنده ي جريان فرهنگي جامعه به حركت درآوريم.

تأثير محسوس و غير محسوس فرهنگ عمومي

اشاره

مقام معظم رهبري (مدظله) در اين خصوص فرموده اند:

«فرهنگ عمومي دو بخش دارد: يك بخش آن چيزهايي است كه خيلي هم بارز و ظاهر و جلوي چشم است؛ حقيقتا هم با سرنوشت يك ملت سر و كار پيدا مي كند.... نوع ديگري از نمونه هاي فرهنگ عمومي است كه تأثيراتش فوري و محسوس است؛ اگر چه خودش خيلي محسوس نيست، ليكن تأثيراتش براي يك جامعه و سرنوشت يك جامعه و مسير يك جامعه، خيلي محسوس است.» [82] .

[ صفحه 73]

آثار بارز با تأثير غير مستقيم

در فرهنگ عمومي جامعه بخشي از بخش ها نقشي آرام و تدريجي دارند كه در آينده به ظهور مي رسند و در قالب هاي خاصي نشان داده مي شوند و برخي ديگر با جهت دهي و هدايت خاصي عرضه مي شوند. اكنون اگر مراقب حركت قسمت تدريجي فرهنگ عمومي نباشيم و بر اساس موازين فرهنگ اسلام آن را هدايت نكنيم. ممكن است در جهتي سوق پيدا كند كه فردا مغاير اهداف انقلاب و نظام جمهوري اسلامي باشد در آن صورت برخورد با آن به دليل آنكه تأثير تكويني و هدايتي خود را از قبل گذاشته است كاري بس مشكل خواهد بود. لذا از بيان مقام معظم رهبري (مدظله) در اين مورد مي توان قواعدي را كه در فرهنگ ديني و سيره ي ائمه ي معصومين صلوات الله عليهم اجمعين موجود است استخراج كرد و آن اينكه هر مشخصه ي مادي آثار رواني و فرهنگي خاص خود را دارد. مثلا نوع معماري ساختمان و انتخاب لباس و وسيله ي نقليه هر كدام تأثير خاصي در انسان دارند و كسي كه از يك اتاق كلي براي سكونت استفاده مي كند اگر وارد خانه اي مجلل

شود حالت رواني او تغيير مي كند. كساني كه از دوچرخه يا اتومبيل بنز به عنوان وسيله ي نقليه استفاده مي كنند احساس يكساني ندارند اگر چه هر دو از وسايل نقليه به حساب مي آيند و اگر اين تأثير رواني تداوم يابد تدريجا مبدل به قالب فرهنگي مي شود و آن گاه به عنوان عامل تكوين شخصيت، انسان را با قالب ساخته شده مأنوس و نهايتا مقيد مي سازد. فرد در اثر تكرار استفاده از بنز سواري ديگر تمايلي به دوچرخه سواري پيدا نمي كند؛ زيرا نوع دوم جزء شخصيت او شده است و بر خلاف آن نوع را شكست هويت و آثار فرهنگي خود در جامعه ميداند. اين قاعده اي است كه در زندگي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و اله و ائمه ي معصومين عليهم السلام به چشم مي خورد به عنوان نمونه وقتي رسول اكرم صلي الله عليه و اله پرده رنگارنگ را روي پنجره اتاق خود مي بيند از همسر خود مي خواهد كه آن را عوض كند. وقتي علت را از او مي پرسند مي فرمايد:

«فاني اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها.» [83] .

[ صفحه 74]

وقتي به آن پرده نظر مي كنم به ياد دنيا و زخارف آن مي افتم.

يعني تجمل پرستي آثارش غفلت است، فلذا نمي توان دنيا داري را با خدا باوري جمع كرد. تازه اگر انسان دنيا پرستي نكند، در آن صورت از غفلت فراتر رفته و منجر به كفر و عناد مي شود، ولو اينكه كفر و عنادش جلي و آشكار نباشد. از حضرت علي عليه السلام در مورد پوشيدن لباس ساده و ارزان سؤال مي شود. ايشان مي فرمايند:

«يخشع له القلب

و تذل به النفس و يقتدي به المومنون.» [84] .

قلب به واسطه آن خاشع و نفس آرام و انسان هاي مؤمن از آن پيروي مي كنند.

يعني ساده زيستي، هم داراي آثار رواني و اخلاقي است و هم آثار فرهنگي و اجتماعي دارد. آثار اخلاقي آن موجب خضوع قلب و تذليل نفس مي شود و آثار فرهنگي آن باعث جلب اطمينان و پيروي مردم مي گردد. بنابراين نتيجه مي گيريم كه بين شاخصه هاي اقتصادي و آثار فرهنگي تناسب وجود دارد و اين نكته اي است كه مقام معظم رهبري (مدظله) براي شكل بخشيدن آن در شخصيت افراد، تأثير مستقيم قائل هستند و اشاره مي فرمايند كه اين امر مي تواند توسعه فرايند فرهنگي و تبيين الگوها را در آينده نيز تحت الشعاع خود قرار دهد.

آثار بارز با تأثير محسوس

از خصيصه اين بخش از فرهنگ، تأثير فوري و محسوس آن در تكوين هويت و تدوين سمبل ها و الگوهاي فرهنگي است و تفاوت آن با بخش اول اين است كه تكوين شخصيت افراد را تمام كرده و اخلاقيات فردي و اجتماعي مردم يك جامعه را قالب بخشيده است. در حالي كه بخش اول، فرهنگي در حال تكوين و مراحل آغازين هويت سازي است. البته نبايد تصور شود كه انسان بالقوه مدعي جهتي نيست و تنها فرهنگ جامعه است كه او را جهت و هويت مي بخشد تا مؤيدي بر نظريه ي اصالت جامعه در مقابل فرد باشد، بلكه در اينجا آثار فرهنگي، معلول شاخصه هاي زندگي مادي خود فرد است كه تدريجا وارد زندگي خود مي كند و نقش ساختاري و هويت مداري به آن مي بخشد. نكته ظريف همين جاست كه

[ صفحه 75]

انسان با اختيار خود مي تواند آن را به عنوان عامل تكوين شخصيت انتخاب كند، حتي در گزينش نوع عوامل ساختاري آزاد است. در هر حال مجبور نيست آنچه را كه جامعه به او تحميل مي كند، بپذيرد و در عين حال چاره اي جز تأثير متقابل و تبادل عناصر تكويني ندارد و آنچه كه مي تواند تأثير فرد بر جامعه و بالعكس تأثير جامعه بر فرد را مطلوب كند و به جاي تأثير منفي، تأثير مثبت و سازنده نسبت به هم داشته باشند «خط اعتدال» است كه انحراف از اين خط، ما را به سوي فردگرايي يا جمع گرايي سوق مي دهد. اين اصل مهمي است كه بايد در زير ساخت انتخاب و ترسيم الگوي توسعه در همه زمينه ها مورد توجه قرار گيرد.

اعتدال چيست؟

خط اعتدال منظرگاه يا افق روشني است كه انسان در آن واقعيت و جايگاه هر پديده را در عالم تفريع و تشريع مي بيند و آن گاه در داوري ها و قضاوت ها، هر چيز را در جايگاه خود قرار مي دهد و حريم حقيقي هر پديده را به خوبي مي شناسد. از اين رهگذر بسياري از سؤالات نظير: چه رابطه اي بين دين و دنيا وجود دارد؟ آيا دين منشأ توسعه ي مادي است يا توسعه ي مادي دين را نهادينه مي كند؟ آيا انتخاب الگوها متأثر از دين هستند يا از دنيا؟ و دهها سؤال ديگر از اين نوع را پاسخ مي دهد. مظهر اعتدال در انسان عدالت نفساني است، يعني توازن و تناسب بين تمامي قواي نفس برقرار است و انساني كه سلطان عدالت بر نفس او حكومت مي كند، كار تمامي قوا را در جاي خود نيكو مي بيند و نه تنها اختلاف

و منافاتي بين آنها نمي بيند، بلكه نوعي همياري و همكاري در جهت هدفي عالي تر را بين آنها مشاهده مي كند. مظهر اعتدال در جامعه، عدالت اجتماعي است كه از هماهنگي و توازن نهادها و سازمان هاي اجتماعي حكايت دارد و بدين ترتيب تنظيم الگوها بر بنيان عدالت، نظام ارزشي را شكل مي بخشد، زيرا هر فعلي كه از مصدر عدالت صادر شود، برا ارزشي دارد و يا به عبارتي عين ارزش خواهد بود.

همان طور كه گفته شد در منظر عدالت، انسان جايگاه استحقاق هر چيز و هر كس را مي بيند، مثلا زهد خط اعتدال بين دنيا و آخرت است، و زاهد در اين مقام

[ صفحه 76]

جايگاه هر چيز و هر پديده را به خوبي مي بيند.

در اين زمينه مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام فرموده اند:

«الزهد كله بين كلمتين من القران: قال الله سبحانه: لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و من لم يأس علي الماضي و لم يفرح بالآتي فقد اخذ الزهد بطرفي.» [85] .

تمام زهد بين دو كلمه از قرآن است: خداوند سبحان مي فرمايد: هرگز بر آنچه از دستتان رفته، اندوه مخوريد و بر آنچه به شما داد شادي نكنيد. كسي كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شاد نشود، پس زهد را از دو طرف دريافته است.

از اينكه زاهد نسبت به غم و شادي علي السويه است، بدان خاطر است كه حكمت شادي و غم و بلا و رخا را در خطه اعتدال مي بيند و وقوع آنرا نيز انتظار مي كشد. به همين دليل مواجهت او با

بلا و مشكلات نيز سازنده و مثبت خواهد بود و چه بسا بسياري از درخشيدن ها و خلاقيت ها كه در اثر برخورد با مشكلات از او ظاهر مي شود. بنابراين چون در خط اعتدال است، خلقيات او افعال و آثار مثبت و سازنده اي را به جامعه عرضه مي كند و اگر در منظر اعتدال نباشد، دچار بحران هويت مي شود و موضع برخورد او با فرايند جامعه دستخوش عواملي واقع مي شود كه خود از آن بي اطلاع است. به خوبي مي دانيم كه تعريف ساختار يا الگو در واقع متأثر از نظام معرفتي و نظريه ي ارزشي تعريف كننده آن است. اگر جهان بيني او مبتني بر «پوزيتيويسم» و نظريه ي ارزشي او «نسبيت» باشد، قهرا تعريفي را ارائه خواهد داد كه با الگوي متعادل در تعارض است، و بهره ي ارزشي كه از نظريه ي اعتدال به دست مي آيد از آن انتظار نمي رود بدين ترتيب «اعتدال» چه فردي و چه اجتماعي متأثر از جهان بيني اسلام است كه:«و وضع الميزان- ألا تطغوا في الميزان» [86] و اين ميزان جهان بيني انساني است كه مظهر اعتدال است. از منظر او مي توان حقوق طبيعي هر چيز و هر كس را در جاي خود ديد و بدي و خوبي افعال

[ صفحه 77]

را با عيار او سنجيد. انسان كامل و ولي اعظمي كه ما در بحث ولايت درباره ي آن بحث مي كنيم، داراي چنين مأموريتي در عالم هستي، بالاخص در تثبيت هويت ها است.

اهل ولايت ار شوي

به چشم دل نظر كني

وجهه ي اهل بيت را

خطه ي اعتدال دوست

بنابراين خلقيات انسان اگر از مصدر اعتدال

باشد منشأ خير و بركت براي جامعه خواهد بود و فرهنگ و بينش مردم را اصلاح مي كند، و اگر ناشي از اعتدال نباشد، موجب ترويج ابتذال و در نهايت، معيوب شدن ساختار فرهنگ جامعه و بينش مردم مي شود. به هيمن خاطر رهبر معظم انقلاب اسلامي، فرهنگ غلط و ناقص را ناشي از حذف عدالت، اخلاقيات و فرهنگ مردم مي دانند.

تأثير فرهنگ اسلام در پيشرفت ملل اروپايي

با نگاهي هر چند گذرا به تاريخ ملل اروپايي در مي يابيم كه درست در شرايطي كه جهان اسلام مهد علم و تمدن بوده است و در علوم طبيعي نيز دانشمنداني چون ابن سينا و زكرياي رازي و... تحقيقات علمي خود را ارائه مي دادند و در حالي كه شخصيت هر كس به كتابخانه و تعداد كتاب او سنجيده مي شد، پطركبير امپراطور روم به بيسوادي خود افتخار مي كرد و اصولا هر نوع ابتكار و نوآوري از سوي افراد نابغه را ديوانگي و جن زدگي محسوب مي نمود. اما ديري نپاييد كه در سايه آشنايي با فرهنگ و تمدن اسلامي طي مسافرت هاي جهانگردان اروپايي و جنگ هاي صليبي و تحقيق گروهي، كار ترجمه و انتقال اين ميراث گرانبها به كشورهاي اروپايي آغاز گرديد و سرانجام در غالب انقلاب «رنسانس» به عنوان ره آوردي تازه به جهان عرضه شد، و با توجه به بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظله) در فاصله اي كمتر از يك قرن چهره ي اروپا را عوض كرد. اما چون اين نهضت علمي در زمينه صنعت و تكنولوژي بود، و عملا با اصالت بخشيدن به انسان در فلسفه و روش، حذف دين در صحنه زندگي مردم را نشانه گرفت، درخشش چنداني نداشت و در كنار تأمين بخشي از نيازها، مشكلات

زيانباري را هم در پي به دنبال

[ صفحه 78]

داشت، اما اگر اين حركت با دين و خدا محوري همراه مي شد، تحقيقا آثار و بركات آن صدها و هزارها برابر مي شد. با اين بيان مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه جمهوري اسلامي نه تنها احياگر ميراثهاي علمي گذشته است، بلكه همه ارزش ها را در پرتو دين حيات بخش اسلام جستجو مي كند.

ضعف هاي فرهنگ عمومي كشور ما

تولد روشنفكري بيمار

در مقابل نفوذ فرهنگ تمدن غرب سه گرايش در ايران شكل گرفت:

1- يك گروه از آداب و سنن و فرهنگ خودي دست شسته، وادادگي را واكنشي مناسب دانسته و بدون هيچ شرطي تسليم فرهنگ غرب شدند.

2- گروهي ديگر به دفاع از هويت فرهنگ خودي و سنت هاي ملي و ديني برخاسته و مبارزه با مظاهر فرهنگ و تمدن بيگانه را شرط حفظ ساختار ملي و هويت ديني دانستند.

3- گروه سوم ضمن حفظ هويت ملي و ديني، گزينش بعضي از عناصر مثبت فرهنگي غرب را ايجاد تحول و پويايي فرهنگ خودي مؤثر مي دانستند. اكنون در كشور ما اين سه گرايش و طرز تفكر وجود دارد. اما روشنفكري در ايران غالبا با تبليغ شيوه ي نخست يعني وادادگي فرهنگي در مقابل تمدن و الگوي توسعه غرب همراه بوده است، كه در انديشه ليبراليسم جلوه كرده است. اين طرز فكر قابليت تجدد و حضور در دنياي جديد را منوط به قرباني كردن آداب، سنن، هويت ملي و ديني يا استحاله آن مي داند و معتقد است كه پافشاري در حفظ هويت ها، نشانه واپس گرايي وجود فكري و فرهنگي است واكنش اين طيف به ويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر

شده و حركت ساختاري نظام جمهوري اسلامي كه راه حل سوم را در مورد تأييد قرار مي دهد به عنوان تعارض با توسعه و بحران هويت تلقي مي كنند. حتي روشنفكران به اصطلاح معتدل كه خود را هماهنگ با انقلاب اسلامي جلوه داده اند اصالت در توسعه را به معيارها و ملاك هاي غربي مي دهند. بنابراين

[ صفحه 79]

خودباختگي آنها مانع از آن مي شود كه توانايي فرهنگ اسلام در تحول و تكامل شكلي و ماهوي جامعه را باور كنند. لفظ «روشنفكري بيمار» از لسان مقام ولايت، تعبيري رسا براي اين گونه گرايش و طرز تفكر است.

عدم تبادل فرهنگي

تبادل فرهنگي يعني در عين حفظ هويت ديني و ملي خود، بتوانيم عناصر مثبت فرهنگي ديگران را در جهت تحول و سازندگي كشور گزينش و متقابلا تجارب و مهارت هاي سازنده خود را به منظور هدايت و اصلاح ساختار توسعه به ديگر كشورها منتقل كنيم. اين امر در صورتي امكان پذير است كه گرايش سوم روشنفكري را بپذيريم، و آنچه كه مورد نظر مقام معظم رهبري (مدظله) است همين شق سوم است، زيرا در نوع اول و دوم تبادل فرهنگي معنايي نخواهد داشت. گرايش اول، پذيرش يك طرفه و بي قيد و شرط، تسليم فرهنگ و تمدن غرب شدن را تجويز مي كند و آنچه در اواخر حكومت قاجار و دوران منحوس پهلوي اتفاق افتاده است از همين نوع بوده است.

گرايش دوم نيز عكس آن است اما گرايش مورد نظر نظام جمهوري اسلامي، نوع سوم است. زيرا مكتب اسلام به خاطر غناي فرهنگي و اطمينان از نفوذ تأثير گذاري خود بر روند توسعه، از تبادل و ارتباط دو

جانبه ي فرهنگي استقبال مي كند و مدعي است كه استقرار هويت ديني نه تنها تعارضي با هويت ملي، تجدد علمي ندارد بلكه با پذيرش نوعي همگرايي و هويت ملي تنوع فرهنگي را در جهات مختلف زندگي حفظ مي كند.

انقلاب اسلامي مظهر ارزش هاي فرهنگي

ظهور مكتب اسلام با ارزش هاي فرهنگي و مفاهيم اخلاقي همراه بوده است.

حكمت تولد اسلام با آيه:«اقرأ باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربك الاكرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم.» - [87] و هدف بعثت با

[ صفحه 80]

آيه:«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.» [88] و تلاش و كار با آيه:«ليس للانسان الا ما سعي.» [89] براي ما تبيين شده است. توجه به عمق واژه هايي چون: قرائت، رب، انسان، خلق، علق، قلم، علم، بعثت، رسالت، تزكيه، تعليم، حكمت و سعي در آيات فوق و صدها آيه ي ديگر، آدمي را به عمق توسعه يافتگي و تكامل و پويايي مكتب اسلام رهنمون مي شود و موضع مثبت دين اسلام در برابر فرآيند توسعه را به خوبي برايش روشن مي نمايد و بااندكي تأمل در مي يابد كه هويت آموزه هاي فرهنگي و مفاهيم ارزشي تنها در قاموس دين و دين باوري معني پيدا مي كند، و طرح تعارض دين و توسعه را ناشي واز كج فهمي و خودباختگي روشنفكران بيمار جامعه مي داند.

بر اين اساس مقام معظم ولايت، هدف گيري سياست هاي فرهنگي در راستاي عرضه ارزش هاي اخلاقي را مأموريت اصلي مسؤولين فرهنگي كشور مي دانند و بر اين عقيده اند كه محل عرضه ي همه

ارزش ها، فرهنگ صحيح و سالم يك جامعه است و حتي جايگاه عرضه عدالت اجتماعي كه يك امر حقيقي محض است را نيز فرهنگ سالم و نظام جامعه به حساب مي آورند و سعي و تلاش و نوآوري هاي علمي در اين زمينه را به عنوان راهي مطمئن در پيش روي ملت شهيدپرور و آگاه ايران قرار مي دهند تا در جهت تثبيت دستاوردهاي ارزشمند انقلاب اسلامي و احياي مفاخر صدر اسلام همه تلاش خود را به كار گيرند.

نقش هشت سال دفاع در ساختار فرهنگ عمومي كشور

مقاومت هشت ساله ي ملت ايران در جنگ تحميلي، توانمندي ايدئولوژي اسلام را به عنوان مقوله اي فرهنگي و سياسي در عصر حاضر بار ديگر به اثبات رسانده است و جوهر مقاومت و پايداري را در برابر مطامع استكبار و تئوري هاي تحميلي به

[ صفحه 81]

عنوان سمبل بازيافت هويت ديني و اقتدار فرهنگي وارد زندگي مردم كرده است. فراتر از اين، امام راحل قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله)، روح مبارزه و حفظ انگيزه دفاعي را تبلور دين و دينداري مي دانند.

امام راحل قدس سره در پيام به گورباچف رئيس جمهور وقت اتحاد جماهير شوروي (سابق) فرموده اند:

ديني كه در آن مبارزه با قدرت ها نباشد، دقيقا افيون توده هاست.

و همچنين در صدر فرمان برائت فرموده اند:

آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي فلسطين و مظلومين جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند، آنهايي هم كه تصور مي كنند سرمايه داران و مرفه هاي بي درد با نصيحت و موعظه و پند واندرز متنبه مي شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنها كمك

مي كنند، آب در هاون مي كوبند. [90] .

مقام معظم رهبري (مدظله) نيز مقاومت در جنگ تحميلي و ايستادگي در مقابل تهديد غرب و احساس عزت و استقلال در مقابل ابرقدرت هاي عالم را نعمت با ارزشي مي دانند كه ناشي از بقاياي فرهنگ اسلامي است. هشت سال دفاع مقدس، آزمون عيني انديشه ي امام راحل قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله) مبني بر كارا بودن مفاهيم فرهنگي و ارزش هاي اخلاقي بوده است و مكتب اسلام را به عنوان مظهر نوانديشي، در فرايند تاريخي حركت هاي احياگر به جهان عرضه كرده است و از اين روست كه امام راحل قدس سره در پيامي به روحانيت معظم فرموده اند:

هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن استفاده كرده ايم...

ما انقلابمان را در جنگ صادر كرده ايم...

ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محكم كرديم. [91] .

امام راحل قدس سره همه ي اين بركات را ناشي از مجاهدات و حماسه آفريني هاي ملت

[ صفحه 82]

شجاع ايران در هشت سال دفاع مقدس مي دانند و مي فرمايند:

جنگ ما كمك به فتح افعانستان را به دنبال داشت...

جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال داشت...

جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را به دنبال خواهد داشت...

جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند...

صداي اسلام خواهي افريقا از جنگ هشت ساله ماست...

علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا، يعني در كل جهان، از جنگ هشت ساله ي ماست.

[92] .

به هر حال هشت سال دفاع مقدس، مقطع تجربه شده اي است كه بسياري از مفاهيم اخلاقي را كه در زير ساخت نظام فرهنگي و سياسي كشور مؤثرند عينيت بخشيده و مفاهيمي چون: ايثار، شهادت طلبي، خداباوري، وارستگي، عشق، وحدت، شجاعت، پايداري و... آثار و نقش كارساز خود را در انديشه، منش، رفتار، نظام فرهنگي، نظام معيشتي و... به خوبي نشان داده است و اينك در تكوين ساختار فرهنگ عمومي كشور مي توانند مفاهيم اخلاقي و عناصر فرهنگي را تعريف كنند و در اختيار مسؤولين فرهنگي كشور و صاحب نظران قرار دهند.

بديهي است ملت ما امروز با داشتن مفاخر و دستاوردهاي گرانبهاي دوران دفاع مقدس در تدوين الگوي فرهنگي، نيازمند قبول مباني تئوريك متناسب با تحول، از ديگران نيست. كساني كه در اين زمينه ترديد به خود راه مي دهند، در حقيقت ارزش هاي دفاع مقدس را درك نكرده اند و يا اينكه در برابر مدرنيسم و عقلانيت جديد فرهنگ غرب سست شده اند. حركت كند و كم بها و بعضا ناباورانه ما در نظام بندي و تثبيت ارزش هاي دفاع مقدس، به عنوان مهم ترين و كامل ترين الگوهاي توسعه فرهنگي، بار ديگر اين فرصت را به روشنفكران بيمار داده است تا

[ صفحه 83]

جمهوري اسلامي را در كوران مواجهه با مسائل و مشكلات گوناگون قرار دهند و بازانديشي توسعه ي غربي را به عنوان مبناي تئوريك دوران سازندگي در ايران با جرأت تمام مطرح نمايند. همچنين عناصر فرهنگي و هنري كشور ما نيز تمايل پذيري خود را در برخي از موارد حفظ كرده و قواره ي موزون و مناسب خود را در رابطه با

ارزش هاي انسان ساز دفاع مقدس پيدا مي كنند. از اين رو مقام معظم رهبري (مدظله) با محوري توصيف كردن اصلاح عمومي كشور، اختصاص تمام فعاليت هاي وزارتخانه بزرگي چون فرهنگ و ارشاد اسلامي به اين مهم كاري بجا و با اهميت دانسته اند.

راهكارهاي اجرايي و فرهنگي

اكنون با گذر اجمالي در بيانات گهربار مقام معظم ولايت راهكارهاي اجرايي ذيل را مي توان به عنوان اصول فعاليت هاي مؤثر در حوزه فرهنگ عمومي كشور پيشنهاد داد:

1- كاربردي كردن مصاديق فرهنگي به منظور تعيين خط مشي و سياست فرهنگي، مثلا زهد به عنوان عنصر فرهنگي داراي مصداق فرهنگي در جامعه است كه ساده زيستي و پيراستگي از دنيا از مصاديق آن است، زيرا اگر زهد رهيافت فرهنگي نداشته باشد، آثار خود را بروز نخواهد داد.

2- تدوين و تبيين سيره ي ائمه معصومين عليهم السلام و حضرت امام خميني قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله) به عنوان الگوهاي هويتمند و قابل قبول جامعه در نظام سياسي، فرهنگي و معيشتي و تهيه ي دستورالعمل اجرايي به مقتضاي ساختار هر يك از آنها.

3- نهادينه كردن مدلها و الگوهاي تهيه شده در نظام اداري و مديريت اجرايي كشور و نقد واكنش مسؤولين اجرايي به عنوان تجربه ي راهبردهاي توسعه فرهنگ و استفاده از سيره ي پيشوايان ديني در طراحي سيستم كلان جامعه و حذف عناصري كه به اين فرايند پاسخ منفي مي دهند.

[ صفحه 84]

4- تدوين روش استنباط شاخصه هاي فرهنگي از طريق تحليل تجربي و تجريدي و انتقال اين مؤلفه ها به مراكز آموزشي (مدارس و دانشگاه ها) به منظور فراگير كدن طرح هاي توسعه ي فرهنگي در نسل جوان به عنوان آينده سازان كشور.

5- هدايت سيستم برنامه ريزي سازمان صدا و سيما در راستاي تصويري كردن الگوهاي عملي و تجربي در فرايند توسعه فرهنگي و حذف خطاهاي نمايشي و تشكيل حوزه ي تحقيقات راهبردي خاص اين موضوع، به عنوان يك ضرورت اساسي.

6- كنترل و ارزيابي همه ي ساختارها و استراتژي هاي در خط اعتدال كه مبين حضور و تأثير فرامين مقام ولايت فقيه در تصميم گيري هاي بنيادي كشور است. (ساختار تشنه و نيازمند به رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله) از لحاظ شكلي، ماهوي عامل سلامت و رشد و تكامل جامعه در الگوي توسعه ي ديني محسوب مي شود.)

7- مهار انديشه ي آزاد روشنفكري بيمار و نگرش اصلاح گرانه در طيف انديشه ي ديني و نظام مند كردن اعتقاد به ولايت فقيه به عنوان كاربردي ترين انديشه ديني در جهان.

8- ايجاد حوزه ي تبادل فرهنگي با حفظ هويت ديني و ملي و اثبات قابليت و توانمندي فرهنگ غني اسلام در تنازع آكادميك و تحول راديكالي و نفوذ روشي كارآمد در فرآيند توسعه و تجدد علمي و ايجاد خدشه در مشروعيت انحصاري الگوي توسعه ي غربي.

9- شناسايي و جذب افراد علاقه مند متخصص و مطلع به مباني تئوريك و راهبردهاي توسعه فرهنگي و ايجاد فضاي مناسب جهت كار و تلاش و تعيين جايگاه ارزشي آنها در جامعه از اولويت هاي كار فرهنگي است، كه هدايت و سازماندهي آنها از اهم مأموريت هاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است.

10- تعيين استراتژي دفاع فرهنگي با بهره گيري اصولي از ارزش هاي هشت سال دفاع مقدس و اخلاق و رفتار رزمندگان به عنوان برگزيده اي نو و بازبيني شده

[ صفحه 85]

در حوزه ي دستاوردهاي فرهنگي انقلاب

اسلامي كه متعلقات عيني و تحقيقي مفاهيم خود را از حيث عقبه ي تاريخي يافته اند.

11- تحقيق، تنسيق، تأليف، حفظ و تثبيت انگيزه ي دفاعي در ساختار فرهنگ عمومي جامعه به عنوان قوي ترين سمبل دين و دين باوري درانديشه حضرت امام خميني قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله)، و تئوريزه كردن اين نگرش توسط بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس، كه در راستاي تحقق اين مأموريت بوجود آمده است.

اميد است مسؤولين و صاحب نظران مسائل فرهنگي كشور، رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله) را ملاك برنامه ريزي در چارچوب سياست فرهنگي خود قرار دهند و با توجه به تجارب هشت سال دفاع مقدس، الگوهاي فرهنگي را طوري تبيين نمايند كه انگيزه ي دفاعي و فرهنگ مبارزه، محور توسعه و تكامل جامعه قرار گيرد، زيرا حفظ جوهر مبارزه، حذف رفاه طلبي و بي احساسي در مقابل مظاهر نامطلوب اجتماعي را در پي خواهد داشت، در غير اين صورت بنا به فرمايش امام راحل قدس سره دين افيون توده ها خواهد شد.

[ صفحه 89]

راهكارهاي سياسي

اشاره

شناخت راهكارهاي سياسي در دفاع از نظام جمهوري اسلامي از اهميت ويژه اي برخوردار است، زيرا حساسيت حوزه ي سياسي در تبيين فرايند دفاع و نيز تأثير مستقيم يا غير مستقيم آن در ابعاد ديگر دفاع، از بديهيات آن است. اگر چه در حوزه ي سياسي، عوامل داخلي سياست نيز مدنظرند، اما عموما جهات خارجي آن برجسته تر مي باشند. از اين جهت مهم ترين راهكارهاي سياسي را مي توان به شرح زير تبيين نمود:

حفظ استقلال و اقتدار

مهم ترين دستاورد انقلاب ما استقلال همه جانبه و اتكا به باورها و توانايي هاي بالقوه ي ملت بزرگوار است، كه روح اعتماد بين مردم و مسؤولين و زندگي مطلوب از آثار پربار آن است. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«پاداش الهي همين است كه زندگي يك ملت، زندگي خوب و مطلوب و مستقل شود، خودش تصميم گيري كند و رئيس جمهور و نماينده ي مجلس را برگزيند، آنها را از خود بداند و مطمئن باشد به او ايمان و اعتقاد دارند، به او محبت مي ورزند، در حقش خيانت نمي كنند و براي مصالح او تلاش مي كنند.» [93] .

[ صفحه 90]

بديهي است لازمه ي اين استقلال، اقتدار همه جانبه در برابر فشارهاي دشمنان است، به طوري كه تهديدهاي آنان نتواند در اراده ي مصمم ملت ما تأثير بگذارد و اين اقتدار، دشمن را از ادامه ي شيطنت مأيوس مي كند. چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامي (مدظله) فرموده اند:

«روزي كه جمهوري اسلامي، با اثبات اقتدار سياسي و اقتصادي خود و با اثبات قدرت ادامه ي زندگي، دشمن را مأيوس كرد، مي توان اطمينان داشت كه دشمن از توطئه دست خواهد كشيد؛ چون احساس مي كند تلاش او بي فايده است.» [94] .

تداوم راه امام خميني (نه شرقي نه غربي)

مقام معظم رهبري (مدظله) به عنوان وارث بلافصل امام خميني قدس سره آنچنان راه امام قدس سره را تداوم بخشيدند كه حيرت دوست و دشمن را برانگيخت، و اين حكايت از شناخت عميق و دلسوزانه ي مقام معظم رهبري (مدظله) از خط و راه اصيل امام راحل دارد. از اين رو بارها به مردم بزرگوار ايران و دولتمردان تأكيد فرموده اند كه راه امام راحل قدس سره درست پيموده شود؛ در حقيقت، ايشان رمز و راز بقاي انقلاب اسلامي را در تحقق آرمانهاي امام خميني قدس سره مي دانند. چنانچه فرموده اند:

«آنچه كه امروز متن جامعه ي ماست، همان خط و راه امام است. آنچه كه ما آن را به صلاح دين و دنياي خودمان مي دانيم، همان چيزي است كه با انگشت اشاره ي امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتيم و يازده سال با قدرت در آن حركت كرديم و باز هم تا جان در بدن داريم، آن راه را ادامه خواهيم داد. از هيچ يك از آرمانهايي كه به وسيله ي امام (رضوان الله تعالي عليه) ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد؛ چه در زمينه ي مسايل داخلي، چه در زمينه ي عدالت اجتماعي، چه در زمينه ي ترجيح پابرهنگان در نظام اسلامي و در كشور ما و نيز ترجيح منافع و خواست ها و انگيزه ها و احساسات آنها بر مرفهان

[ صفحه 91]

- و به تعبير امام، مرفهان بي درد- چه در زمينه ي حمايت مردم از مسؤولان و آن را فريضه دانستن، چه در زمينه ي تكيه ي مردم بر نيروهاي خودشان و حركت به سمت جوشاندن سرچشمه هاي استعداد در درون كشور و خودكفايي، چه

در زمينه ي مسايل خارجي، يعني مقابله با استكبار، خط جدايي از ابرقدرت ها و قدرت هاي دخالت كننده؛ آن چيزي كه با عنوان افتخارآميز «نه شرقي، نه غربي»، در آن روزي كه دنيا واقعا بلوك بندي شرق و غرب داشت، معرفي مي شد، مبارزه ي با قدرت هاي ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضه ي حتمي با هر نشانه يي از سلطه گري كه در دنيا مشهود باشد- در هر جاي دنيا فرقي نمي كند، از نظر ما تسلط چنگال هاي نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر كشوري و در هر جايي مردود است - و نيز در زمينه ي بزرگ و اصلي شمردن مسأله ي فلسطين و بقيه ي خطوط روشني كه امام ترسيم كردند.» [95] .

استكبار ستيزي

اشاره

استكبار جهاني كينه ي ديرينه با نظام جمهوري اسلامي دارد، از اين جهت شناخت ماهيت استكبار و راه هاي مبارزه با آن از اركان ذاتي انقلاب اسلامي به حساب مي آيد. نمود استكبار و كيفيت مقابله با آن در موارد زير محقق مي شود:

آمريكا مظهر استكبار جهاني

اگر چه در نگرش مقام معظم رهبري (مدظله) استكبار جهاني تنها نيست، اما نمود استكبار در جهان به سركردگي دولت آمريكا است، كه ديگر ستمگران بعنوان مزدور آمريكايي عمل مي كنند، تجربه ي انقلاب اسلامي نشان داد كه دشمن اصلي آزادي و استقلال ملت ها آمريكاست، و هدايت و رهبري سلطه جهاني را نيز آمريكا بعهده دارد، خشم و عصبانيت آمريكا نسبت به انقلاب اسلامي از اينجا نشأت مي گيرد كه اين انقلاب ماهيت او را براي جهانيان افشا كرده است، لذا از هر فرصتي براي ضربه زدن به انقلاب اسلامي استفاده مي كند. چنانچه مقام معظم

[ صفحه 92]

رهبري (مدظله) فرموده اند:

«برادران و خواهران عزيز من در سرتاسر كشور! بدانيد كه امروز آمريكا و ياران و مزدوران و هم پيمانانش، منتظر فرصتند كه از انقلاب انتقام بگيرند منتظر فرصت هستند كه انتقام محمد رضاي خبيث و خاندان ظالم و ساواكي هاي دورانش را از جوانان انقلابي ما بگيرند. دنبال منفذي مي گردند، تا در داخل انقلاب نفوذ كنند. هوشيار باشيد؛ همچنان كه بحمدالله هوشيار بوديد و هستيد.» [96] .

حمايت از مسلمانان جهان

حمايت سياسي و فرهنگي از مسلمانان كه درصدد نفي استكبار جهاني به ويژه آمريكا هستند، از وظايف مهم سياست خارجي ماست. اينك دفاع از مردم فلسطين به عنوان نماد مظلوميت مسلمانان كه از خانه و كاشانه ي خود آواره شده اند در رأس استراتژي منطقه اي ما قرار دارد، و اين سياست نه تنها ملت ما را به حمايت همه جانبه از مردم مظلوم فلسطين ملزم ساخته است بلكه در تشويق كشورهاي اسلامي به حمايت از موجوديت و حقوق فلسطينيان تأثير بسزائي داشته است. تداوم اين مبارزه قطعا در

اعاده ي حقوق فلسطينيان مؤثر واقع خواهد شد، كه البته ايجاد فضاي انتظار و طلب در جهان، تحقق آن را تسريع خواهد كرد، چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) اراده ملت ها را مؤثر در اعاده اين حق دانسته اند:

«در فضاي عالم، اين جو آمادگي و حضور و انتظار و طلبكاري نسبت به فلسطين، بايد روز به روز بيشتر بشود. در داخل فلسطين هم بايد اين شعله ي مقدس روز به روز برافروخته تر بشود. آن جوانان، آن زنان و مردان، آن نوجوانان، آن فداكاراني كه در داخل فلسطين با رژيم غاصب مبارزه مي كنند، بايد بدانند نقطه ي اصلي همان جايي است كه آنها بر روي آن انگشت گذاشته اند. اين، آن جايي است كه دشمن شكست خواهد خورد.» [97] .

[ صفحه 93]

مبارزه ي دائمي با صهيونيست ها (روز قدس)

مبارزه با دولت غاصب اسرائيل نيز از لوازم اصلي دفاع از حقوق ملت فلسطين است و آنچه كه اين مبارزه را عينيت بخشيد و موجب تقويت انتفاضه ي فلسطين شد، ابتكار امام راحل قدس سره در اختصاص جمعه ي آخر ماه مبارك رمضان بعنوان روز قدس است. بدين منظور كه دنياي اسلام اين روز را گرامي بدارد و ضمن اظهار همدردي و همبستگي با ملت مظلوم فلسطين راهكارهاي جدي براي تأمين حقوق آنان و نابودي اسرائيل غاصب را تدارك ببينند و در مجموع به هيچ وجه اجازه ندهند كه فرياد مظلومانه ي ملت فلسطين به دست فراموشي سپرده شود. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«اين روز را گرامي بداريد، دنياي اسلام بايد اين روز را گرامي بدارد. توده هاي مسلمان نگذارند كه بعضي از دولتهاي خودفروخته، در فضاي آرام و سكوت مصنوعي يي كه به وجود

آورده اند، فلسطين را ذره ذره و لحظه به لحظه ذوب كنند و قضيه را به دست فراموشي بسپارند. خيانت دولت هايي كه با رژيم غاصب ساختند و فلسطيني ها را قرباني كردند، نبايد از ياد برود و فراموش بشود، اين قضيه، يك قضيه ي كوچك نيست.» [98] .

دفاع از حقوق بشر

دفاع از حقوق انسان ها صرف نظر از مذهب و عقيده يا رنگ و نژاد از سفارش هاي مؤكد مكتب اسلام است. بر اساس اين برهان شرعي و عقلي، ما خود را برابر حقوق همه مظلومان و محرومان كه به شكلي مورد ستم واقع مي شوند شديدا مسؤول مي دانيم. از اين جهت مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«ما از اين مظلوماني كه در مناطق مختلف جهان، به خاطر سيطره ي حكومت هاي خبيث علي الظاهر دمكراتيك و عملا فاشيستي، جرأت نمي كنند مظاهر اسلامي خودشان را رعايت كنند، چرا دفاع مي كنيم؟ ديديد كه در فرانسه، به دختر مسلمان اجازه نمي دهند روسري به سر كند! ديديد كه در

[ صفحه 94]

آمريكا، مأموران دولتي، براي انجام فرايض مذهبي، مسلماني را در جلوي چشم مردم كتك مي زنند، كه چرا در فرودگاه نماز خواندي! چرا هر جا مظلومي صدا بلند مي كند و استغاثه مي نمايد، ما احساس تكليف مي كنيم كه هر طور ممكن است، به كمك او بشتابيم، يا لااقل فرياد او را منعكس كنيم؟ اين، به خاطر دستور اسلام مبني بر حفظ حقوق انسان هاست.» [99] بنابراين اصالت دفاع از حقوق بشر با مكتبي است كه ملتزم به رعايت آن شده باشد، از اين رو مقام معظم رهبري (مدظله) جايگاه حقيقي دفاع از حقوق انسان ها را دين و دين مداري مي داند، و ضمن آنكه

ادعاي حقوق بشر ابرقدرت ها را دروغين مي داند، عملا آن را از سوي آنان بهانه اي براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي كه طرفدار واقعي حقوق بشر است مي داند. چنانچه فرموده اند:

«شما سردمداران ظلم و استكبار هستيد كه حقوق بشر را نقض كرده ايد. شما هستيد كه سازمان ملل و كميسيون حقوق بشر و مفاهيم انساني را به مسخره گرفته ايد و همه را بازيچه ي دست خودتان مي خواهيد. براي ما، ارزش انسان و ارزش حقوق انسان، آن قدر زياد بوده و زياد است كه به خاطر آنها حاضر شده ايم با همه ي قدرت هاي استكباري جهان، مقابل و مواجه بشويم، نوكران آمريكا و ديگر دولت هاي استكباري، در طول ساليان متعدد، بر اين كشور حكومت كردند، صدصد وهزار هزار از اين مردم را در اين خيابانها كشتند و خونشان را بر زمين ريختند. همين الآن هم در جاهاي ديگر، نظير اين واقعه، از بقيه ي نوكران آمريكا سر مي زند. زندانهايشان پر از انسان هاي مظلوم است؛ ولي در محافل جهاني، از هيچ كس صدا بلند نمي شود!

شماها اگر طرفدار حقوق بشر بوديد، چرا به رژيم هاي مرتجع و ظالم و مستبد و خبيث كه بويي از دمكراسي نشنيده اند و در كشورشان به عنوان نمونه، يكبار يك صندوق رأي گذاشته نشده است، اعتراض نمي كنيد؟! چرا فقط به جمهوري اسلامي كه مظهر آزادي و دخالت مردم در امور است و در مسايل مختلف، انتخابات آزاد و پي در پي برگزار مي كند و مردم در كوچه و خيابان و

[ صفحه 95]

مجامع عمومي، حرف دلشان را مي زنند و شعار مي دهند، اعتراض مي كنيد؟!»

شما طرفدار حقوق بشر نيستيد؛ شما طرفدار بي ديني

و تسلط خودتان بر كشورها و ملت ها هستيد. شما از كوتاه شدن دست پليد خودتان از كشور ثروتمند و وسيع ايران و تهديد شدنتان در ساير كشورها ناراحتيد. شما نسبت به انقلاب، دشمن خوني هستيد. اين انقلاب، نوكران شما را در اين جا از بين برد. شما با انقلاب كينه داريد؛ حقوق بشر بهانه است. شما چه مي فهميد كه بشر چيست و حقوقش كدام است؟ ملت ايران بايد هوشيارانه، تمام دشمني هاي اين طيف وسيع استكبار و دشمنان اسلام و انقلاب را بفهمد و بشناسد؛ همچنانكه بحمدالله اكثريت قاطع اين كشور، مي فهمند و مي شناسند. [100] .

دشمن شناسي

اشاره

شناخت دشمنان انقلاب اسلامي و ترفندهاي گوناگون آنان از وظايف بسيار مهم آحاد ملت به ويژه مسؤولين نظام به شمار مي آيد. زيرا حضور انقلاب اسلامي در صحنه ي جهاني، براي منافع ابرقدرت ها بسيار خطرناك است، و همين دليل مهم دشمني ها و عنادورزي هاي قدرت هاي بزرگ با نظام جمهوري اسلامي است. بنابراين طبيعتا اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و اله اقتضا مي كند كه دست كم از خود حساسيت عجيبي نشان دهد. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«اسلامي كه پيام پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله را با خود همراه داشته باشد، حتما دشمني ابوجهل و ابولهب را بر خواهد انگيخت. اگر شما در جايي ديديد ابوجهل ها و ابولهب ها و بقيه ي صناديد كفر جهاني، در مقابل پيام اسلام بي تفاوتند، بدانيد اين اسلام، اسلام صدر اسلام و پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نيست و روح و تپش حقيقي اسلام در آن مشاهده نمي شود. آن اسلامي كه صناديد زر و زور و اقطاب قدرت جاهلي و طاغوتي را در

دنيا مي ترساند، اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و اله است.» [101] .

[ صفحه 96]

حال كه طبيعت حق طلب انقلاب اسلامي دشمن ساز است، بر ما فرض است كه نقشه هاي پيدا و پنهان دشمن را بشناسيم تا هيچ گاه دشمن نتواند ما را غافلگير كند. مهم ترين تدابير در برابر نقشه هاي دشمن عبارتند از:

مقابله با شايعه پراكني (جنگ رواني)

يكي از راه هاي نفوذ دشمن در صفوف دوستان انقلاب اسلامي توسل به شايعه عليه مسؤولين و اركان اصلي نظام است، تا از اين طريق يأس و نااميدي نسبت به عملكرد مسؤولان را در بين مردم تقويت كنند. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين زمينه فرموده اند:

«از راه هاي ديگري كه دشمن امروز سعي مي كند در ميان مردم ما نفوذ پيدا كند، شايعه پراكني است. از زمان پيروزي انقلاب تا امروز، هر جا توانستند شايعه پراكني كردند. هدفشان اين است كه دل مردم را بلرزانند و اميد آنها را از بين ببرند. يك ملت با اميد مي تواند به پيش برود. يك سرباز در جبهه ي جنگ، فقط با اميد مي تواند بجنگد. اگر اميد را از او گرفتند، همه چيز را از او گرفته اند. اگر كسي به اين تبليغاتي كه دشمنان از راه هاي مختلف القا مي كنند گوش كند، به نظرش مي رسد كه در ايران همه چيز در سراشيب سقوط است. انگاري مي خواهند همه ي اميدها را پايان يافته وانمود و قلمداد كنند. اف بر اين دشمنان خبيث!» [102] .

ضربه ابتكارآميز (اصل غافلگيري)

دشمن براي نفوذ معمولا سعي مي كند كه نقاط ضعف ها را شناسايي كند و ضربه ي خود را از آنجا وارد كند، لذا هوشياري اقتضا مي كند كه ما هم نقاط ضعف دشمن را بشناسيم و قبل از آنكه او ضربه را بزند، ما با ابتكاري بهتر ضربه را بر او وارد كنيم.

مقام معظم رهبري (مدظله) در اين زمينه فرموده اند:

[ صفحه 97]

«دشمن بيشترين تلاش خود را در ارزيابي دقيق نقطه ي ضعفش مي كند و با دستگاه هاي آماده و منسجم و قوي يي كه دارد، فورا نقاط

ضعف كار خود را پيدا مي كند و به جبران آنها مي پردازد. شما هم بايستي در نوبت بعد ضربه ي ابتكارآميز ديگري بزنيد.» [103] .

مقابله با فساد انگيزي در نسل جوان

دشمن به خوبي مي داند كه سرمايه ي اصلي نظام جمهوري اسلامي جوانان هستند كه با عشق و ايثار از دستاوردهاي انقلاب دفاع مي كنند، لذا همه توان خود را در جهت تباهي اين قشر كارا و مؤثر به كار گرفته است و سعي دارد كه با ترويج فساد و بي بند و باري اين پشتوانه ي عظيم را از انقلاب بگيرد و آنها را نيز در دامن فسق و فجور گرفتار نمايد. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«يكي ديگر از توطئه هاي دشمن، توطئه ي فسادانگيزي است؛ نفوذ در نسل جوان، ايجاد فساد در ميان سربازان واقعي اسلام، جوانان را به مسايل فسادبرانگيز سرگرم و مشغول كردن. جوانان بدانند كه اين توطئه است، و من به شما عرض مي كنم كه امروز دست توطئه گري با هدايت بيگانه در سطح كشور وجود دارد، تا بذر فساد و لغو در ميان جوانان بيفشاند؛ براي اين كه جوانان را سرگرم و مشغول كند. ملتي كه جوانانش سرگرم فسق و فجور باشند، راه به جايي نخواهد برد.» [104] .

شناخت ماهيت توطئه

شناخت ماهيت توطئه و موقعيت توطئه در خنثي سازي آن بسيار مؤثر است، چه بسا برخورد ناآگاهانه با توطئه نه تنها آن را ويران نمي كند، بلكه موجب تقويت آن نيز مي شود. بنابراين توجه به ماهيت توطئه و نيز موقعيت حضور و روند آن قبل از هر اقدامي لازم است. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

[ صفحه 98]

«آنچه كه من به عنوان آخرين سخن و آخرين توصيه به شما عرض مي كنم، اين است كه همه ي آحاد ملت وظيفه دارند آگاهي و هوشياري خودشان

را نسبت به مسايل كشور و مسايل انقلاب و اسلام روز به روز بيشتر كنند. به خباثتها و توطئه هاي دشمنان درست توجه كنيد.» [105] .

تهاجم فرهنگي تلاش اصلي دشمن

در ميان توطئه هاي رنگارنگ، بيشترين چشم داشت دشمن در حوزه ي فرهنگي است، اگر چه از ابزارها و راه هاي ديگر هم بخوبي بهره مي جويد اما تسلط در حوزه ي فرهنگي او را يقينا در دستيابي به اهداف شومش قوت بيشتري مي بخشد. چرا كه كار فرهنگي اگر چه آثار خود را ديرهنگام بروز مي دهند، اما نتايج آن براي دشمن كارساز و در حقيقت تأمين مقاصد است. به همين خاطر فشار در عرصه ي فرهنگ به مراتب بيشتر است. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«الآن، يك كارزار فكري و فرهنگي و سياسي در جريان است. هر كس بتواند بر اين صحنه ي كارزار و نبرد تسلط پيدا كند، خبرها را بفهمد، احاطه ي ذهني داشته باشد و يك نگاه به صحنه بيندازد، برايش مسلم خواهد شد كه الآن دشمن از طرق فرهنگي، بيشترين فشار خود را وارد مي آورد.» [106] .

تشكيل جامعه جهاني اسلام

اشاره

اسلام ديني جهاني است و تنها به قوم و ملت خاصي محدود نمي شود، چنانچه خداوند كريم در قرآن فرموده اند:

«و ما ارسلناك الا كافة للناس»

و ما تو را نفرستاديم مگر براي عموم مردم جهان.

بنابراين پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله مظهر رحمت و هادي عزت براي همه ي جهانيان است و انقلاب اسلامي ما چون بر شريعت او استوار است، آهنگي جهاني دارد. به طوري

[ صفحه 99]

كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«از آن جا كه انقلاب اسلامي ايران بر پايه ي شريعت اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و اله استوار شده است، نمي تواند به مرز و مليت و قوميت خاصي محدود باشد. مسأله اين نيست كه

ملت ايران يا مسؤولان اين كشور بخواهند با روشهاي معمول دنيا، انقلاب را به جايي و براي كسي صادر كنند؛ بلكه موضوع اين است كه وقتي تفكر و درك اسلامي و الهي و بينش نوين براي جمعي از مسلمين مطرح مي شود، به طور طبيعي همه ي فضاي عالم اسلام بنا بر ظرفيت و موقعيت خود، از آن بينش و درك استفاده خواهند كرد.» [107] .

بدين ترتيب طبيعت انقلاب اسلامي ما فراملي و بلكه فراجهاني است، يعني علاوه بر قلمرو مادي جهاني، فضاهاي معنوي و روحاني را نيز شامل مي شود.

چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«دائما در طول ده سال گذشته (دشمنان) تبليغات مي كردند كه جمهوري اسلامي متزلزل و رو به زوال است، اما در حقيقت عمل آنها نشان داد كه نظام ما كلمه و شجره طيبه است كه اصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها»

اينك براي تشكيل جامعه جهاني اسلام، توجه به عوامل زير ضروري است:

پيام رساني و تعميق آن در ملت ها

از آنجا كه انقلاب ما ماهيتي جهاني دارد، بايد ترتيبي اتخاذ شود كه پيام آن به موقع و درست به گوش ملت ها برسد. البته پيام انقلاب اسلامي چون نسيم بهاري به جان همه ي انسان ها رسيده است، اما كار ظريف و دقيق آن است كه تعميق لازم را پيدا كند. به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرمودند:

«حالا ما به عنوان يك تشكيلات، بايد چه كار كنيم؟ در چنين زمينه ي مساعدي،

[ صفحه 100]

بايد چه كار مي كرديم؟ بايد چه كار مي شد؟ بايد بلافاصله آدمهاي كارآمد بروند و آنچه را كه شده،

سازماندهي و تعميق كنند؛ ما اين را لازم داشتيم. يعني ما آن جا احتياج نداشتيم كه پيام را ببريم؛ بلكه لازم بود كاري بكنيم كه آنچه را كه خود رفته است عمق پيدا كند. تعميق، كار لازم دارد.» [108] .

شناخت انديشه امام خميني در شروع عصر جديد (حكمت سياسي)

طبيعي است كه عصر جديد با ويژگي هاي متمايز از دوران گذشته در جهان بوجود آمده است، و عوامل گوناگوني در شروع فرايند عصر جديد تأثير مي گذارند، يكي از آن عوامل مهم، تأثير انقلاب اسلامي وانديشه هاي توانمند امام خميني قدس سره مي باشد كه آثار محسوس آن را در روند حركت دنياي جديد نمي توان ناديده گرفت. مقام معظم رهبري (مدظله) ضمن تأكيد بر اين واقعيت، عصر جديد را دوران امام خميني مي دانند.

«اگر چه بسياري از ملت ها و دولت هاي سطح زمين، تحت تأثير اين عصر جديد قرار گرفتند، حتي نقشه ي سياسي دنيا عوض شده است، اما توقع نداريم كه تحليل گران و قضاوت كنندگان قدرتمند و سياسي عالم اقرار كنند كه اين عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمي كنند كه دوران جديدي آغاز شده است؛ اما تحت تأثير اين دوران قرار گرفته اند و آن را احساس مي كنند. اين عصر و اين دوران جديد را بايد «دوران امام خميني قدس سره» ناميد.» [109] .

بنابراين از وظايف اصلي و مهم همه ي مسؤولان به ويژه مسؤولين سياسي كشور آن است كه دستاوردهاي بين المللي انقلاب اسلامي و تأثير افكار وانديشه ي امام خميني قدس سره در مجموعه ي عالم بشري را مورد احصأ قرار دهند و حتي راهكارهاي تعميق و توسعه آن را به موقع تأسيس و اجرا نمايند، و اين در حقيقت جوهر حكومت سياسي انقلاب اسلامي

است.

[ صفحه 101]

اصول گرايي به عنوان جوهر عزت مسلمين

مأموريت مهم انقلاب اسلامي در جوامع مسلمين، ايجاد خودباوري و اعتماد به اصول و ارزش هاي ديني است. زيرا رمز و راز سعادت و عزت مسلمانان در رويكرد به ارزش هاي ديني نهفته است. دشمنان اسلام اگر با اصول گرايي ما مخالفت مي كنند. دقيقا مي دانند كه اصول و معيارهاي ديني متضمن عزت و استقامت ما در برابر مطامع استعمارگران است. بنابراين بزرگترين افتخار مسلمين بايد اين باشد كه پايبند به اصول و مباني اسلام هستند. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«مسلمانان در هيچ نقطه ي عالم نبايد از نام اصولگرا و بنيادگرا تحاشي كنند. اصلو مقدس اسلام، تضمين كننده ي سعادت انسان ها است. دست استعمار، اصول را در زندگي ما كمرنگ و ضعيف كرد؛ ولي اينك ما افتخار مي كنيم كه به اصول اسلامي و قرآني برگرديم.» [110] .

بنابراين عزت و سعادت مسلمانان در گرو دين باوري و خداپرستي است و معيار عزت و يا ذلت ما به ايمان و بندگي ما به خداي متعال بستگي دارد. چنانچه در قرآن كريم مي خوانيم:

«ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذا الذي ينصركم من بعده.» [111] .

اگر خدا شما را ياري كند، هيچ كس نمي تواند بر شما غالب شود و اگر شما را خوار و ذليل كند، پس چه كسي بعد از او شما را ياري مي كند؟

ارائه الگوي ديني

يكي از مسؤوليت هاي مهم ما ارائه الگوي ديني از زندگي اجتماعي و سياسي به جهانيان است. زيرا معيار و ملاك هاي زندگي فردي و اجتماعي ما از متن دين

[ صفحه 102]

برخاسته است كه پيامبرش بخاطر آن معيارها، اسوه ي

حسنه [112] نام گرفته است. لذا ما امروز بايد كارآمدي ارزش هاي ديني را كه جهانگير شده است، با افتخار تبليغ كنيم، در غير اين صورت مقصر خواهيم بود. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«ما وظيفه ي خود مي دانيم كه با صداي بلند و توان بالا، مفاهيم و ارزش ها و احكام و معارف اسلامي را كه مايه ي نجات ملت ها و مستضعفان و مظلومان است، اشاعه دهيم. ما احساس مي كنيم كه اگر به اين تكليف عمل نكنيم، مقصريم.» [113] .

بنابراين با توجه به عوامل چهارگانه ي فوق بايد تجربه ي حكومت ديني را با حفظ تمامي اصول و معيارهاي آن، به دنيا عرضه كنيم. بديهي است كه اگر ارزش ها را خوب نشناسيم و خوب معرفي نكنيم، در سرنوشت اسلام تأثير منفي خواهد داشت و لطماتي وارد مي كند كه جبران آن كار آساني نخواهد بود.

تدابير داخلي

اشاره

در كنار تدابير كلان سياسي لزوما بخشي به تدابير داخلي مربوط مي شود كه در حوزه ي سياسي بايد بدان توجه كرد، كه مهم ترين آنها عبارتند از:

حفظ وحدت و تحكيم قدرت

بديهي است كه وجود اختلافات گروهي و قومي، زمينه ي ناآرامي را در جامعه فراهم مي كند و به دنبال آن باعث تضعيف قدرت سياسي نظام مي شود و دشمنان از همين زاويه، فشارهاي خود را عليه نظام وارد مي كنند. متقابلا اگر وحدت كلمه به معناي واقعي خودش در آحاد ملت و گروه ها و احزاب سياسي كشور رعايت شود، قدرت دفاعي و اقتدار ملي نظام تقويت مي شود. چنانچه مقام معظم

[ صفحه 103]

رهبري (مدظله) فرموده اند:

«آن چيزي كه ابرقدرت ها را در مقابل ملت ايران مرعوب كرده است، در درجه ي اول وحدت كلمه بود. وقتي در ميان ملتي وحدت كلمه باشد، قدرت آنها چند برابر مي شود. اگر دشمن در مقابل خود ملت مقتدري را مشاهده كرد، مجبور به عقب نشيني خواهد شد. علت عقب نشيني هاي مكرر دشمن در طول مبارزه و بعد از پيروزي انقلاب هم همين بود.» [114] .

البته در نظام ولايي كلمه ي وحدت، مفهوم نهادين و جوهري دارد. زيرا همه ي اجزاي نظام با هم ارتباطي انفكاك ناپذير دارند، و اين همبستگي و اتصال دروني و معنوي است.

«آن دستگاهي كه حكومتش به شكل ولايت است، ارتباط بين ولي و مردم، غير قابل انفكاك مي باشد. ولايت، يعني سرپرستي، پيوند، ارتباط، اتصال، به هم پيچيده شدن دو چيز، به هم جوشيدگي و به هم پيوستگي كساني كه با يكديگر ولايت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولايت در جامعه و نظام اسلامي، اين است.

از اين جهت، در جامعه ي اسلامي، كلمه ي ولايت به حكومت اطلاق مي شود و رابطه ي بين ولي و مردم، يك رابطه ي ولايتي است و ارتباط و اتصال آنها، غير قابل انفكاك مي باشد.» [115] .

بنابراين محور وحدت در جامعه ي اسلامي ولايت است. در جامعه اي كه در رأس آن ولي قرار دارد، داور بين اختلافات اوست و آنچه را او حكم مي كند همگان مي پذيرند و در سايه ي اطاعت صادقانه از او اختلافات حل مي گردد. بر اساس همين، قرآن كريم مي فرمايد:

«يا ايها الذين ءامنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم، فان تنازعتم في شي ء فردوه الي الله والرسول ان تؤمنون بالله و اليوم الاخر.»

[ صفحه 104]

اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا و رسول و ولي امر اطاعت كنيد و اگر در موردي اختلاف كرديد آن را به خدا و رسول ارجاع دهيد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد.

قانون مداري

اصولا در نظام اسلامي، قانون، مظهر حق و عدل است و مأموريت آن استقرار عدالت اجتماعي و تعميم آزادي و تضمين حقوق احاد ملت است. از اين جهت رعايت قانون در همه شئونات به نفع همگان است. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«در نظام اسلامي بايد همه ي افراد جامعه، در برابر قانون و استفاده از امكانات خداداد ميهن اسلامي، يكسان و در بهره مندي از مواهب حيات متعادل باشند. هيچ صاحب قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچ كس نتواند برخلاف قانون ميل و اراده خود را به ديگران تحميل كند.»

حفظ اعتماد مردم به عنوان پشتوانه ي نظام

امروزه در مكاتب سياسي، نقش مردم در پيدايش نظام و حكومت ها بسيار اساسي است. تا جايي كه اقتدار ملي و قدرت سياسي كشورها به حضور مؤثر مردم و اعتماد همه ي آنان به مسؤولين تعريف مي شود. مقام معظم رهبري (مدظله) نيز نظام جمهوري اسلامي را به دو دليل حق مي دانند. چونكه فرموده اند:

«جمهوري اسلامي ايران را مردم به دست خود بوجود آوردند و به كارگزاران آن نيز عشق مي ورزند چنين نظامي حق است زيرا براي مردم است.» [116] .

بنابراين تا زماني كه مردم خود را صاحب نظام و حكومت مي دانند و به مسؤولين و كارگزاران آن عشق و اعتماد دارند، آن نظام حق است، و اگر روزي مردم ناراضي باشند و از مسؤولان قطع اميد و اعتماد كنند، آن نظام ديگر حق نخواهد بود. البته مهم ترين بستر جلب اعتماد مردم، صادق بودن مسؤولين و مانند

[ صفحه 105]

مردم زندگي كردن آنها است. مولاي متقيان اميرالمومنين علي عليه السلام وقتي به عيادت اعلا پسر يزيد حارثي مي رود،

از سادگي و زهد او سؤال مي شود، فرمودند:

ان الله تعالي فرض علي ائمه الحق، ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ الفقير فقره. [117] .

همانا خداوند بر (كارگزاران) عدل و حق واجب كرده است كه در حد مردم فقير جامعه زندگي كنند تا مردم فقير از عدل و همدردي آنها نااميد نشوند.

بدين ترتيب ساده زيستي و با فقيران زاهدانه برخورد كردن، بستر اعتماد و همدلي بين مردم و مسؤولين را فراهم مي كند. اگر مسؤولين خود در رفاه و آسايش زندگي كنند، ولو اينكه به فكر مردم هم باشند و براي رفاه آنان تلاش كنند، اعتماد آنها را از دست خواهند داد.

توسعه سياسي

توسعه سياسي يعني فراهم كردن زمينه ي مناسب براي طرح آزادانديشه ها به منظور تعيين قابليت ها و اصالت ها. از آنجا كه اسلام ديني الهي است، قابليت و حتي حقانيت خود را از آن خدا مي داند. بنابراين با آغوشي باز و با رفتاري منطقي،انديشه ها را به رقابت فرامي خواند و حتي انديشه هاي مخالف را در ميدان براي تثبيت نظام كارا و مؤثر مي داند. مقام معظم رهبري (مدظله) در خصوص توسعه ي سياسي و فضاي آزاد كشور فرموده اند:

«مطبوعات، حتي راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسايل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقه هاي گوناگون قرار داده اند و اين، موضوعي روشن و مشهود است. حتي ورشكستگان سياسي و دسته جاتي كه در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به وسيله ي آنان مطرود شده اند نيز هنگامي كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينه توزانه بر عليه نظام اسلامي و مسؤولان كشور

مي نويسند، انواع

[ صفحه 106]

اتهام را به آنان مي زنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعي به چاپ رسانده تا هر جا كه خواننده يي بيابند، منتشر مي كنند و علي رغم ميل خود، عملا وجود آزادي را اثبات مي كنند.» [118] .

البته معيارها در توسعه ي سياسي، اخلاق خوب و تحمل و مدارا و پرهيز از تخريب يكديگر به ويژه رعايت مصالح نظام است و آن به عنوان حد توسعه بايد رعايت شود. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«به يك نكته توجه كنيد كه اگر همين اظهار نظرهاي سليقه يي - كه خيلي هم طبيعي به نظر مي آيد و در يك جامعه، به خصوص در يك جامعه ي اسلامي و آزاد مثل جامعه ي ما، اجتناب ناپذير، بكله لازم است - از حدود خود خارج شد، قطعا به نفع دشمن است. در اين مخالفت هاي جناحي و گروهي با يكديگر، بايد حدود را نگه داريد.» [119] .

[ صفحه 109]

تعميم عدالت اجتماعي

اشاره

عدالت اجتماعي بيانگر حيات طيبه و روابط سالم بين اجزاي يك جامعه است. در سايه ي عدالت نه تنها راه براي ظلم و سودجويي بسته مي شود، بلكه بستري مناسب براي رشد استعدادها و ارزش هاي انساني فراهم مي شود و نيز حق هر كسي بطور طبيعي به او داده مي شود و هيچ كس دغدغه ي تعدي ديگران به حقوق خود را ندارند. مقام معظم رهبري (مدظله) در تعريف عدالت اجتماعي فرموده اند:

«عدالت اجتماعي به مفهوم آن است كه نظر و نگاه دستگاه قدرت و حكومت بايد نسبت به آحاد مردم در برابر قانون، اختيارات و برخوردها و رفتارها يكسان باشد و

آحاد مردم از امتيازات و خيرات نظام اسلامي به صورتي عادلانه بهره مند شوند و هيچ كس بدون دليل، امتياز ويژه اي نداشته باشد.» [120] .

بنابراين يكسان نگري افراد در برابر قانون و اعطاي امتيازات بر اساس قابليت ها و شايستگي ها، آهنگ عدالت را در جامعه به صدا در مي آورد و تدريجا هر كسي را در جايگاه حقيقي خود قرار مي دهد، و عدالت به سهولت منزلت هر كس را معين مي كند، به طوري كه مولاي متقيان علي عليه السلام فرمودند:

«العدل يضع الامور مواضعها.»

البته اجراي عدالت و اهميت آن در رشد طبيعي جامعه، مستلزم دادن آگاهي هاي لازم و تحليل درست به مردم است. از اين رو مقام معظم

[ صفحه 110]

رهبري (مدظله) فرموده اند:

«اجراي عدالت بايد به صورت يك فرهنگ درآيد و مردم معناي عدالت را بفهمند و ضرورت اجراي آن را درك كنند و در اين صورت است كه اجراي عدالت قابل تحمل خواهد بود.»

ايشان همچنين راهبردهاي عدالت را طي بيانات مختلفي مشخص فرموده اند كه مهم ترين آنها عبارتند از:

عدالت آهنگ توسعه

به اعتقاد مقام معظم رهبري (مدظله) حركت سازندگي نبايد خدشه اي به عدالت اجتماعي وارد كند، و مسأله ي گراني و تورم و فشار اقتصادي را نبايد تماما به بهانه ي دوران سازندگي در كشور، توجيه كرد، به ويژه فشارهايي كه براي قشر محروم و متوسط جامعه تنگناهاي معيشتي ايجاد مي كند و يك عده ثروتمند هم بدون هيچ مضيقه اي به ثروت اندوزي مشغول هستند، اگر سختي و فشار اقتصادي است. عدالت اقتضا مي كند، همه ي اقشار علي السويه تحمل كنند. نگراني ولي امر مسلمين از اين جهت است چنانچه فرموده اند:

«اين جانب به طور مستمر و دست كم از ده منبع مستقل از همه نقاط كشور اطلاع و خبر كسب مي كنم و از مسائل مختلف مطلع مي شوم، هدف اصلي ما اين است كه در كشور هيچ فردي از گرسنگي رنج نبرد، اكنون دوره ي سازندگي است و عده اي در حال انباشتن ثروت هستند؛ اما در كنار آن نمي توان تحمل كرد كه عده اي فقير، نتوانند سد جوع و رفع گرسنگي كنند.» [121] .

اين مطلب بسيار مهمي است كه از ذهن نوراني رهبر بزرگوارمان بدور نمانده است، و مسؤولان برنامه ريزي كلان اقتصادي بايد آنرا مهم و رمز موفقيت طرح هاي خود تلقي كنند.

روي ديگر توسعه كه رهبر معظم انقلاب اسلامي به آن اشاره فرموده اند آن

[ صفحه 111]

است كه درآمدهاي ايجاد شده از توليد در كجا و براي چه طبقه اي مصرف مي شود؟

«مهم آن است كه ثروت ايجاد شده به كجا مي رود و چه كسي از آن استفاده مي كند؟ آيا بودجه در بخشي كه اساسي تر و نفع آن عمومي تر است، جذب شده و يا اينكه چه تأثيري در زمينه هاي توليد و اشتغال داشته است. البته مسلم آن است كه دولت و مجلس ما بودجه براي امور غير لازم و مضر اختصاص نخواهد داد، بدون ترديد اولويت ها متفاوت است و بايد ديد كه پول و تلاش در كجا و براي چه طبقاتي مصرف و سرمايه گذاري مي شود.» [122] .

نكته ي بسيار مهمي كه در اين فراز از بيانات مقام معظم رهبري (مدظله) وجود دارد، اين است كه مردم همواره بيشترين ضررها را از ناحيه ي عدم شناخت به

حقوق اجتماعي خود متحمل مي شوند، و فرصت طلبان سودجو هم از همين نكته سودجويي را آغاز مي كنند و چيزي كه ضرر آنها را در پي دارد، به عنوان ضرر عمومي تلقي كرده واذهان مردم را نسبت به آن مخدوش مي كند. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرمودند:

«بايد قدرت و تحليل و فهم و درك مردم از مسائل سياسي جامعه افزايش يابد تا صاحبان نفوذ نتوانند بر ذهن هاي مردم اثر بگذارند.» [123] .

عدالت اجتماعي از جمله مسائلي است كه سودجويان جامعه از تعميم آن وحشت دارند، و سعي مي كنند با به كارگيري همه امكانات خود مانع تحقق آن گردند، زيرا در فضاي عدالت جايي براي زياده خواهي و منفعت طلبي آنها باقي نمي ماند. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) با اشاره به خطر اين قبيل افراد فرموده اند:

«عدالت، عده اي را زخمي و ناراضي مي كند و اعتراض كساني را كه در صدد سوء استفاده از اموال عمومي هستند برمي انگيزد و در چنين مواقعي اين گونه

[ صفحه 112]

افراد با تكيه بر امكانات و ثروتي كه در اختيار دارند مسأله درست مي كنند.» [124] .

اقتصاد معتدل

از آنجا كه خط اعتدال، چرخه ي نظام جمهوري اسلامي و هر جامعه ي سالمي به حساب مي آيد، طبعا هر پديده اي در آن جامعه هويت خود را در سايه عدالت به دست مي آورد. اقتصاد هم به عنوان يك پديده تنها در سايه ي عدالت تعريف خواهد شد، و خارج از مقوله ي عدالت، هويت و موجوديتي نخواهد داشت. عدالت چون نقطه ي موزون و معتدل در ساختار هر نظام است، ارزش ها را در خود تجلي مي دهد، و هر انسان سليم

النفس و بي غرض را در جذب خود مي كند. بنابراين اگر عدالت نباشد، هيچ يك از اهداف انقلاب تحقق پيدا نخواهد كرد. به همين خاطر مقام معظم رهبري (مدظله) در تأكيد بر استقرار عدالت فرموده اند:

«استقرار عدالت كار اساسي و اصلي مسؤولان و دولتمردان ايران اسلامي است و ما در تلاش هستيم تا به معناي حقيقي كلمه جامعه اي عادلانه را بنيان نهيم.» [125] .

بنابراين اقتصاد به عنوان يك اصل مهم در روابط انساني تعريف خود را از عدالت، اخذ مي كند و همچنين مالكيت عمومي يا خصوصي يا عمومي و خصوصي از عدالت اعتبار مي گيرند. مثلا اگر كسي به عدالت بگويد، من مي خواهم ملاك همه چيز باشم و سرمايه را تا آنجا كه مي خواهم انباشته كنم، قطعا پاسخ عدالت به اين تقاضا منفي است. عدالت مي گويد: تو مالك كار و تلاش خود هستي و من به استعداد و خلاقيت تو ارج مي نهم؛ لكن كار و تلاش و سرمايه ات را به من عرضه كن تا حد مالكيت تو را در تعريف سرمايه و حاصل تلاشت مشخص كنم.

آنان كه عدالت خواه و عدالت پذيرند، از اين پيشنهاد استقبال مي كنند و آنچه

[ صفحه 113]

دارند تسليم مي كنند. عدالت بر اساس مصالح كلي تصميم گيري مي كند و مازاد بر نياز او را به جامعه مي بخشد و به جاي آنها ارزش هاي معنوي و مزاياي اخروي را به او مي بخشد، اينجاست كه تحول اخلاقي نقش كارساز خود را به عنوان پشتوانه ي عدالت اجتماعي نشان مي دهد.

تحول اخلاقي، پشتوانه ي عدالت اجتماعي

اشاره

كساني كه به فضائل اخلاقي آراسته مي باشند، حكم عدالت را با كمال ميل و اشتياق مي پذيرند، و

مي دانند كه با بذل و انفاق مال و سرمايه به پاي عدالت، چه فضائل گرانبهايي را در دنيا و آخرت تحصيل مي كنند. تحقق فضائل اخلاقي مستلزم رفع رذايل و مفاسد اخلاقي و اجتماعي است، و در آن صورت عدالت به سهولت فرمانروايي مي كند و جامعه را به بهشت و گلستان تبديل مي نمايد، از اين رو مقام معظم رهبري (مدظله) ضمن اينكه از تحول اخلاقي به عنوان گام چهارم انقلاب ياد مي كنند مي فرمايند:

«بدون يك تحول اخلاقي عميق و گسترده، قادر به اجراي عدالت اجتماعي آن گونه كه مورد نظر اسلام است نخواهيم شد.» [126] .

مخصوصا حكومتي كه مبتني بر عدل و ارزش هاي اسلامي است، بيش از هر جامعه ديگري به اخلاق و خلقيات ديني نيازمند است؛ و اساسا بدون تحول اخلاقي، عدالت اجتماعي استقرار نخواهد يافت و اهداف حكومت اسلامي پياده نخواهد شد. اين نكته مهمي است كه رهبر بزرگوارمان در اهميت آن فرموده اند:

«اين راست است كه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمودند:" انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ". اين حديث از طريق فرقين - فرق اسلامي - نقل شده است، شيعه و سني نقل كرده اند. اين "انما" خيلي معنا دارد. يعني اساسا بعثت من براي اين است، هدف اين است، بقيه مقدمه است، "لاتمم مكارم الاخلاق " تا اين كه مكارم الاخلاق، در ميان بشر و افراد جامعه در ميان انسان ها و اين امت كامل بشود.

[ صفحه 114]

رشد پيدا كند و همه از آن برخوردار بشوند و انسان بشوند، بايد اخلاق انساني را در خودمان تقويت و تكميل كنيم با اين، آن

قدم بعدي و خيلي مهم است. اگر در جامعه اي كه متعلق به اسلام است، در نظامي كه اركان آن، اركان اسلامي است، ما از اخلاق الهي بدور بمانيم و دنبال هوس ها، خودخواهي ها و خودپرستي ها برويم و هر كس تلاش كند براي اينكه بيشتر به دست بياورد، بهتر بخورد و بهتر زندگي كند، از دست اين و آن بقاپد و اگر لازم باشد، بيش از حق خود استفاده و تصرف كند، نه گذشتي باشد و نه ايثاري، اين چه حكومتي خواهد بود؟ چه اسلامي و چه جامعه اسلامي خواهد بود؟ [127] .

بنابراين هيچ چيز در جامعه تحقق پيدا نمي كند مگر اين كه همه به اخلاق اسلامي متخلق شويم، به ويژه عدالت اجتماعي بدون پشتوانه اخلاق، مفهومي نخواهد داشت. عدالت تنها در سايه ي اخلاق مي تواند تعميم پيدا كند، حال ببينيم عدالت اجتماعي، مفهوم مالكيت را در پرتو اخلاق چگونه تفسير مي كند؟

مالكيت در پرتو اخلاق
اشاره

انساني كه اخلاق الهي در نفس او ملكه شده است، همه چيز را براي خدا مي بيند و ذره اي به دنيا و ظواهر آن دل نمي بندد، و همه كسب و كار و تجارت را براي خدا مي خواهد، خداوند متعال در وصف اينگونه مردان مي فرمايد:

«رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة....» [128] .

مرداني كه تجارت و خريد و فروش آنها مانع از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات نمي شود.

خداباوري در تمامي حركات و سكنات زندگي فضيلت بزرگي است كه در سايه ي تقوا و طهارت نفس نصيب انسان مي شود، يكي از بزرگ ترين فضيلت ها ظهور ملكه

[ صفحه

115]

عدالت در نفس است، در آن صورت هر چه عدالت حكم كند، انسان مي پذيرد، و اين جان كلام مقام ولايت است كه تحول اخلاقي را متضمن اجراي عدالت دانسته اند. در زمينه كسب و كار و مالكيت، احكامي كه عدالت براي انسان مؤمن صادر مي كند، عبارتند از:

منع اسراف و تبذير

وقتي انسان مؤمني كه براي خدا زندگي مي كند و جلب رضايت او برايش از هر چيزي مهم تر است، در زمينه ي توليد و مصرف سرمايه گفته شود كه خدا فرمود:«و لا تسرفوا تنه لا يحب المسرفين.» [129] بي درنگ از اسراف و مصرف نابجاي سرمايه عمومي و شخصي خودداري مي كند و هيچ چيزي به اندازه ي اجراي فرمان خدا براي مؤمن شيرين و دلچسب نيست.

اسراف، به معني بيش ازاندازه ي نياز مصرف كردن است، ولي تبذير صرف مال و سرمايه در امور غير منطقي و غير ضروري است. خداوند متعال تبذير كنندگان را هم مانند مسرفين مورد نكوهش قرار داده مي فرمايد:

«و ءات ذاالقربي حقه و المسكين و ابن السبيل و لا تبذر تبذيرا. ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا.»

و حق نزديكان و مستمندان و واماندگان در راه را بپردازد، و هرگز اسراف و تبذير مكن. چرا كه تبذيركنندگان برادران شيطانند و شيطان است كه به نعمت هاي پرودگارش كفران كرد.

با توجه به سياق اين آيه، انسان ديندار مأمور است كه مازاد بر نياز خود رابه نزديكان خودش و بعد از آن به مستمندان جامعه و آنهايي كه در راه تأمين معاش زندگي مستأصل مانده اند، با كمال ميل بذل نمايد. مصداق ابن السبيل تنها كساني نيستند كه از شهر و

موطن خود بازمانده اند و نياز به هزينه ي سفر دارند، بلكه مصداق اصلي آن خانواده هاي پرجمعيت و افراد عيالوارند كه قادر به تأمين هزينه ي زندگي روزمره ي خود نمي باشند و خرجشان با دخلشان همخواني ندارد. كسي كه با

[ صفحه 116]

وجود اين افراد در جامعه به فكر پركردن جيب خود است، و زندگي پر طمطراق اشرافي راه انداخته است، بي شك برادر شيطان است.

خمس و زكات

كسي كه از راه حلال و مشروع درآمدي از كسب و سرمايه بدست آورده است، ملكه ي عدالت حكم خدا را بر او ابلاغ مي كند كه:

«و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل.» [130] .

آگاه باشيد كه يك پنجم از همه ي آنچه كسب نموده ايد، از آن خدا و رسول (و امامان بعد از پيامبر) و براي مستمندان و يتيمان و واماندگان در راه است.

انسان مؤمن با اعتقاد به اين آيه، خمس درآمد حاصل از كسب و كار را قبل از مصرف، از مال خود جدا مي كند و پرداخت خمس را نوعي عبادت و وسيله ي تقرب به سوي خدا مي داند. همچنين خداوند متعال در زمينه ي زكات به رسول خدا صلي الله عليه و اله مي فرمايد:

«خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم ان صلوتك سكن لهم و الله سميع عليم.» [131] .

اي پيامبر! از اموالشان زكات بگير، تا ايشان را پاك نمايي و به وسيله ي اين صدقه، آنان را پاكيزه گردان و برايشان نماز بگذار (يا به آنان درود فرست)، براستي نماز تو (يا

به عبارتي درود تو) بر ايشان مايه ي آرامش آنها است، و خداوند شنونده و آگاه است.

زكات، هم مايه ي طهارت و رشد و نمو فردي است و هم موجب طهارت و سلامت جامعه مي شود. زيرا تمركز ثروت در دست فرد هم باعث فساد و تباهي اخلاق او مي شود و هم اينكه شكاف عميق طبقاتي در جامعه ايجاد مي كند كه مفسده ي آن به مراتب بيشتر از فساد فردي است. وقتي زكات به عنوان يك فرهنگ عمومي تبلور يابد، ضمن تضمين طهارت و سلامت اخلاقي و اقتصادي جامعه،

[ صفحه 117]

باعث آهنگ رشد و تعالي او مي گردد. بنابراين ملاحظه مي شود كه چقدر احكام اسلامي به هم مرتبط و مكمل يكديگرند، خداوند متعال به جا آوردن نماز (ميت) را منوط به اخذ زكات مي كند، تا از اين طريق به ما بفهماند كه فرهنگ نماز و روح نياز به درگاه احديت، بدون تحقق ساير اعمال ديني ممكن نيست.

بنابراين خمس و زكات و ساير ماليات ها، بودجه ي زيادي را در اختيار دولت اسلامي قرار مي دهد تا به راحتي بتواند نيازمنديهاي محرومان جامعه را در زمينه هاي مختلف نظير: آموزش همگاني، بهداشت و درمان، ايجاد اشتغال و ابزار كار تأمين نمايد. اخذ اين نوع ماليات ها در نظام حقوقي اسلام، توجه اين مكتب الهي را به رفع حوايج محرومان و زدودن فقر و تنگدستي در جامعه نشان مي دهد.

امام صادق عليه السلام درباره ي فلسفه ي زكات در اسلام مي فرمايد:

«انما وضعت الزكوة اختبارا للاغنياء و معونه للفقراء و لو ان الناس ادوا الزكوة اموالهم ما بقي مسلم فقيرا محتاجا... و ان الناس ما افتقروا و لا

احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الا بذنوب الاغنياء.» [132] .

زكات براي امتحان ثروتمندان و كمك به نيازمندان قرار داده شده است. اگر مردم زكات اموال خود را مي پرداختند، مسلماني فقير و نيازمند پيدا نمي شد... مردم، فقير، محتاج، گرسنه و برهنه نشده اند مگر بخاطر گناه ثروتمندان.

به راستي اين حديث چه زيباست، زيباتر آنكه احاديثي از اين قبيل را در رسانه هاي عمومي تبليغ كنيم تا مردم ما به امور پرداخت خمس و زكات و ديگر مالياتها بيشتر تشويق شوند، و مسؤوليت خطير توانمنديهاي مالي را بدانند، و حق نيازمندان در اموال خود را ملحوظ بدارند.

انفاق

خمس و زكات و ساير مالياتهاي اسلامي حقي است كه خدا و رسول و جامعه بر اموال هر مسلمان متمكن دارند، اما انفاق حقي است كه انسان مؤمن با بذل مال و

[ صفحه 118]

دارايي هاي خويش براي خدا و خلق خدا ايجاد مي كند. انفاق در لغت از ريشه ي نفق است كه وقتي باب افعال مي رود، معني پر نمودن سوراخ و حفره را ميدهد.

بنابراين انفاق به معني پر كردن شكاف ها و حفره هاي طبقاتي است. در واقع انفاق متمم ساير مالياتهاي اسلامي است، اگر با اخذ ماليات ها عدالت اجتماعي تأمين نشد، مسلمانان مؤمن و نوع دوست، بخشي از درآمد خود را به عنوان انفاق در مقابل كسب مقام معنوي و تحصيل رضاي خداوند متعال به نيازمندان مي بخشند. (خداوند متعال در قرآن كريم انفاق را يكي از صفات برجسته ي مؤمنان مي داند:

«الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون.» [133] .

آنان كه به غيب ايمان دارند

و اقامه ي نماز مي كنند و از آنچه روزيشان داده ايم، انفاق مي نمايند.

مسلمان واقعي هميشه به فكر مشكلات و گرفتاري هاي همنوعان خود در جامعه است، هيچگاه دوست ندارد كه زن و فرزندان او در آسايش باشند، اما ديگران به سختي روزگار سپري كنند. حتي خود را به سختي مي اندازد تا آسايش ديگران را تأمين كند، خداي متعال از اين قبيل افراد به عنوان رستگاران واقعي ياد مي كند:

«و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون.» [134] .

آنچه را كه خود نياز دارند به ديگران مي بخشند (و نفسي سيال و ايثارگر دارند و همواره بهترين چيزهاي زندگي خود را به نيازمندان مي دهند).

روحيه ايثار و گذشت بسيار و ستودني است. آثار تأثير اخلاق و بندگي خدا در زندگي همين است كه انسان مؤمن با بذل جان و مال و علم و ثروت، مبلغ دين خدا و مروج ارزش هاي اسلامي در جامعه باشد. ما بايد از طريق همين ابزارها، اخلاق اسلامي را به متن زندگي خود بياوريم. يعني يك كاسب مي تواند با كسبش

[ صفحه 119]

مروج دين باشد، به طوري كه وقتي نياز او تأمين شود، در فروش كالا، سود از مردم نگيرد يا براي كساني كه واقعا محتاجند، دعاي خير آنان را قيمت كالا به حساب آورد. يا پزشكان مؤمن وقتي هزينه ي زندگي و كار آنها تأمين شد، مجاني بيماران را معالجه كنند، و نام اين كار را انفاق بگذارند و يا مسؤولان و كارمندان وقت بيشتري را صرف امور مردم محروم و بي پناه بكنند و با نيت

انفاق از خداي منان مزد و ثواب طلب كنند، معني زهد اسلامي همين است كه انسان به قدر توان تلاش كند و به قدر نياز بخورد، به اضافه اينكه مازاد بر نياز را حق ديگران بداند به طوري كه مولاي متقيان علي عليه السلام فرمود:

ما كسبت فوق قوتك انت فيه خازن لغيرك [135] .

آنچه را كه مازاد بر نياز خود كسب كردي حق ديگران است و به عنوان امانت نزد تو است.

انفاق كيميايي است كه ارزش مادي را تبديل به ارزش معنوي مي كند كه از نظر قيمت با ماديات اصلا قابل مقايسه نيست و كيمياگر در اينجا خداست، و اين گونه است كه فرمود: ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم [136] .

ماهيت قرض الحسنه، تحصيل گوهر معنويت از سوي خداي تبارك و تعالي است. خوشا آنان كه دايم در حال معامله با خدا هستند، آنان كه در نماز به خدا دل داده اند، زندگي و اموال خود را نيز به سائل مي دهند:

هر كه شد عاشق به حق دل مي دهد

قوت ايامش به سائل مي دهد

هر كس اين دو صفت را ندارد، اهل حرص و هوي است، آن گاه كه دارد عياشي و ولخرجي مي كند و آنگاه كه ندارد، عجز و انابه مي كند. قرآن كريم چه زيبا مي فرمايد:

«ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا. الا المصلين الذين هم علي صلاتهم دائمون، و الذين في اموالهم حق

[ صفحه 120]

معلوم، للسائل و المحروم و الذين يصدقون بيوم الدين.» [137] .

همانا انسان حريص آفريده شده است، هرگاه شري به او برسد جزع مي كند و هرگاه خيري به او برسد، از ديگري منع مي كند (و خدا را فراموش مي كند). مگر نمازگزاران كه در نمازشان دايم هستند و در اموالشان حقي براي سائل معلوم است و كساني هستند كه از روي صدق به قيامت ايمان دارند.

پس مسلمان واقعي در نمازش دايم، يعني پيوسته در ياد خداي متعال است و در اموال خود همواره حقي را براي محرومان منظور مي كند، و در هنگام بخشش احساس مالكيت نمي كند، بلكه خود را امانت دار حق سائل و دردمند مي داند، و اين روحيه از كمال ايمان و صدق اعتقاد او به روز قيامت نشأت مي گيرد.

بنابراين تحول اخلاقي و حاكميت آن در جامعه، همه ي احكام و ارزش هاي ديني را هويتمند و جهت دار مي كند، و نشان هويتمندي حاكميت، عدالت اجتماعي است و اين است سر بيان نبي اكرم صلي الله عليه و اله كه فرمود:«بعثت لاتمم مكارم الاخلاق». پس عدالت اجتماعي از يك سو اعتبار و ارزش خود را از اخلاق وام مي گيرد و از سوي ديگر زمينه ساز استقرار فضائل اخلاقي در جامعه است. بنابراين عدالت و اخلاق، دو هدف عمده و زيباي نظامهاي اجتماعي اسلامي است و اين در شكل جمهوري اسلامي جلوه كرده است و از اين رو ما نيز بايد با سازندگي اخلاقي آن گونه كه رهبر عزيز ما فرموده اند، عدالت مطلق را در كشور به اجرا درآوريم تا آرزوي ديرينه ي مردم و مسؤولين نظام ما در نهايت كمال خود تحقق يابد:

«جامعه بايد از لحاظ اخلاقي ساخته شود تا بتوان عدالت

كامل را در آن اجرا كرد و ما خدا را شكر مي كنيم كه در نظام جمهوري اسلامي تفاخر به ثروت، انباشته كردن مال و منال و زندگي در خانه هاي آن چناني از نظر مردم و مسؤولان كشور يك امر منفي محسوب مي شود و اين وضعيت، حركت كشور به سمت عدالت را نشان مي دهد.» [138] .

[ صفحه 121]

پس در سايه ي تحول اخلاقي، عدالت به حاكميت مي رسد، در حكومت عدل و انصاف، انسان مؤمن خود را مالك هر چيزي نمي بيند، بلكه امانت دار حقوق مردم است كه با مبادله ي صحيح آن در جامعه، ارزش هاي معنوي را در دنيا و آخرت تحصيل مي كند، بنابراين با رعايت اين شرط اگر كسي صاحب پول و سرمايه شد، بايد بداند كه در روند مبادلات او خللي رخ داده است. در اين صورت بايداندوخته هاي مازاد بر نياز خود را حق نيازمند بداند و بر او واجب است كه در بذل و انفاق آن بدون هيچ ترديدي اقدام كند. مولاي متقيان علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:

ان الله سبحانه، فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما متع به غني و الله تعالي جده سائلهم عن ذلك. [139] .

خداوند سبحان در اموال اغنياء روزي هاي بي چيزان را واجب گردانيده، پس هيچ فقيري گرسنه نماند، مگر آن كه ثروتمندي مانع حق او شود، خداوند متعال ايشان را از اين كار در روز قيامت بازپرسي و مواخذه نمايد.

شيوه ي برخورد با كساني كه از عدالت مي گريزند؟

آنچه تا كنون گفته ايم مربوط به افرادي مي شود كه از سرمايه ي ايمان و اخلاق اسلامي بهره مند مي باشند، مسؤوليت دينداري و خداباوري آن ها را

در بذل جان و مال در راه اعتلاي احكام نوراني اسلام آماده كرده است. اما كساني كه از نعمت دين و ايمان به خدا بي نصيب هستند و زالوصفتانه از پيكره ي جامعه خون مي مكند، و حرص و آز دنيا آن ها را از مال اندوزي و غارت منابع مردم بازنمي دارد، و حاكميت عدل و انصاف را با مرگ خود برابر دانسته و همواره با آن درستيزند، با اين قبيل افراد چگونه بايد برخورد نمود؟

به نظر مي رسد در گام اول بايد آن ها را از انباشت سرمايه و انحصار بي رويه برحذر داشت و خشم و نگراني مردم و مسؤولين رابه آنها گوشزد كرد، اگر بي

[ صفحه 122]

اعتنا به هشدارها همچنان به فروبردن چنگ و دندان تيز خود بر پيكر جامعه ادامه دادند، بي درنگ بايد با آنها برخورد شود و قانون بايد ضمن مهار رشد بي رويه سرمايه داري، صلاحيت اين قبيل افراد را براي كسب و كار عمومي منتفي اعلام كند، تا آن كه خود را اصلاح كنند و زندگي در سايه عدالت و زهد را بپذيرند. سركوب سودجويان حريص نه تنها لطمه اي به اقتصاد و روند توسعه نمي زند بلكه باعث رشد و پويايي بيشتر آن نيز مي شود و اين از مصاديق اجراي عدالت است. رهبر عزيز انقلاب نيز برخورد قدرتمندانه براي اجراي عدالت را توصيه فرموده اند:

«شما خيال مي كنيد عدالت اجتماعي را در جامعه مي شود با نصيحت، توصيه، التماس و با خواهش به وجود آورد؟ عدالت اجتماعي، رفع تبعيض و كمك براي استقرار تساوي در قانون را مگر مي شود بدون قدرت، در سطح داخل جامعه به يك صورت و در سطح

جهان به صورت ديگر به وجود آورد؟» [140] .

طرد و تأديب افرادي كه با تضييع حقوق كارگران و حتي سرقت دانش فني متخصصان، موقعيت پولي و ملكي كلاني را در جامعه بدست آورده اند، براي حفظ ثبات نظام و دلگرمي مردم امري ضروري است، اينها نه تنهادر وقت حادثه ياور انقلاب نيستند، بلكه در صف دشمنان قرار مي گيرند و تا مي توانند به انقلاب ضربه وارد مي كنند، كما اينكه اكنون هم شيوه كار و زندگي آن ها خطري بالقوه براي نظام جمهوري اسلامي است، ما براي بيمه كردن انقلاب اسلامي از خطر فرهنگ سرمايه داري بايد عدل و زهد را همان گونه كه رهبر عزيز ما فرموده اند، به عنوان شاخص اصلي تأمين امنيت و حفظ نظام به صورت فرهنگ در آوريم، تا همه به آن مسلح شده و با بيداري و آگاهي كامل از ارزش هاي انقلاب اسلامي دفاع كنيم:

«جامعه ي اسلامي ايران كه با انبوهي از خطرات و دشمني ها رو به رو است، بايد زهد اميرالمؤمنين علي عليه السلام را مورد توجه قرار دهد و آن را به صورت يك فرهنگ درآورد و همه آن را بدانند، بگويند و بخوانند و در اين صورت است

[ صفحه 123]

كه اعمال چنين عدل و زهدي، نظام اسلامي را نه تنها به خطر نمي اندازد، بلكه آنرا قوي تر و آسيب ناپذيرتر هم مي كند. زيرا انسان هايي كه در برابر لذات و مطامع دنيا و شهوات زندگي از خود بيخود نمي شوند، در لحظه ي خطر، در مقابل دشمنان مي ايستند و جامعه، نظام و ملت خود را نجات مي دهند.» [141] .

بنابراين از آنجا كه حدود كارها و مالكيت ها

در اسلام تابع عدالت اجتماعي است، برخورد همه جانبه با كساني كه از عدل و قسط مي گريزند و تبعيض و نابرابري را در جامعه دامن مي زنند، امري معقول و خداپسندانه است و دولت اسلامي مأمور است مرز مالكيت ها و سرمايه ها را برمبناي عدالت و قسط اسلامي به مقتضاي شرايط با حفظ همه ارزش هاي ديني و انساني تنظيم و به اطلاع عموم برساند. از اين رو رهبر معظم انقلاب اسلامي نوسازي معنوي را به مفهوم استقرار عدالت اجتماعي دانسته و معتقدند:

«نوسازي معنوي به مفهوم استقرار عدالت اجتماعي بايد شتاب بيشتري كند، زيرا اگر سازندگي در جهت استقرار عدالت، از بين بردن تبعيض، برابري حقوق و احياي كرامت زن و مرد مسلمان نباشد، در واقع موفقيتي را به دست نياورده ايم.» [142] .

[ صفحه 127]

مردم مداري

اشاره

يكي از بهترين راه هاي تعميق امنيت ملي و تحقق اهداف انقلاب اسلامي، توجه عميق به فلسفه سياسي ارتباط مردم با مسؤولان در نظام اسلامي است، به طوري كه راز جاودانگي و بقاي حكومت را بايد در آن جستجو كرد. مسأله مردم درانديشه مقام معظم ولايت به قدري گسترده است كه حتي دين باوري و اسلامي بودن نظام نيز منوط به آن محسوب گرديده است:

«مسأله ي دين و دين باوري و اسلامي بودن نظام، در صورتي كه از حضور مردم منفك بشود، يك چيز بي روح و بي جان و ناماندگار خواهد شد.... اگر مردم در اين نظام، آن چناني كه ادعا و خواست ما و اساس جمهوري اسلامي است، حضور واقعي داشته باشند، همه چيز اين نظام، از جمله اسلام، استقلال و عزتي كه ما مي خواهيم در

مقابل ابرقدرت ها داشته باشد، تأمين است؛ ماندگاري و وحدت نظام، امكان دفاع از مرزهاي كشور و نظام در مقابل دشمن، تأمين است.» [143] .

بنابراين از اين بيانات گهربار مي توان نتيجه گرفت:

1- هويت و روح دين باوري در نظام اسلامي با حضور مردم تحقق پيدا مي كند.

2- ادامه حيات واقعي نظام بدون حضور مردم ممكن نيست.

[ صفحه 128]

3- روح و حقيقت نظام مترادف با حضور مردم در تمامي صحنه هاي انقلاب است.

4- عزت و استقلال سياسي و بقاء و ماندگاري نظام با حضور مردم تأمين مي شود.

5- حضور مردم در همه امور متضمن وحدت و ثبات نظام جمهوري اسلامي است.

6- دفاع از كيان و موجوديت نظام و مقابله با دسيسه هاي دشمنان و دفاع از مرزها تنها با حضور مردم امكان پذير است.

اعتقاد عميقي كه رهبر معظم انقلاب اسلامي به مردم دارند، در هيچ كس به جز رهبران الهي نمي توان سراغ گرفت، در اين انديشه تنها بحث از حضور سياسي مردم و اطاعت بي چون و چرا از مسؤولين نظام نيست، بلكه مفهوم مردم، فوق تصور تئوريهايي است كه مدعي دموكراسي و حقوق آزادي ملت ها هستند، چرا كه در اين نوع حكومت ها همان گونه كه تجربه شده است، هويت مردم با قيد اهداف سياسي زمامداران حاكم تعريف شده است و تعليمات اخلاقي آنها نه تنها واكنش مثبتي در مقابل نيازهاي روحي و دروني مردم نبوده است، بلكه پوچ گرايي و خودفراموشي نيز ارمغان آن بوده است.

اما در قلمرو ولايت وانديشه ديني مقام معظم رهبري كه متأثر از تعاليم اسلام

و سيره ي معصومين عليهم السلام است، مردم به عنوان پديده اي هويتمند و واقع گرا تعريف شده اند كه همه باورها و اميدها و كمال جوئيهاي خود را در قلمرو ولايت جستجو مي كنند.

در آينه ي ولايت، رهبر و مردم يك حقيقت واحدند، به طوري كه رهبر، خود را از دل و ديده ي مردم نگاه مي كند، مردم هم براي خود اصالتي مجزا از ولايت قائل نيستند.

اين واقعيتي است كه بايد به عنوان دكترين جديد در مقوله ي فلسفي حكومت و رهبري به دنياي محققان و تحليل گران علم حقوق و سياست عرضه شود تا در

[ صفحه 129]

قضاوت پيرامون رهبري كه با اقتداري الهي و معنوي، خود را محو در مردم خداجو مي بيند، دچار اشتباه نشوند، و در كشف راز اقتدار و قدرتي كه هر چه بيشتر شود، به مردم منتقل مي گردد، با همه توان تلاش كنند. البته اين حقيقت را مردم با قلب پاك و سرشار از خلوص خود دريافته اند، و راز عزت و سربلندي و امنيت و آرامش رواني و اجتماعي خود را در اطاعت صادقانه از مقام ولايت مي دانند، و اين كلام نوراني حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را تحقق بخشيدند كه فرمود:

«الامامه نظاما للامه و الاطاعة تعظيما للامامة.» [144] .

امامت و ولايت مايه آرامش و نظم امور مردم و اطاعت از امام موجب عظمت واقتدار امامت و ولايت است.

البته مردمي كه مخاطب مقام ولايت واقع مي شوند، شامل افراد با ايمان، آگاه، ايثارگر، وحي شناس، بي اعتنا به ظواهر دنيا و بطور كلي حزب الله مي باشند، يعني افراد حريص، حيله گر، فاسق، اشراف پرست و دين به دنيا

فروش از اين قاعده خارجند اگر چه در بين مردم زندگي مي كنند و به همين خاطر در ايدئولوژي اسلام به مردمي كه مخاطب امام و مقام معظم رهبري (مدظله) قرار مي گيرند، اصطلاحا امت گفته مي شود. به هر حال توجه به مردم به عنوان خاستگاه اصلي حكومت از زمان ظهور دين اسلام جزو برنامه هاي رسول اكرم صلي الله عليه و اله بوده است كه به عنوان نمونه به مواردي از آن در اين جا اشاره مي كنيم.

ثعلبي با اسناد خود از عبدالله بن مسعود نقل مي كند كه: گروهي از اشراف قريش پيش پيغمبر صلي الله عليه و اله آمدند، در اين حال پيغمبر صلي الله عليه و اله با صهيب و خباب و بلال و ديگر ضعفاي مسلمانان نشسته بود، اشراف قريش گفتند: يا محمد! به جاي قوم خودت (قريش) به همين ضعفا و بينوايان دل خوش كرده اي.

آيا ما پيروان اين افراد بينوا بشويم؟ آيا اينان هستند كه خدا به ايشان احسان كرده است؟ ضعفا و فقرا را از پيرامون خود طرد كن، شايد تو آنها را طرد كني، ما هم از تو پيروي كنيم.

[ صفحه 130]

در اين موقع بود كه آيه ذيل نازل شد.

«و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدواة و العشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شي ء و ما من حسابك عليهم من شي ء فتطردهم فتكون من الظالمين» [145] .

آنان را كه صبحگاهان و شامگاهان خدا را مي خوانند و فقط وجه الله را مي خواهند، طرد مكن، از حساب موقعيت آنان چيزي بر تو نيست و بالعكس از حساب موقعيت

تو به آنان چيزي نيست، اگر آنان را طرد كني از ستمكاران خواهي بود.

سلمان و خباب گفته اند: آيه مزبور درباره ما نازل شده است، بدين ترتيب كه گروهي از اشراف ديدند كه پيامبر صلي الله عليه و اله با ضعفاي مسلمانان نشسته است، فقرا را تحقير نمودند و گفتند: يا رسول الله، اگر اين فقرا را از پيرامون خود دور كني، ما با تو مي توانيم بنشينيم، زيرا نمايندگان و گروه هاي عرب پيش تو مي آيند و از اين كه ما را با اين بردگان همنشين ببينند سرافكنده مي شويم.

پس از آنكه گروهها و نمايندگان آمدند و شما را ديدند و رفتند مي توانيد بردگان را به حضور خود بپذيريد.

پيامبر صلي الله عليه و اله جهت اشتياق به ايمان آنها كه موجب سرعت پيشرفت اسلام بود، پيشنهاد آن اشراف را پذيرفت. اشراف به گفتگوي زباني قناعت نورزيده، گفتند: بايد قرارداد كتبي بنويسيد.

پيامبر صلي الله عليه و اله كاغذي خواست و علي عليه السلام را احضار فرمودند كه قرارداد را بنويسد، در اين حال ما در طرف ديگر نشسته بوديم، جبرئيل نازل شده و آيه «و لا تطرد» را آورد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه واله پس از تلقي آيه، كاغذ راانداخت و رويش را به سوي ما گرداند، ما هم به او نزديك شديم، در اين حال مي گفت: «كتب ربكم علي نفسه الرحمة» پروردگار شما، رحم و محبت (درباره بينوايان) را به خودش مقرر كرده است.

[ صفحه 131]

پس از اين حادثه همواره با او مي نشستيم، هر موقع كه مي خواست برمي خاست و مي رفت و ما را

به حال خود مي گذاشت، آن گاه اين آيه نازل شد:

«و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه و كان امره فرطا.» [146] .

اي پيامبر!: خود را به ارتباط و همنشيني با مردمي كه صبحگاه و شامگاه خداي خود را مي خوانند، متحمل ساز. ديدگان خود را از آن مردم با ايمان براي خواستن مزاياي دنيوي برمگردان و كسي را كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و تابع هواي نفس شده و كارش تجاوز از اعتدال گشته است اطاعت نكن.

پيامبر صلي الله عليه و اله بعد از نزول اين آيه با ما مي نشست و آنقدر به ما نزديك مي شد كه نزديك بود زانوي ما با زانوي پيامبر صلي الله عليه و اله تماس پيدا كند و موقعي كه ساعت رفتن فرامي رسيد، برمي خاستيم و مي رفتيم و او را در همان حال مي گذاشتيم و به ما مي فرمود:«سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين دستور را داد كه همنشيني و دمسازي و هماهنگي با شما داشته باشم، زندگيم با شما است و مرگم با شماست.» [147] .

شأن نزول آيات فوق تقريبا مورد اتفاق همه مفسرين است و آنهايي هم كه مطالب را به شكلي ديگر نقل كرده اند، در مضمون با اكثريت موافق مي باشند.

در هر حال اين آيات و ده ها آيه ديگر در قرآن، مردم را به عنوان ركن اصلي حركت نظام اسلامي دانسته و با بيان اوصاف آنان، پيامبر صلي الله

عليه و اله را موظف به طرد عناصر سودجو و فاسق مي كند، به طوري كه حركت اجتماعي بعثت با موضع گيري عليه طبقه اشراف و بي درد جامعه آغاز مي شود.

حتي كساني كه براي حفظ منافع خود، دين را به ظاهر پذيرفتند و حاضر شدند با حفظ مواضع طبقاتي و گرايشهاي فرهنگي و كر و فر خاص طبقاتي، دعوي دين و مسلماني هم بكنند، نيز مقبول خداي تعالي قرار نگرفتند و خداوند رسولش را از آنان برحذر داشت:

[ صفحه 132]

عبس و تولي. ان جاءه الاعمي. و ما يدريك لعله يزكي. او يذكر فتنفعه الذكري. اما من استغني. فانت له تصدي. و ما عليك الا يزكي. و اما من جاءك يسعي. و هو يخشي. فانت عنه تلهي. [148] .

چرا عبوس و ترشرو گشت، چون آن مرد نابينا حضورش آمد و تو چه مي داني ممكن است او مردي پارسا باشد. و با ياد خدا آيه ي حق او را سودمند افتد. اما آنكه غني و مغرور دنيا است، چرا تو اي رسول به او توجه مي كني و اگر او به ايمان و پارسايي نپردازد. بر تو تكليفي نيست. اما كسي كه به سوي تو مي شتابد و مردي باتقوا است، تو از او خودداري مي كني؟

روايت از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: اين سوره زماني نازل شده كه مردي از بني اميه نزد پيامبر صلي الله عليه و اله نشسته بود، پس همين كه عبدالله ابن ام مكتوم (نابينا) وارد شد و در كنار او نشست، آن مرد دارا خودش را جمع كرد، روي خود را با ناراحتي از او

برگرداند، اين سوره در اعتراض به عمل آن مرد نازل شد و پيامبر صلي الله عليه و اله را از همنشيني با اين قبيل افراد منع فرمود.

اين سوره به عنوان دستورالعمل قطعي و لازم الاجرا براي همه ي مسلمانان به ويژه زمامداران اسلامي است، تا مردمي را كه از روي علاقه و خشوع به طرف آنها مي آيند، با آغوشي باز بپذيرند و تمامي تلاش خود را براي تأمين خواسته هاي اين قشر به كار گيرند و از افراد متمول كه با خوي اشرافي گري براي خود حقي بيش از ديگران قائلند دوري گزينند، و زهد و پارسايي را سرلوحه ي كار خود قرار ندهند، حكومت اسلامي در برابر آنان مسؤوليتي ندارد.

راه هاي تحكيم ارتباط مسؤولين با مردم

اشاره

ارتباط به معناي واقعي كلمه بين مسؤولين و مردم در نظام جمهوري اسلامي، ارتباط قلبي است، به طوري كه روح نظام بدون اين ارتباط دچار خدشه خواهد شد و تدريجا مسؤولين پايگاه اصلي خود را در بين مردم از دست داده و در اداره كشور با مشكل مواجه خواهند شد.

[ صفحه 133]

آميختگي مردم با نظام اسلامي در حدي است كه مقام عظماي ولايت، حكومت منهاي مردم را به معناي تمام شدن همه چيز مي داند، از اين رو براي پرهيز از جدايي مردم از مسؤولان راه هاي زير را بر اساس تعاليم اسلام به مسؤولين گوشزد فرموده اند:

«ما بايد وصل خودمان را با مردم روز به روز بيشتر كنيم... من دغدغه دارم كه مبادا با قدر ناشناسي ما، آنچه كه امروز مثل يك نعمت بي دريغ الهي در اختيار ماست، از ما گرفته بشود؛ و اگر گرفته شد، ما هيچ چيز

نداريم، اين را بدانيد، هيچ چيز نداريم، يعني وضع كشور ما، بخصوص وضع جمهوري اسلامي ايران، يعني كشور ايران با نظام جمهوري اسلامي، به نحوي است كه اگر رابطه ي قلبي نباشد، اين كشور قابل اداره نيست!» [149] .

ساده زيستي

يكي از مصاديق اتحاد مسؤولين با مردم و تقويت و صميميت، همانند مردم ساده و بي ريا زندگي كردن است. گسترش فرهنگ ساده زيستي در جامعه ترجيحا بايد از سوي مسؤولين آغاز شود، در آن صورت نه تنها زمينه اي براي رشد روحيه ي اشرافي گري به وجود نمي آورد بلكه رمز بقاي نظام را كه همان ارتباط صميمي مردم با مسؤولين است، براي هميشه حفظ مي كند.

از اين رو مقام معظم رهبري (مدظله)، روحيه اشرافي گري را در تضاد با صفا و صميميت مردم دانستند و براي مقابله با آنان فرموده اند:

«مسؤولان در جمهوري اسلامي، يك معدود وظايفي را بايد رعايت كنند. زندگي، نوع غذا و مصرف او و اعضاي خانواده اش بايد شبيه ضعفاي مردم باشد و در اين صورت است كه مردم او را از خود و خود را همراه او مي دانند.» [150] .

اين كلام گهربار رهبر عزيز يادآور كلام نوراني جد بزرگوارش مولاي متقيان

[ صفحه 134]

علي عليه السلام است كه وقتي براي عيادت علاء پسر زياد حارثي كه بيمار بود رفتند، فراخي خانه او را ديدند با ناراحي فرمودند:

ان الله تعالي فرض علي ائمه الحق ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.

همانا خداي تعالي بر پيشوايان به حق جامعه واجب گردانيده كه خود را با مردمان فقير جامعه برابر نهند تا اين كه فقر

آنها را پريشان و نگران نسازد.

در نظام مقدس جمهوري اسلامي، عنايت به تهيدستان و گذشتن از خوشي هاي روزگار به خاطر تأمين آسايش و رفاه مردم، بايد جزء اعتقادات مسؤولان نظام باشد، و كساني كه بر اين اعتقاد و باور نيستند، بهتر است مسؤوليتي به آنها واگذار نشود.

همدردي با مردم

مسؤولين در نظام اسلام بايد دغدغه ي رفع نيازهاي مردم را داشته باشند، و آنچه اين احساس را عينيت مي بخشد، آن است كه در برنامه ريزي و تصميم گيريها اولويت را به نياز مردم دهند.

رهبر معظم انقلاب اسلامي ضمن آنكه ملت ايران را مستحق و شايسته بيشترين و بهترين خدمات و توجهات مي دانند، فرموده اند:

براي هميشه اولويت اول متوجه تأمين نيازهاي مردم است. [151] .

بنابراين حس همدردي و همكاري با مردم كه مهم ترين ملاك گزينش افراد در نظام اسلامي است، اقتضا مي كند كه در استفاده از مزاياي اجتماعي و اقتصادي، ديگران را بر خود ترجيح دهند و حتي در استفاده از چيزهايي كه احتمالا همنوعشان از آن محرومند، اجتناب كنند و تا زماني كه فقير و گرسنه اي در جامعه ي ما زندگي مي كند، با قناعت و عدم اسراف، رزق حلال خود را نيز خوراك آنان نمايند. مولاي متقيان علي عليه السلام چه زيبا فرمودند:

[ صفحه 135]

و لو شئت لاهتديت الطريق الي مصفي هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز ولكن هيهات ان يغلبني هواي و يقودني جشعي الي تخير الطعمة و لعل بالحجاز و اليمامة من لا طمع له في القرص و لا عهد له بالشبع. [152] .

اگر بخواهم به صافي اين

عسل و مغز اين گندم و بافته هاي اين ابريشم راه مي برم، ولي چه دور است كه هوي بر من غلبه كند و حرص مرا به گزيدن طعامها وا دارد؛ حال آنكه شايد در حجاز يا يمامه (شهري در يمن) كسي باشد كه به قرص ناني دسترسي نداشته و سير شدن را در عمر خود به ياد ندارد.

بر اين اساس مولاي متقيان علي عليه السلام تا زماني كه زنده بود، هرگز سير نخورد و همواره به ياد گرسنگان و پا برهنگان بوده و شديدترين رنج ها و دردها را به جان مي خريد تا نياز آنان را تأمين كند.

اين سيره ي پسنديده بايد سرلوحه ي كار ما قرار گيرد و تأمين نيازمنديهاي مردم ضعيف و وفادار به آرمانهاي انقلاب، بعنوان عيار همه فعاليت ها و كارها تلقي گردد.

به طوري كه رهبر عزيزمان فرموده اند:

«بايد جهات ارزشي كار ملاك عمل قرار گيرد و به فرهنگ خاص ايران اسلامي كه مبتني بر ارزش هاي انقلابي و اسلامي است اهميت داده مي شود و در چنين وضعيتي است كه در تصميم گيريها به آنچه بها داده مي شود، اولويت مربوط به نيازهاي مردم است.» [153] .

بر همين اساس رهبر معظم انقلاب، در ديدار با مسؤولين شهرداري تهران به آنان فرموده اند:

«بايد به گونه اي عمل كنيم كه مردم ضعيف، مأموران شهرداري را ملجأ و پناه خود بدانند، در برخورد با اين قشرها از كليه ارفاق ها و بخشودگيهاي قانوني استفاده كنيد و در جاهايي كه امكان دارد، مقررات داخلي شهرداري ها را نيز

[ صفحه 136]

به گونه اي تغيير دهيد كه براي گذراندن زندگي و معيشت روزمره

و تأمين مسكن مورد نياز به طبقه ي پايين حتي كمك مادي و غير مادي هم بشود.» [154] .

تواضع در برابر مردم

يكي از راه هاي مهم تحكيم روابط صميمانه مسؤولان با مردم تواضع است.

به طوري كه مسؤولان بر اساس تعليمات اسلامي خود را در همه جهات همانند مردم دانسته و در سختي هاي روزگار شريك مردم باشند، در چنين حالتي صفا و صميميت به شكل مطلوبي تحقق پيدا مي كند.

از اين رو رهبر معظم انقلاب فرموده اند:

«بر اساس تعليمات اسلامي، روابط ميان مسؤولان و مردم بايد عاطفي و صميمانه باشد.... مردم روي اين مسأله خيلي حساسند. گاهي سختي ها را هم تحمل مي كنند؛ اما در صورتي كه بينند اين مسؤولي كه مشغول كار است، با اخلاص، با صفا و با محبت با آنها برخورد مي كند؟ خيلي تأثير دارد. ببينند كه خوي اشرافي ندارد؛ جدايي از مردم و امتياز طلبي و انحصار طلبي در او نيست.» [155] .

بنابراين آنچه كه در ضديت با صفا و صميميت است، روحيه ي اشرافي گري است. تواضع و خويشتن داري در عمل به عنوان دو صفت برجسته ي اخلاقي مي تواند ريشه اين مرض را در روح و روان آدمي مداوا كند، و تا اين مرض روحي مداوا نشود، فرهنگ اشرافي گري ناخودآگاه دامن گير انسان خواهد بود و حتي تظاهر به تواضع و مردم داري هم نمي تواند پوشش دائمي بر روحيه نخوت و اشرافي گري شود، به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«بايد اين احساس تواضع و خاكساري در مقابل مردم، در ما (مسؤولان) تجلي كند.... از جمله ي اسرار الهي اين است كه اين گونه چيزها، تصنع بردار نيست؛

[ صفحه 137]

بالاخره اگر كسي تصنع كرد، يك جا ظاهر مي شود كه تصنعي است - توجه مي كنيد- مثل چيز بدبويي است كه انسان بخواهد پيش خودش نگه دارد، هر چه هم آن را بپوشانيد، يك وقت بالاخره اين بوي بد، به مشام خواهد رسيد! حالت تكبر، حالت نخوت، روحيه ي اشرافيگري، روحيه ي خود را برتر دانستن، مردم را داخل آدم حساب نكردن، اينها بالاخره به صورتي بروز خواهد كرد! وقتي كه بروز كرد و مردم فهميدند، چيزي هم نمي گويند؛ اما بي اعتنايي مي كنند! آن وقت ديگر، اين محبت و صميميتي را كه شما الآن ملاحظه مي كنيد، به تدريج از بين خواهد رفت، و همه چيز تمام مي شود!» [156] .

بدين ترتيب تواضع در عمل يعني از صميم قلب مردم را دوست داشتن و در سختي هاي روزگار با آنان شريك بودن است، به طوري كه مولاي متقيان علي عليه السلام در نامه اش به عثمان بن حنيف مي فرمايد:

ااقنع من نفسي بان يقال اميرالمومنين و لا اشاركهم في مكاره الدهر؟ اكون اسوة لهم في جشوبه العيش. [157] .

آيا قناعت كنم به اين كه به من بگويند اميرالمومنين، در حالي كه در سختيهاي روزگار با آنان همدرد نبوده و يا در تلخكامي جلودار ايشان نباشم.

البته روح تواضع آن گاه در مسؤولين ملكه مي شود كه به خود بباورانند كه مسؤوليت امانتي از سوي مردم در دست آنهاست. آثار اين باور موجب مي شود كه مسووليت را آن گونه كه مردم مي خواهند حفظ كنند و هيچ گاه در جهت منافع شخصي خود از آن استفاده ننمايند. بطوري كه مولاي متقيان علي عليه السلام به

عامل خود در آذربايجان مي نويسد:

و ان عملك ليس لك بطمعه ولكنه في عنقك امانه و انت مسترعي لمن فوقك ليس لك ان تفتات في رعيته. [158] .

مبادا بپنداري، حكومتي كه به تو سپرده شده، يك شكار است كه به چنگ تو افتاده، بلكه

[ صفحه 138]

امانتي است كه بر گردنت گذاشته شده است، مبادا به استبداد و دلخواه در ميان مردم رفتار كني.

خدمت بي منت

وقتي مسؤوليت يك امانت است، طبعا خدمت هم بايد بي منت باشد. در نظامي كه هويت اصلي آن را مردم تشكيل مي دهند، حفظ حرمت و شخصيت اين مردم بر همه مسؤولان واجب است. روح تواضع و عدالت خواهي اقتضا مي كند كه مسؤولين برخوردي يكسان با مردم داشته باشند. پارتي بازي و توصيه ديگران نبايد امتيازي براي احدي ايجاد كند. اصولا امتيازات بايد بر اساس استحقاق و قابليتهايي باشد كه اگر اعطا نشود ظلم محسوب شود. خصوصا مردمي كه استخوان بندي نظام را تشكيل مي دهند، حق بزرگي به گردن مسؤولين دارند و آن گاه صفا و صميميت به كمال خود مي رسد كه به جاي مردم، مسؤولين هم به مردم رجوع كنند و رفع حوايج آنها را از افضل عبادات بدانند. معمولا اوج حاكميت عدالت در يك جامعه آن است كه به جاي جستجوي مردم براي عدالت در هر جايي، عدالت درب خانه آنها را بزند، آنگاه مردم دنيا شيفته يك چنين نظام و جامعه اي مي شوند.

«جامعه اي كه بر اساس اسلام شكل گرفته است و از عدالت اجتماعي و حقوقي، عدالت قضايي و اجرايي و تقسيم صحيح ثروت برخوردار است، ملت ها را در همه

جاي دنيا به سوي خود و دين مبين اسلام جذب خواهد كرد.» [159] .

حسن توجه مسؤولين به مردم موجب مي شود كه هم زمينه سوء استفاده از مسؤوليت فراهم نشود و هم اين كه در شخصيت و آبروي افراد نيازمند به خدمت خدشه اي وارد نگردد. اين نكته ظريفي است كه در روابط با مردم بايد مورد توجه قرار گيرد. تأمين حوايجي كه به بهاي آبروي مردم نيازمند باشد، نه تنها اجر و ثوابي براي مسبب ندارد، بلكه شائبه گناه هم در آن مي رود. حكايت زير از مولاي متقيان علي عليه السلام گواه اين مطلب است:

مسعده بن صدقه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه اميرالمومنين عليه السلام مقدار

[ صفحه 139]

پنج وسق خرما براي مردي فرستاد. آن مرد كسي بود كه احسان و كرامت طبع داشت، نه از علي عليه السلام تقاضايي مي كرد و نه از ديگران، مردي در آنجا بود، گفت يا اميرالمومنين! آن شخص كه از شما سئوال نكرده بود، چرا خرما براي او فرستادي؟ به اضافه اينكه يك وسق براي او كفايت مي كرد. حضرت فرمود: خداوند امثال تو را در جامعه يا ايمان زياد نكند، من مي دهم، تو بخل مي ورزي. اگر من آنچه را كه مورد اميدواري او است، پس از سئوال به او بدهم، چيزي به او ندادم بلكه قيمت چيزي را كه از او گرفته ام، پرداخت كرده ام. زيرا اگر صبر كنم تا او سئوال كند، در حقيقت وادارش كرده ام كه آبرويش را به من بدهد كه در موقع عبادت و پرستش خداي خود و خداي من به خاك مي سايد. [160] .

بنابراين در

روابط مسؤولين و مردم هيچ فرمولي زيباتر از بيان گهربار مولاي متقيان علي عليه السلام نيست زيرا همه، در انسانيت و بنده خدا بودن اشتراك دارند و آن بنده اي پيش خدا عزيزتر است كه عبادت در كام او لذيذتر است، لكن براي تنظيم امور جامعه يكي مسؤول و ديگري مرئوس مي شود. مسؤول شدن دليلي نمي شود كه ديگران براي تأمين حوايج خود به دنبال كسي بدوند و خداي ناخواسته آبرو و شخصيت خود را زير پاي رئيسي قرباني كنند.

صرفه جويي در بيت المال

يكي از وظايف مهم مسؤولين كه مردم نسبت به آن حساس هستند، توجه لازم به بيت المال است. مسؤول دلسوز و علاقمند به مردم كسي است كه در مصرف از بيت المال به مقداري كه شأن مسؤوليت هر كارش اقتضا مي كند، اكتفا نمايد. مسؤول خوب در نظام اسلامي كسي است كه با كمترين استفاده از بيت المال، بيشترين بهره و خدمت را به مردم ارائه دهد و حتي امكانات شخصي خود را براي مردم به خدمت بگيرد. اين ويژگي ها كمال بي اعتنايي مسؤولين به ظواهر دنيا و نيز كمال توجه به نيازهاي مردم است. رهبر معظم انقلاب اين ويژگي را نشانه ي الطاف خداوند و بيمه شدن نظام از خطر دشمنان مي داند:

[ صفحه 140]

«تا وقتي كه نظام مسؤوليتي برخوردار باشد كه از لذت دنيا بي بهره هستند؛ الطاف خداوند شامل حال نظام و انقلاب خواهد شد و بلا شك قدرت هاي بزرگتر از جمله آمريكا و هم پيمانانش نيز نمي توانند كمترين آسيبي به ايران اسلامي وارد كنند.» [161] .

به طوري كه ملاحظه مي شود ريشه ي همه سوءاستفاده ها، حب دنيا و زخارف آن است. آن

كسي كه به طمع شهرت و مقام، مسؤوليتي را صيد مي كند، قهرا به بيت المال مسلمين توجه نمي كند و در آغاز كار، خانه ي خوب و اتومبيل خوب و.... تأمين مي كند. بعضا تغيير دكوراسيون محيط كار را با هزينه هاي زياد جزو برنامه هاي كاري خود قرار مي دهد. برخورد اين گونه با بيت المال علاوه بر حرمت شرعي موجب تقويت خوي اشرافي گري در مسؤولين مي شود و سرانجام نه تنها مردم را فراموش مي كنند، بلكه خود را نيز فراموش مي كنند كه براي چه مسؤوليت قبول كردند و براي چه كسي بايد كار كنند؟

«به هر حال ثروت مي جوشد. الآن كساني در كشور هستند كه مي توانند ثروت هاي زياد بدست بياورند؛ خيلي ها مجذوب مي شوند و فراموش مي كنند كه تكليف چه بود؛ از ياد مي برند كه ما براي اين، به دنيا نيامده ايم؛ براي اين اقدام و قيام و مبارزه نكرده ايم؛ فراموش مي كنند؛ خطر فراموشي وجود دارد لذا در اين برهه از زمان، خيلي بايد مراقب بود. خيلي بايد مواظبت كرد. (قوا انفسكم و اهليكم).» [162] .

بنابراين مسؤولين نظام اسلامي نه تنها بايد به نزديكان و خويشان خود اجازه استفاده از اموال عمومي را ندهند، بلكه خود نيز بايد حتي الامكان اجتناب كنند و صرفه جويي در هزينه ها را در سرلوحه كار خويش قرار دهند. مولاي متقيان علي عليه السلام ضمن سفارش به كارگزاران خود در حفظ بيت المال، اسراف و استفاده ي نابجا

[ صفحه 141]

از بيت المال را نوعي تحميل ضرر به اموال مسلمين مي داند.

ادقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم، و احذفوا من فضولكم، و اقصدوا المعاني و اياكم و الاكثار، فان اموال المسلمين

لا تحمل الاضرار. [163] .

قلم هاي خود را نازك بتراشيد و سطرها را به هم نزديك كنيد و زيادي ها را بيندازيد و در آوردن معاني صرفه جويي كنيد و از زياده روي بپرهيزيد كه به اموال مسلمانان زيان رساندن روا نيست.

چه خوب است هر مسؤولي در حوزه كار و مسؤوليت خويش، سفارش پيشوايان دين خود را هم خودش به طور جدي عمل كند و هم اينكه به عنوان دستورالعمل به زيرمجموعه خود ابلاغ نمايد، و يكي از مهم ترين ملاك ها در ارزيابي كارها، بايد صرفه جويي و دقت در حفظ بيت المال باشد. مديران و كاركناني كه از اين صفت پسنديده برخوردارند، بايد مورد تشويق قرار گيرند تا الگويي براي ديگران باشند. بنابراين حفظ بيت المال، تكليف شرعي و قانوني همه كساني كه به نوعي با اموال عمومي سر و كار دارند. رعايت ضوابط شرعي و قانوني در بيت المال علاوه بر اجر و ثواب معنوي، در اثبات صداقت و همدردي مسؤولان نسبت به مردم، نقش به سزايي دارد و شايد از بهترين آثار ماندگار در دوران مسؤوليت همين باشد. خوشا به سعادت آن مسؤولي كه قبل و بعد از مسؤوليت آمار دارايي خود را به اطلاع مراجع ذي صلاح مي رساند و اگر قانون چنين مرجعي را براي او پيش بيني نكرده است، به اطلاع عموم برساند.

پيروي از اين شيوه كه سيره ي پيشوايان دين ما است، نه تنها نظام ما را از خطر هجوم اشرافي گري و فرهنگ مصرف و تجمل گرايي حفظ مي كند، بلكه به فرموده رهبر بزرگوارمان، سلامت نظام و انقلاب را از آسيب قدرت هاي بزرگ نيز بيمه مي كند.

[ صفحه 142]

آفات اشرافيگري

مقام معظم رهبري (مدظله) در ديدار خود با دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف در پاسخ به سئوال يكي از دانشجويان پيرامون عدم برخورد قاطع با پديده اشرافيگري در مقامات كشوري فرموده اند:

«به نظر من اشرافيگري براي يك كشور آفت است. اشرافيگري مسؤولان آفت مضاعف است.... اگر مسؤولان اشرافيگري بكنند از مال مردم خرج مي كنند، مال خودشان كه نيست.»

قبل از بيان آفات اشرافيگري لازم است تعريفي از آن ارائه شود:

تعريف اشرافيگري

در حكومت اسلامي حدود مالكيت ها و ميزان بهره مندي و الگوي مصرف آحاد مردم و مسؤولين را «خط اعتدال» تعريف مي كند. اعتدال يعني استفاده از توانمنديهاي افراد با حفظ حدود شايستگي. كساني كه همه ي توان و استعداد خود را در خدمت نظام با رعايت انگيزه هاي ديني و اخلاقي قرار مي دهند، مسؤولان نظام موظفند، منزلت آنها را بر اساس شايستگي تضمين كنند. اما كساني كه بدون ارائه توانايي ها در صدد كسب امتيازات بيشتر هستند، عناصري فرصت طلب و زياده خواه مي باشند كه معيار شايستگي را به سمت پول و زور و رفاه و تفرعن سوق مي دهند، كه اصطلاحا آنها را اشرافيان و فرهنگ آنها را اشرافيگري مي نامند.

مقام معظم رهبري (مدظله) بارها خطر اشرافيگري و دنياخواهي را به ملت و مسؤولان كشور گوشزد فرمودند، كه بحث «بحث عوام و خواص» و «عبرت هاي عاشورا» از جمله آن است، اين بار هم با صراحت بيشتر، اشرافيگري مسؤولان را آفت مضاعف نظام جمهوري اسلامي قلمداد نمودند، اما كساني كه بايد خود را مخاطب اين كلام قرار دهند، يا طفره مي روند و يا اينكه لذت دنياخواهي، حجاب فهم منويات مقام معظم رهبري (مدظله) مي شود.

[ صفحه

143]

رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم

هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو

و الا دل هاي بيدار و رهروان هوشيار ولايت مي دانند كه اشارت هاي چشم و جبين مقام معظم رهبري (مدظله) هم حامل پيامند و از اينكه دستورات حضرت ايشان در جامعه تبديل به برنامه نمي شود و برخي تنها با برخورد رسانه اي از كنار آن عبور ميكنند خون دل مي خورند و انگشت به حيرت مي گزند.

مقام معظم رهبري (مدظله) اين بار نه تنها خطر اشرافيگري بلكه دامنگير شدن آن را نيز مسلم دانسته و براي مقابله جدي با آن فرموده اند:

«اين اشرافيگري، با احساس عمومي مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترويج اين فكر درست خواهد شد. اين بايد به يك فرهنگ تبديل شود، كاري نيست كه بشود به صورت دادگاه ويژه ومحاكمه و امثال اينها درستش كرد.»

از آنجا كه مقام معظم رهبري (مدظله) برخورد فرهنگي و ايجاد فضاي ضد اشرافيگري و عكس العمل را بهترين راه مقابله با اين آفت خطرناك دانسته اند، اينك بخشي از آفات اشرافيگري را با عنايت به سابقه تاريخي آن در فرهنگ اسلامي بيان مي كنيم. چرا كه اين آسيب خطرناك دقيقا مغاير با روحيه مردم مداري است و اگر گريبان مسؤولان را بگيرد قطعا دردها و گرفتاري هاي مردم را فراموش خواهيم كرد.

آفات اشرافيگري مسؤولين

اشاره

اگر چه آفت اشرافيگري مي تواند هويت ديني و فرهنگي را دگرگون كند، اما اگر شروع اين آفت از مسؤولين جامعه باشد شتاب به مراتب بيشتر خواهد بود. به همين خاطر ما برخي از آفات اشرافيگري مسؤولين را برمي شماريم

تا كساني كه ناخودآگاه دچار اين آفت شده اند بخود بيايند و در اصلاح كار خويش بكوشند. البته فرض ما هم اين نيست كه دامن همه ي مسؤولين به اين آفت آلوده شده است. زيرا خيلي از مسؤولين و مديران كشور هستند كه زندگي ساده وبي آلايشي دارند، و همانند مردم و همرنگ آنها زندگي مي كنند.

[ صفحه 144]

سلب اعتماد مردم

اگر مردم ملاحظه كنند كه مسؤولان آنها در رفاه و آسايش كامل زندگي مي كنند، و درد فقر و استضعاف را فراموش كرده اند، از آنها آزرده خاطر شده و رفته رفته اميد آنها به يأس مبدل خواهد شد. مولا اميرالمومنين عليه السلام وقتي خانه ي فراخ و امكانات قابل توجه علاء پسر زيد حارثي را مشاهده كرد، فرمودند: اگر در اين خانه حقوق الهي رعايت مي شود و از مردم پذيرايي، و هر چيز در جاي شرعي خودش مصرف مي شود خوب است.

علاء عرض كرد:

يا اميرالمومنين! برادرم عاصم عبايي پوشيده و از دنيا كناره گيري كرده است. و حضرت، عاصم را احضار و دليل آن را سئوال نمود: عاصم عرض كرد:

يا اميرالمومنين اين شما هستي كه در لباس زبر با نان خشك زندگي مي كني؟

اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

واي بر تو! من مثل تو نيستم بلكه: ان الله تعالي علي ائمه الحق ان يقدروا أنفسهم بضعفه الناس، كيلا يتبيغ بالفقير فقره.

خدا بر ما پيشوايان حكومت واجب كرده كه در حد فقيرترين مردم جامعه زندگي كنيم، تا مبادا فقيران بواسطه ي غناي ما از دين منحرف گردند.

اين قاعده اي است كه بايد دقيقا از سوي مسؤولين رعايت شود. مردمي كه با درآمد كم

در تنگناي اقتصادي زندگي مي كنند و فشارهاي اقتصادي و اجتماعي از هر طرف به آنها هجوم آورده است. وقتي مسؤولين خود را مي بينند در بهترين جاها با بهترين امكانات زندگي مي كنند از آنها دلسرد خواهند شد به ويژه در جامعه ما كه حكومت اسلامي است خطر مضاعف است زيرا مردم بعضا نه تنها از مسؤول رفاه طلب بلكه از ديني كه با رفاه ترويج شود دلسرد خواهند شد، و سلب اعتماد مردم بي آلايش و فداكار و خداجو هستند. قدر اين نعمت الهي را مسؤولين بايد بدانند.

[ صفحه 145]

«شما چگونه مي خواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اطمينان داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم، به فكر زندگي شخصي خودمان افتاديم، دنبال تجملات و تشريفاتمان رفتيم، در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قائل نشديم - مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند - و هر چه توانستيم خرج كرديم مگر اعتماد مردم باقي مي ماند؟ مگر مردم كورند؟ ايرانيان هميشه جزء هوشيارترين ملت ها بوده اند و امروز هم به بركت انقلاب هوشيارترين هايند از هوشيارها هم هوشيارترند. آقايان مگر نمي بينند كه ما چگونه زندگي مي كنيم.»

نفوذ فرهنگ سرمايه داري

اصولا اشرافيگري نمادي از فرهنگ سرمايه داري است. در جامعه اي كه رفاه طلبي و دنياگرايي فرهنگ عمومي او گردد، و ارزش انسان ها به پول و جاه و ثروت سنجيده شود. قطعا حشر و نشر با سرمايه داران و مال اندوزان مشروع و فقيران و درماندگان مطرود مي شوند و اگر در ارگان حكومت نفوذ كند همه ي عوامل حكومت را به استخدام خود مي گيرد و تفكر سرمايه

داري محور تصميم گيري هاي اقتصادي و اجتماعي مي شود، و آنچنان در افكار عامه خود را مقبوليت مي بخشد كه مردم گرسنه و فقير هم از ديدن آنها و خانه قشنگ و اتومبيل زيباي آنها لذت مي برند، تا جائيكه با نصب تابلوي "و ان يكاد...." "هذا من فضل ربي " خود را تطهير ديني هم مي كنند.

كاخ ها تطهير ديني مي شوند

كوخ ها زخمي قديمي مي شوند

مستمندان بي رمق از لاغري

مست سست اند اغنيا از پرخوري

مسؤولان اگر به دام رفاه و زندگي اشرافي گرفتار آيند نه تنها مقابله ي جدي با آنها نمي كنند بلك ناخودآگاه خودشان نيز مروج همان فرهنگ، و آهنگ مي شوند. تنبيه عثمان ابن حنيف فرماندار بصره از سوي اميرالمومنين عليه السلام را بايد از اين زاويه تفسير كرد كه دعوت يكي از اشراف بصره را پذيرفته بود. وقتي امام عليه السلام از ماجراي مهماني اطلاع يافت به او نوشت:

[ صفحه 146]

اما بعد يا ابن حنيف: فقد بلغني أن رجالا من فتية اهل البصره دعاك الي مادبه فاسرعت اليها تستطاب لك الألوان، و تنقل اليك الجفان و ما ظننت انك تجيب الي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو.

پس از حمد الهي أي پسر حنيف! شنيده ام يكي از اغنياي بصره تو را به مهماني دعوت كرده و تو بلافاصله پذيرفته اي و در آن شركت نموده اي. غذاهاي جورواجور براي تو آماده كرده و ظرفهاي بسياري را به صدا درآورند. گمان نمي كردم دعوت كساني را پذيرا باشي كه فقيران را از خود مي رانند و ثروتمندان را عزيز مي دارند.

عكس العمل شديد اميرالمومنين عليه السلام در برابر اين واقعه

حاكي از آن است كه حشر و نشر با سرمايه داران و مرفهان، اولا خوي اشرافيگري را به مسؤولان سرايت ميدهد و ثانيا آنها را به حفظ منافع صاحبان سرمايه وادار مي سازد. واكنش به موقع و سريع امام عليه السلام در توبيخ فرماندار خود، وظيفه ي سنگين مسؤولان حكومت اسلامي را در برخورد جدي با پديده ي اشرافيگري و مشي سرمايه داري نشان مي دهد. زيرا نرمش مسؤولان نسبت به متمولين تدريجا به گرايش منجر مي شود و اين گرايش سرانجام فرهنگ جامعه را تسليم تفرعن اشراف متكبر و دنياطلب مي كند.

مقام معظم رهبري (مدظله) با اشاره به اين واقعيت كه فرهنگ عمومي طاغوت اينچنين بوده است، خطر كساني كه تلاش مي كنند تا فرهنگ جامعه را به گذشته برگردانند، بعيد ندانسته اند.

«قبل از انقلاب،مسؤولان حكومت، هر چه بيشتر با تشريفات و جاه و جلال و تفكر و تفرعن و لباس هاي فاخر ظاهر مي شدند، يك عده از عوام مردم بيشتر خوششان مي آمد، فرهنگ عمومي را اين گونه شكل داده بودند، بعد از انقلاب به عكس شد، لذا كساني هم كه اهل كارهاي اشرافيگري بودند از ترس گرايش مردم اجتناب مي كردند، اما امروز به تدريج مي خواهند كار را به عكس بكشانند.»

[ صفحه 147]

ارزش زدايي

اگر موج اشرافيگري بتواند مشرب زندگي مسؤولان يك نظام را تحت تأثير قرار دهد، قطعا به دنبال آن گرايش و ذهنيت مردم را نيز تغيير خواهد داد، تا جايي كه ميل آحاد جامعه به دنيا طلبي، آفاق دين و ارزش ها را تيره مي كند و در جامعه اي كه كفه ي دنياخواهي آن سنگين تر از آخرت گرايي و دين خواهي گردد عناد و اعتراض به

ارزش هاي ديني قوت مي گيرد، و دستورات ديني و فرامين پيشوايان دين كم فروغ مي شود. اين آفتي بود كه در عصر اميرالمومنين عليه السلام گريبان جامعه اسلامي را گرفته بود. سبك شمردن و بي اعتنايي به دين و فرامين امام عليه السلام را به جايي رساند كه اميرالمومنين عليه السلام بارها زبان به سرزنش گشود، تا جايي كه فرموده اند:

اف لكم! لقد سئمت عن عتابكم! أرضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا؟ و بالذل من العز خلفا!.

اف بر شما از سبك سريها و نافرمانيهاي شما به ستوده آمده ام، آيا دنيا را به جاي آخرت پذيرفته ايد؟ آيا ذلت را به جاي عزت قبول كرده ايد؟

به طوري كه ملاحظه مي شود ريشه ي چالش در اطاعت از امام عليه السلام تأثير دنيا بر افكار و فرهنگ جامعه است و اگر اين تأثير فراگير شود و روح و جان مردم و زمامداران به محبت دنيا آميخته گردد، آنگاه دين غريب و امام و رهبر جامعه تنها مي ماند، و از اين فضاي پيش آمده دشمنان سوء استفاده كرده و به جنگ دين و حاميان عدل و مروت مي شتابند.

تضعيف اقتدار ولايت

خطرناكترين آفت اشرافيگري ايجاد شك و ترديد در كارآمدي دين و مديريت ولايي است. كمتر كسي است كه نداند معاويه مولود فرهنگ اشرافيگري است كه با فريب افكار عمومي، زرق و برق دنيوي را صفت غالب جامعه مي كند و سياست و حكومت اميرالمومنين عليه السلام را عامل عقب ماندگي مردم معرفي مي نمايد. تا جايي كه امام علي عليه السلام بارها فرياد برمي آورد كه حكومت معاويه حكومت فتنه است كه از نكاح اشرافيت با جهل زاده شده است و مأموريت او پوشاندن لباس ذلت و خواري

[

صفحه 148]

بر اندام شماست. تظاهر به دين مي كند اما دست شيادان را در آستين دارد و نيز مي فرمايد:

ايها الناس فأني فقأت عين الفتنه و لم يكن يجتري عليها احد غيري.

أي مردم من چشم فتنه را كور كردم و كسي جز من ياراي چنين كاري نداشت.

يعني در تصميم من در برخورد با حكومت فتنه ترديد به خود راه ندهيد، من به آنچه انجام ميدهم آگاهي كامل دارم، تا جايي كه مي فرمايد:

الذي نفسي بيده لا تسألوني عن شي ء فيما بينكم و بين الساعة و لاعن فئة تهدي مئه و تضل مئه الا انباكم بناعقها وقائدها و سائقها و مناخ ركابها، و محط رحالها، و من اهلها قتلا و من تموت منهم موتا.

سوگند به كسي كه جان من در اختيار اوست، از هر چه درباره دنيا و آخرت باشد و يا درباره گروهي كه صدها تن را راهنمايي و يا صدها تن ديگر را گمراه مي كنند هر آيينه جوابتان را دقيق و سنجيده خواهم داد. حتي نام رهبران و پايگاه شتران و تعداد دوزخيان از كشته ها را به شما خبر مي دهم.

به قول ابن ابي الحديد: كسي جز علي بن ابي طالب را زهره و ياراي اين ادعا نبوده و نمي باشد. براستي هم چنين است. مولاي متقيان علي عليه السلام خواست با اين عمق آگاهي و شناخت خود را نسبت به اوضاع زمانه به مردم نشان دهد. اما مردم كج انديش با بدانديشان مولا ساختند، و دين و دنياي خود را به معاويه، مظهر اشرافيت باختند و از اينجا دين زدايي به طور رسمي آغاز مي شود و

در سايه ي تبليغات مسموم روز به روز مردم را از دين و خاندان اهل بيت عليهم السلام بي اعتنا و دورتر مي كند. تا جايي كه عمق حادثه به شهادت يكايك اهل بيت عصمت و طهارت منجر مي شود اما مردم خشنود از اقدامات پليد حكام اموي و عباسي نيستند. اين عبرت تلخ تاريخ ما است كه هيچگاه نبايد آن را فراموش كرد.

چشم كور فتنه بينا مي شود

مرد حق در كوفه تنها مي شود

مي رود شمشير او اندر نيام

سب او بشنوي از خاص و عام

آتشي در خانه ي وي افكند

سينه و بازوي زهرا بشكند

[ صفحه 149]

مي رود با حيله در جام حسن

زهر سيم آگين در كام حسن

روز ديگر مي كند گردي به پا

مي رود جنگ حسين در كربلا

تا زماني فكر دنيا در سر است

تشنه ي خون حسيني ديگر است

جهل ما باشد دبستان يزيد

خنجرستان دگر آرد پديد

با اين تاريخ عبرت انگيز بايد به رهبر عزيزمان حق داد كه دردمندانه خطر اشرافيگري را گوشزد كنند، تا ناخواسته، بي توجهي ما موجب تكرار تاريخ نشود؛ و به سادگي قافيه را به زراندوزان باختن و روح مبارزه را تسليم رفاه كردن لكه ننگيست كه دامن ما را تا ابديت خواهد گرفت. بايد به خوبي بدانيم كساني كه با حفظ تماميت دنيايشان مي خواهند با ما همراه شوند قصد دين خواهي و اصلاح ندارند آنها همان مترفين هستند كه قرآن كريم آنها را با عنوان مخالفان واقعي خط انبياء معرفي مي كند.

«ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون.» [164] .

ما در هيچ بلدي پيامبري نفرستاديم مگر اينكه مترفين آن جامعه گفتند:"آنچه شما آورده ايد ما به آن كافريم."

نتيجه بحث:

آنچه در پيش آمد مهم ترين آفت اشرافيگري بود كه البته آفات اخلاقي و اجتماعي آن را در مقالات بعدي خواهيم آورد. اما آنچه در اين قسمت براي مقابله با آفات اشرافيت لازم است تبيين راه كارهاي زير است:

الف - نهادينه كردن فرامين مقام معظم رهبري (مدظله) در همه ي ابعاد برنامه اي و لازم الاجرا نمودن آن توسط مقامات ذي ربط.

ب - حذف تفكر سرمايه داري در تصميم گيري هاي اقتصادي و اجتماعي و كارآمد كردن مؤلفه هاي سرمايه داري با مشاركت عموم مردم و محدود كردن ظرفيت بخش خصوصي و پيگيري خرجكردها و مصرف ثروتهاي عمومي تا كنون

[ صفحه 150]

در بخش خصوصي و علت آن.

ج - گزينش مديران و مسؤولان بر اساس وارستگي و ساده زيستي و حذف آن دسته از مديراني كه حاضر نيستند همانند عموم مردم زندگي كنند.

د- ترسيم حفظ اعتدال و تعيين حدود مالكيت و الگوهاي مصرف براي آحاد جامعه بر اساس شايستگي و پيش قدم شدن مسؤولان به اجراي آن در سطوح مختلف.

[ صفحه 153]

راهكارهاي نظامي در سياست دفاعي

استقلال نظامي

استقلال نظامي وقتي است كه كشور، بدون اتكا به بيگانگان، قدرت دفاع از خود را داشته باشد و نيز بدون وابستگي به قدرت هاي بزرگ از عهده ي پاسداري از تماميت ارضي خود برآيد.

«ما به نيروي ذاتي و قدرت ها و توانايي ها

و لياقت هاي خودمان متكي هستيم؛ بايد هم متكي باشيم. اگر به اين نيروها متكي نبوديم، موجوديت اين كشور و اين ملت، به شدت مورد تهديد و در خطر مي بود.... در دنياي امروز كه دو قطبي گري بسيار شديد وجود دارد؛ قطب قدرت ها و قطب وابستگان به قدرت ها. فاصله ي اينها هم از لحاظ نيروي نظامي و سياسي و اقتصادي، يك فاصله ي ژرف و ناپيمودني است. با اين وضعي كه امروز در دنيا هست، قدرت هايي كه مي توانند به كسي كمك بدهند.... فقط به قيمت وابستگي به كسي كمك مي دهند، و لا غير.... كمك، يعني حمايت. طبيعي و بديهي است كه اين، به قيمت وابستگي و از دست دادن شرف و ناموس ملي يك كشور و يك ملت انجام مي گيرد. براي ملت ايران، با اين انقلاب و با آن پيشينه و با اين ظرفيت عظيم فكري و علمي، چنين چيزي محال است و نظام جمهوري

[ صفحه 154]

اسلامي، اصلا بر مبناي ديگري به وجود آمده است.» [165] .

مولاي متقيان علي عليه السلام به مالك اشتر مي فرمايد:

در هنگام سختي ها و كمبودها بايد مرجع اتكال تو خداي متعال و رسولش باشد و هرگز نبايد رجوع كني:

واردد الي الله رسوله ما يضلعك من الخطوب و يشتبه عليك من الامور فقد قال الله سبحانه لقوم احب ارشادهم: (يا ايها الذين ءامنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي ء فردوه الي الله و الرسول)

خداوند به قومي كه به هدايت آنها اميدوار است فرموده است: به هنگام دشواري ها و كمبودها تنها به خداي متعال و پيامبرش مراجعه

كنيد. چنانچه در قرآن مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورديد خدا و رسول و صاحبان امر خويش را فرمان بريد. پس اگر در چيزي اختلاف پيدا كرديد به حكم خدا و رسولش برگرديد.

تقويت توان دفاعي كشور

ابتدا بايد دانست كه توان دفاعي چيست و تلقي ما از توان دفاعي چه مي باشد؟ برخي از كشورها توان دفاعي را تنها در رشد و توسعه ي نظامي دانسته و تمام تلاش خود را جهت افزايش تجهيزات به كار مي برند، اما مقام معظم رهبري (مدظله) ضمن آنكه يكي از سياست هاي اصلي دوران سازندگي را رشد تسليحات دفاعي مي دانند، اما تقويت اعتقاد و ايمان و ايجاد برتري انساني را مهم ترين عامل در تقويت بنيه دفاعي كشور دانسته و تجهيزات را در درجه دوم اهميت قرار مي دهند.

«ما در دوران بازسازي يكي از اصلي ترين كارهايمان تقويت بنيه دفاعي است.»

به نظر شما تقويت بنيه دفاعي چيست؟ اين قابل بررسي است ذهن در درجه ي

[ صفحه 155]

اول به سوي تجهيزات خواهد رفت........ بنده با اين هيچ مخالفتي ندارم و اعتقادم بر اين است كه ما بايد از لحاظ تجهيزات به حد قابل قبولي برسيم. قابل قبول يعني، جغرافياي سياسي ايران مورد ملاحظه قرار بگيرد اهداف جمهوري اسلامي مورد ملاحظه قرار بگيرد. دشمني هاي بالقوه و بالفعل هم مورد ملاحظه قرار بگيرد. بر اساس اين عناصر مشخص مي شود كه دفاع مسلح و مقتدرانه براي جمهوري اسلامي ايران با چه سلاحي قابل تأمين است، آن سلاح فراهم شود..... اول ركن، يك بنيه ي دفاعي قوي، عبارت است از بنيه ي قوي اعتقادي و ايماني. به اين كار و به مخاطراتي كه اين به

طور طبيعي با خود دارد و به دشواري ها، عاشقانه بايد سربازي كرد و حداقل مؤمنانه و عشق بالاتر از ايمان است.

در كنار اين سازماندهي قوي آموزش درست لازم است و بطور كلي تقويت جنبه انساني قضيه. من علت اينكه گفتم كه تقويت تجهيزات را نفي نمي كنم براي اين غالبا وقتي تكيه مي شود روي تقويت بنيه ي انساني سازمان نيروهاي مسلح، اين تصور پيش مي آيد كه به تجهيزات بايد بي اعتنا بود، يا ما بي اعتنا هستيم.

يك عده اي واقعا باورشان آمده است كه بايد بي اعتنا بود به تجهيزات...... كه اين خطاست. نيروي انساني مؤمن آن ركن اساسي است. اما ركن ديگر تجهيزات است. بنابراين حالا كه من تأكيد مي كنم بر روي بنيه ي ايماني و اعتقادي و عاطفي قوي تك تك آحاد نيروهاي مسلح و سازمان ارتش و نيروي زميني، اين به خاطر اين است كه اصلي ترين عنصر است نه به معناي اينكه اين تنها عنصر است. اين يك نكته است كه بايد به آن توجه كرد.

بيان مقام معظم رهبري (مدظله) ناظر به اين آيه قرآن است كه فرمود:

و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم في الدين من حرج [166] .

[ صفحه 156]

حق جهاد و فداكاري را در راه خدا ادا كنيد. او شما را برگزيده و حرجي در دين بر شما نيست.

(حق جهاد) شامل آمادگي دروني و بيروني هر دو مي شود، بديهي است هر چه اعتقاد و ايمان بيشتر باشد، براي جهاد در راه خدا آماده تر است، و ابزار و ادوات دفاعي دست انسان با ايمان كار سازترند.

مرحوم مقداد، وجوه جهاد را در كتابش آورده است كه مراجعه به آن سفارش مي شود.

آمادگي دفاعي عامل بازدارندگي

غالبا اقدامات داخلي و تجاوزات خارجي، هر دو به منظور دستيابي اهداف انجام مي پذيرد، مهاجم بالقوه معمولا مزايا و موانع دستيابي به هدف را با توجه به هزينه اي كه در بر خواهد داشت محاسبه و در صورت منفعت اقدام لازم انجام خواهد داد. چنانچه شانس موفقيت اندك و هزينه ها فوق العاده باشد احتمالا حمله انجام نخواهد شد و مهاجم بالقوه از عمل ماجراجويانه بازداشته مي شود.

هر چند قدرت و آمادگي نيروي نظامي مي تواند به عنوان يك بازدارنده باشد اما قدرت و توانايي جامعه در محروم ساختن مهاجم از رسيدن به اهداف مورد نظرش، و تحميل كردن هزينه سنگين بر مهاجم يكي از عوامل ديگري است كه حتي در برابر قدرت اتمي مي تواند بازدارنده باشد. مقام معظم رهبري (مدظله) شجاعت مردم و آمادگي نيروهاي مسلح را از عوامل مهم بازدارنده مي دانند.

«سربلندي ملت و پيروزي اسلام و اثبات قدرت دروني و ذاتي اين كشور، جز با آمادگي و انسجام هر چه بيشتر و كارايي روز افزون شما، امكان پذير نيست - امروز ما توطئه ي هشت ساله ي دشمن را خنثي كرده ايم. امروز ما نيروهاي ذاتي و دروني كشور خودمان را شناسايي كرده ايم. امروز ما براي سازندگي و پيشرفت روز افزون كشور، برنامه ريزي كرده ايم. امروز ما به اتكاي خدا و با تكيه به اراده ي اين ملت بزرگ، احساس قدرت مي كنيم.... ملت ما، ملت شجاعي است؛ نيروهاي مسلح ما به شجاعت اولي هستند. ملت ما، ملت با استقامتي است؛ نيروهاي مسلح ما به استقامت اولي هستند. نيروهاي مسلح

[ صفحه 157]

بايد كيفيت، استواري، سازماندهي مستحكم، آموزش در حد اعلي و آمادگي روز افزون داشته باشند. در مورد سلاح و تجهيزات هم، هر چه كه امكانات كشور ايجاب بكند و اجازه بدهد، اقدام خواهد شد. آن چيزي كه شما مي توانيد منتظر هيچ عامل ديگري در آن نمانيد، استحكام سازماندهي، آمادگي رزمي دايمي، آموزش كامل، حفظ حدود و ضوابط و انضباط كامل نظامي است.... آمادگي شما، بازدارنده ي دشمن است. آن روزي كه دشمن حمله كرد، در ما احساس ناآمادگي نمود. آن روز هم اگر نيروهاي مسلحمان آماده و منضبط بودند و فرماندهي درست و حسابي در رأسشان بود، به احتمال زياد اين حمله انجام نمي گرفت و دشمن ملاحظه مي كرد؛ دشمن در آن روز به طمع افتاد؛ اما ملت ما كاري كرده كه آمريكا نمي تواند در او طمع كند. نيروهاي مسلح ما بايد كاري كنند كه هيچ دشمني نتواند در استقلال و استحكام و يكپارچگي و تماميت ارضي ما طمع كند.» [167] .

اميرالمومنين علي عليه السلام زماني كه سپاهيان معاويه در نبرد صفين شريعه فرات را گرفتند و يارانش را از برداشتن آب منع نمودند، فرمود:

قد استطعموكم القتال فاقروا علي مذله و تاخير محله او روو السيوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت في حياتكم مقهورين، و الحياة في موتكم قاهرين

دشمن طالب جنگ است (چه بخواهيد چه نخواهيد) يا بايد تن به ذلت و خواري دهيد و تسليم دشمن شويد يا بايد شمشيرهاي خود را از خون آنها سيراب سازيد. بدانيد كه مرگ حقيقي در قبول ذلت است و پيروزي حقيقي در مرگ با عزت. بنابراين ضرورت آمادگي

دفاعي در هر صورت احساس مي شود، تا آنجا كه بخواهيم دشمن بيدار است. لازمه ي هوشياري و بيداري ما نيز در گرو آمادگي دفاعي است.

[ صفحه 158]

نظام فني و پژوهشي در بخش دفاعي

معمولا هنگامي كه لزوم بنيه ي دفاعي به منظور مقابله در برابر تهديدات احتمالي دشمن اهميت مي يابد موضوع مهم امكانات علمي و فني، مطرح مي گردد اين امر مخصوصا در آستانه ي قرن بيست و يكم اهميت بسياري دارد. به همين دليل بايد به فعاليت هاي پژوهشي به ويژه در صنايع دفاع توجه زيادي شود و به منظور بهره برداري هر چه بيشتر از همه امكانات علمي و فني كشور بايد با هماهنگ ساختن مراكز تحقيقاتي و بهبود وضع پژوهشي و رشد نيروهاي انساني فني و آموزشي در جهت پيشرفت فعاليت هاي پژوهشي حركت كرد زيرا تبديل شدن به يك قدرت پيشرفته ي صنعتي در گرو استفاده سالم و دقيق از علم و تكنولوژي است. مقام معظم رهبري (مدظله) يكي از پايه هاي اصلي اقتدار و نفوذ سياسي در دنيا را توانايي هاي علمي و تكنولوژي دانسته اند.

«امروز نفوذ و اقتدار سياسي در دنيا، روي سه پايه استوار است: اول، ثروت و امكانات پولي و مالي؛ دوم، توانايي هاي علمي و تكنولوژيكي؛ سوميش، قطعا توانايي هاي خبري و سلطه ي خبري است.» [168] .

مقام معظم رهبري (مدظله) با تأكيد بر اهميت علم و تحقيق كاربردي، تلاش در جهت رشد و توسعه كارهاي تحقيقاتي را منوط به تحول انقلابي در كل دستگاه علم و دانش كشور مي دانند.

«انقلاب، يعني اين كه تحولي در همه چيز به وجود بيايد. يكي از آن تحولات هم، در مقوله ي علم در اين كشور است.... به نظرم

مي رسد كه كل دستگاه علم و دانش كشور، بايد با يك ديد انقلابي به مسأله نگاه كند.... دستگاه علمي كشور، بايد اين طور جلو برود و هر چيزي كه مانع سر اين راه است، حقيقتا برطرف بشود. بنابراين، در دانشگاه ها بايد براي علم و تحقيق و تحقيقهاي كاربردي، كاري كرد و حركتي انجام داد. [169] .

[ صفحه 159]

اميرالمؤمنين علي عليه السلام در نامه ي معروفشان به مالك اشتر مي فرمايند:

و اكثر مدارسة العلماء و مناقشة الحكماء في تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامه ما استقام به الناس قلبك [170] .

با دشمنان و حكيمان زياد به بحث و مذاكره نشين تا با بهره مندي از تجارب آنها مصالح كشور را تثبيت كني و اقتدار امت را قوام بخشي.

بنابراين استفاده از تجربيات و تحقيقات انديشمندان و محققان در جهت كارآمد كردن سياست هاي دفاعي به منظور تثبيت اقتدار، بسيار سفارش شده است.

خودكفايي در توسعه صنايع نظامي

امنيت و استقلال كشور اقتضاء مي كند كه مسؤولين تمام امكانات و تسليحات دفاعي كشور را براي تقويت و حفظ بنيه ي دفاعي كشور فراهم آورند با توجه به پيشرفت روز افزون سلاحهاي مدرن وجود رقابت هاي سياسي نظامي، توسعه ي كمي و تحول كيفي تسليحات كشور، امر ضروري به نظر مي رسد اصولا كشورها و به ويژه كشورهاي جهان سوم، از نظر تأمين اسلحه، بي نياز از بيگانگان نيستند اين امر ممكن است منجر به وابستگي گردد.

براي ما تأمين خودكفايي نظامي يك ضرورت است با در نظر گرفتن اين نقطه اگر خودكفايي كاملا ميسر نباشد خريد تسليحات از كشورهاي دارنده صنايع نظامي بايد به گونه اي صورت گيرد كه

وابستگي را به دنبال نداشته باشد.

«ما مصمم هستيم كه خود را از بيگانگان بي نياز نماييم و بر اين اساس هم اينجانب در نيروهاي مسلح، معاونت جهاد خودكفايي را قرار داده ام. خودكفايي نبايد در شعار خلاصه شود، خودكفايي بايد به صورت يك ايمان از آنچه كه مي تواند و بايد باشد، دربيايد. ما امروز براي قوام هر چه بيشتر شخصيت خودمان به غرور نياز داريم و غرور ما در خودكفايي است. مسلمانان

[ صفحه 160]

با اتكا به فرهنگ غني خود قبول كنند و باور نمايند كه مي توانند در پناه خود و متكي بودن به استعدادهايشان استوار در دنيا بايستند و مستقل زندگي كنند. خودكفايي و تلاش براي خودكفا شدن يك بازگشت براي ماست. بازگشتي كه ما را به خود متكي بودن زودتر برساند. ما امروز در دنياي عجيبي زندگي مي كنيم تنها با اتكاء خود در مقابل امواج ايستاده ايم.... بايد از شعارها به درك عميق رسيد و با يك باور عميق قبول كرد كه بايد براي ماندن و بودن خودكفا شد اگر احساس خودكفايي در ما وجود نداشته باشد پوسيده خواهيم شد.»

همچنين معظم له خودكفايي را تنها در خودكفايي ساخت تجهيزات و تسليحات نمي دانند، بلكه خودكفايي در نيروي انساني را نيز يك دستور دانسته و مي فرمايند بايد با استفاده از تكنولوژي موجود كيفيت را بالا ببريم و كميت ها را زياد كنيم.

ابتكار و خلاقيت و نوآوري از عوامل مؤثر در رشد توليد به شمار مي رود مقام معظم رهبري (مدظله) استقلال نظامي و دفاعي را منوط به توليد داخلي دانسته اند.

بيانات مقام معظم رهبري (مدظله) در اين قسمت

ناظر به اين آيه شريفه است:

يا ايها الذين ءامنوا خذوا حذركم فانفروا ثباتا او انفروا جمعيا [171] .

اي كساني كه ايمان آورديد جماعتي از شما براي حفظ امنيت و ثبات (جامعه) امكانات دفاعي را فراهم كنيد و راه هاي دفع ضرر دشمنان را بشناسيد. تا همگان بدان اقدام كنيد.

مرحوم طبرسي طي حديثي از امام باقر عليه السلام نقل مي كند: منظور از حذر سلاح است.

نيروي مسلح كارآمد

اشاره

مقام معظم رهبري (مدظله) همچون امام راحل قدس سره اهتمامي خاص به نيروهاي مسلح دارند و همواره براي تقويت و رشد اركان نيروهاي مسلح رهنمودهاي مهمي

[ صفحه 161]

ارائه فرموده اند كه اهم آنها عبارتند از:

توسعه ي سازمان

مقام معظم رهبري (مدظله) بر توسعه ي كمي و كيفي سازمان نيروهاي مسلح همواره تأكيد داشته و اساس مراكز آموزشي و پژوهشي در نيروهاي مسلح را براي تحقيق اين امر مهم دانسته اند.

تربيت نيروي انساني

از آنجا كه نيروهاي مسلح ضامن استقلال و تماميت ارضي كشورند طبعا افرادي در اين راه آماده فداكاري هستند كه به استقلال كشور علاقه مند و انگيزه ديني و ملي براي دفاع در آنها شكوفاست. بنابراين توسعه و عدم توسعه قواي نظامي، نيروي انساني است و كميت در كيفيت آن شامل آموزش، روحيه، تجربه، تحرك، و.... از عوامل عمده ي توانمندي قدرت نظامي است.

فرماندهي

فرماندهي يكي از اركان مهم در سازمان نيروهاي مسلح است و مي تواند نقش سازنده يا منحرف كننده داشته باشد بنابراين در نظام اسلامي فرماندهي موفق است كه حوزه فرماندهي خود را با موازين و معيارهاي اسلامي سازمان دهد و علاوه بر تخصص، لياقت، مديريت و كارآيي از ايمان و تقواي الهي برخوردار باشد بر همين اساس مقام معظم رهبري (مدظله) با اشاره به نقش و جايگاه والاي فرماندهي در نيروهاي مسلح، ايمان را از خصوصيات اصلي يك فرمانده ي خوب معرفي مي نمايند.

«اساسا محور اصلي نيروهاي مسلح، فرماندهي است. همه ي آنچه كه در نيروهاي مسلح، تأثير و كارايي و برندگي دارد - چه آنچه مادي است، چه آنچه انساني است - بدون نظام فرماندهي، در حقيقت هيچ و پوچ و بي اثر و يا بسيار كم اثر خواهد بود. به همين جهت، اين ستون فرماندهي در نيروهاي مسلح را بايد بسيار مستحكم و ثابت كرد....

(نيروهاي مسلح) در درجه ي اول، به سازماندهي مستحكم، خوب، منعطف،

[ صفحه 162]

روان و آشنا با ارزش هاي اسلامي احتياج دارد. آميخته ي با اين ارزش ها و در كنار آن و يا در قلب آن، فرماندهي يي با همه ي خصوصيات لازم براي فرمانده، مورد نياز

است. اين خصوصيات، در درجه ي اول، ايمان است. فرمانده ي بي ايمان، به درد فرماندهي نمي خورد. به قدر ثقل كاري كه به او محول مي كنيد، بايد ظرفيت ايماني داشته باشد. اگر نداشت، فايده يي ندارد. بارها ما اين را تكرار كرده ايم و ضربه اش را هم خورده ايم. هر چه سطح كار بالاتر مي آيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. منظورمان از ايمان، برخي از تظاهرات ايماني به اسلام و اين نظام و اين حركت نيست؛ حقيقتا مؤمن باشد و باور آورده باشد.» [172] .

به تعبير مقام معظم رهبري (مدظله) فرماندهي بايد در خودش جوهري از رهبري داشته باشد تا بتواند موجب كارآيي نيروهاي تحت امر خويش گردد:

«فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهي نيست. فرماندهي، فقط فرمان دادن نيست كه بكن يا نكن. فرماندهي، يك امر معنوي، يك نوع رهبري، يك نوع اداره ي همه جانبه و يك چيز متكي به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهي و شكل سازماني صحيح است؛ همان چيزي است كه در نيروهاي مسلح، موجب كارايي كامل مي شود.» [173] .

از ديدگاه رهبر انقلاب مسؤوليت پذيري، دلسوزي و پشتكار و خستگي ناپذيري از ويژگي هاي يك فرمانده خوب است.

«فرمانده بايد مسؤوليت پذير باشد. فرماندهي كه بگويد ديگر چه كار كنيم. اين گونه است، اين طوري شد، فرمانده ي قادري نيست. بايد آن مسؤوليتي را كه به او سپرده مي شود و او قبول مي كند، حقيقتا قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤوليت را بپذيرد. مترتب بر اين مسؤوليت پذيري، دلسوزي و پشتكار

[ صفحه 163]

و خستگي ناپذيري است. فرمانده ي تنبل و خسته بشو، فرمانده يي كه از دنبال كردن كار، خيلي راحت صرف نظر مي كند، هرگز فرمانده ي موفقي نخواهد بود.» [174] .

نظم و انظباط

قدرت دفاعي و ثبات در نيروهاي مسلح به نظم و انظباط نيز بستگي دارد، رعايت اين امر از امهات قانون نيروهاي مسلح محسوب مي شود. البته نظم و انظباطي كه همراه با روحيه تفرعن باشد يا نشانه سادگي نه تنها نمي تواند مؤثر باشد بلكه باعث عدم كارآيي در نيروهاي مسلح مي گردد.

رعايت سلسله مراتب نظامي يكي از اصول متداول نيروهاي مسلح است اما به نظر مقام معظم رهبري (مدظله) نبايد رعايت سلسله مراتب با دستورات نادرست فرماندهي كه نشأت گرفته از روحيه تكبر است اشتباه گردد.

براي اينكه نظم و انظباط در نيروهاي نظامي بطور صحيح عمل شود آيين نامه انظباطي مي تواند در سازماندهي درست و رعايت مراتب مؤثر باشد، مقام معظم رهبري (مدظله) آيين نامه هاي نظامي را متعلق به ملت يا رژيم خاصي نمي دانند بلكه آن را نتيجه نظامي گري بشر مي دانند كه در نظام مقدس اسلامي، روح و ارزش اسلامي در آن سريان داده شده است.

«اين چيزهايي كه امروز به صورت آيين نامه هاي شناخته شده ي نظامي در آمده، متعلق به كس خاصي نيست؛ اينها نتيجه ي چند هزار سال نظاميگري در طول تاريخ و در سطح عالم است. لشكركشي هاي قديم ايران، لشكركشي هاي اسكندر، لشكركشي هاي دوران اسلامي، لشكركشي هاي اروپايي ها در اروپا، در اين چيزي كه جزو تجربيات ماست، تأثير گذاشته است؛ منتها تدوينش كاري بوده كه اول يك دسته ي خاص، يا ملتي خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تكميل شده است.... آيين نامه هاي انظباطي، غالبا

مثل بقيه ي حقيقتها و نواميس آفرينش و طبيعت است. البته نمي خواهيم اين ها را خيلي هم

[ صفحه 164]

كليت بدهيم و مطلق كنيم.... بر اساس طول مدت، اين ها كشف و تدوين و تكميل شده و حالا هم به اختيار ما رسيده است. البته اصول و مباني ارزشي، در اين ها تأثير تام و تمام دارد.... يك روح ارزشي اسلامي در اين آيين نامه سريان داده شده؛ ولي ساخت ها شبيه ساخت هاي معمول در دنياست....» [175] .

شيوه ي مديريت و هدايت فرماندهان مي تواند نقش مهمي را در فرمانبرداري نيروها ايفا نمايد. بنابراين در صورتي كه فرماندهي خوب و آگاه در برخورد با نيروهاي تحت امر خود از اخلاق و فضايل اسلامي برخوردار باشد طبيعي است كه نيروها نيز صادقانه اطاعت مي نمايند.

به همين دليل مقام معظم رهبري (مدظله) اهانت و توهين فرماندهان به نيروها را ممنوع دانسته و تحقق آيين نامه هاي انظباطي كه سمبل انظباط است را منوط به فرماندهي آگاه مي دانند.

«در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشه كن كنيد. هيچ كس، به كس ديگر اهانت نكند. اين كه فرماندهي - هر كس هست؛ افسري، درجه داري - به سربازي اهانت كند، درست نيست.... هيچ مانعي ندارد كه اگر شما مي خواهيد به زيردست خود جمله ي توبيخ آميزي بگوييد، آن را با تعبيرات جمع به كار ببريد: شما اين كار را اشتباه كرديد، من شما را توبيخ مي كنم، شما بايد مورد شماتت قرار بگيريد،.... در كلمات و برخوردها، مطلقا اهانت را بر بيندازيد و ريشه كن كيند؛ چون خلاف شؤون اسلامي است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:«اني اكره لكم ان تكونوا سبابين»

[176] فحاش نباشيد، بد دهني چيز بدي است؛ ليكن سهل انگاري در اين كارها هم بد است.... البته عرض كردم، آيين نامه ي انضباطي، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و سرپا و حساس و دنبال گير جزئيات امور و البته در موارد خودش داراي انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهل انگاري، غلط است.» [177] .

[ صفحه 165]

اصولا فرماندهي در نظام جمهوري اسلامي چون به مقام ولايت منتسب است، بايد اخلاق و رفتار او با ويژگي هاي رهبري منطبق باشد، زيرا فرماندهي در مقام اجرايي مطيع اوامر مقام ولايت است و چون در اطاعت كامل و صادقانه از مقام ولايت است، مشروعيت براي فرماندهي دارد، و فرمانبرداران نيز از اين زاويه به او مي نگرند و اگر خلافي از او مشاهده شود، به شئون ولايت و دين لطمه وارد مي كند، و به دنبال آن مشروعيت خود را نيز از دست خواهد داد.

پس در نظام اسلامي، هويت فرماندهي در اطاعت از رهبري شكل مي گيرد.

چنانچه مولا اميرالمومنين عليه السلام در مورد مالك اشتر مي فرمايد:

فانه سيف من سيوف الله لا كليل الظبة و لا نابي الضربيه. فان امركم ان تنفروا فانفروا و ان امركم ان تقيموا فاقيموا، فانه لا يقدم و لا يحجم و لا يوخر و لا يقدم الا عن امري [178] .

(مالك اشتر) شمشيري از شمشيرهاي خداست. نه تيزي آن كند مي شود و نه ضربت آن بي اثر. اگر شما را فرمان كوچ دهد، كوچ كنيد و اگر گويد بايستيد، بر جاي خود بمانيد.

زيرا او نه در كاري پا

پيش نهد و نه بازايستد و نه پس آيد و نه پيش رود، جز آنكه من او را فرمان دهم.

به طوري كه ملاحظه مي شود، همه صلابت و خصوصيات دفاعي مالك اشتر به اين است كه از مولاي متقيان علي عليه السلام فرمان مي برد.

وحدت و هماهنگي نيروهاي مسلح

اگر چه اهداف و آرمان هاي همه ي اركان نيروهاي مسلح واحد است، اما چون در سازمان هاي متعدد به انجام وظيفه مشغول هستند، بايد به طور هماهنگ عمل كنند، اگر هماهنگ عمل نكنند و اختلاف و تفرقه بين آنها بروز كند، نه تنها موجب اتلاف سرمايه هاي معنوي و مادي مي گردد، بلكه قدرت دفاعي و ملي كشور نيز تضعيف خواهد شد.

[ صفحه 166]

افزايش توان اطلاعاتي

سازمان هاي اطلاعاتي نهادهايي هستند كه در تشخيص راهكارهاي افزايش قدرت ملي و نيز شناسايي تهديدات دشمن مثل چشم و گوش و زنگ خطر به موقع عمل مي كنند. اين نهادها براي اينكه وظايف خود را به بهترين وجه انجام دهند، بايد از سيستم قوي اطلاعاتي اعم از منبع و سرعت انتقال برخوردار باشند.

اصولا قدرت سياسي و توان ملي كشورها به ميزان و كيفيت و كميت فعاليت سازمان هاي اطلاعاتي بستگي دارد. زيرا در جهان امروز دانشگاه هاي اطلاعاتي تنها در زمينه ي نظامي و تسليحاتي فعال نيستند، بلكه بر حسب اولويت هاي جديد در زمينه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي نيز دخالت مي نمايند.

مقام معظم رهبري (مدظله) يكي از عوامل موفقيت دستگاه هاي اطلاعاتي كشور را بهره مندي از احساس مسؤوليت مردم مي نامند و حضور عظيم مردم را نشان اقتدار الهي و مايه يأس دشمنان ارزيابي مي نمايند و بر هوشياري اطلاعاتي مردم به عنوان منبع موثق تأكيد مي نمايند:

«يكي از عوامل موفقيت دستگاه هاي اطلاعاتي ما، كه از اول انقلاب تا كنون خودش را نشان داده است، احساس مسؤوليت عمومي مردم نسبت به تحركات دشمن و آمادگي آنها براي دفاع از مرزهاي انقلاب است.... البته بايد پشتيباني عظيم مردمي شما حفظ شود. مردم بايد هوشياري

اطلاعاتي خود را حفظ كنند و در مقابل تحرك دشمن حساسيت داشته باشند.» [179] .

مديريت متمركز سازمان هاي اطلاعاتي و همكاري آنها از ضروريات كار اطلاعاتي است كه مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره مي فرمايند:

«دستگاه هاي اطلاعاتي بايد با يكديگر همكاري كنند. البته حفاظتها، بحث و منطقه ي جداگانه يي دارند. مجموعه ي دستگاه هاي اطلاعاتي كشور، بدون تمركز و فرماندهي متحد و مستقل، نخواهند توانست به قدر كافي و لازم، از همه ي نيروهاي خوب و كارآمد استفاده كنند. بايد مديريت خوب و متمركز، با

[ صفحه 167]

رعايت همه ي جوانب، حركت عمومي نيروهاي اطلاعاتي را در كشور جهت بدهد.» [180] .

در مبادلات اطلاعاتي، كشور موفق خواهد بود كه ابتكار عمل را در دست داشته باشد، مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره مي فرمايد:

«هميشه ابتكار عمل دست مهاجم است؛ به همين خاطر، او شيوه ي برخورد را انتخاب مي كند. شما بايستي هوشمندي خود را به كار ببريد و شيوه يي را كه او در بين صدها احتمال انتخاب كرده است، پيدا كنيد و به خودش برگردانيد. آن وقتي كه شما به عنوان دستگاه اطلاعاتي اسلام و حق، حمله مي كنيد و به آن ها ضربه وارد مي آوريد، اين معادله برعكس خواهد شد؛ يعني آن ها بايد ببينند شما از چه شيوه يي استفاده مي كنيد... هنگامي كه دشمن حمله مي كند، ابتكار عمل در دست اوست؛ شما بايد كاملا حواستان جمع باشد و مثل جبهه ي جنگ آمادگي خود را حفظ كنيد؛ چون ما نمي دانيم كه دشمن از كجا حمله خواهد كرد؛ ممكن است از جبهه ي مياني و يا بالا و پايين حمله كند. به هر حال،

بايد در همه جا بيدار باشيم.... و فورا ضربه را به خودشان برگردانيد.» [181] .

بنابراين موقعيت شناسي در حوزه اطلاعات سياسي و نظامي و شناسايي و دفع به موقع ضربه دشمن، اساس كار سازمان هاي اطلاعاتي است. بديهي است كه نظامي كه به اوضاع و موقعيت زمان خويش آگاهي دارد، هيچ گاه مورد هجوم ناگهاني دشمنان واقع نمي شود. چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود:

العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس. [182] .

كسي كه به اوضاع زمان خويش آگاه است، هرگز مورد هجوم ناگهاني قرار نمي گيرد.

[ صفحه 171]

نقش كارآمد نيروي بسيج

تعريف بسيج

تعريفي كه مقام معظم رهبري (مدظله) از بسيج ارائه فرموده اند، تعريفي كامل و رسا و متضمن شأن و شخصيت بسيجي است. به طوري كه فرموده اند:

«اگر بخواهيم بسيج را در يك تعريف كوتاه معرفي كنيم، بايد بگوييم: بسيج، عبارت است از مجموعه يي كه در آن، پاكترين انسان ها، فداكارترين و آماده به كارترين جوانان كشور، در راه اهداف عالي اين ملت، و براي به كمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين كشور، جمع شده اند. بسيج، عبارت است از تشكيلاتي كه در آن، افراد متفرق و تنها، به يك مجموعه ي عظيم و منسجم، به يك مجموعه ي آگاه، متعهد، بصير و بيناي به مسايل كشور و به نياز ملت، تبديل مي شوند؛ مجموعه يي كه دشمن را بيمناك، و دوستان را اميدوار و خاطرجمع مي كند. معناي بسيج، اين است.» [183] .

از اين طريق، عمق اعتقاد و عشق مقام معظم رهبري (مدظله) به نيروهاي بسيجي را مي توان فهميد، از آن مهم تر اينكه، معظم له بسيج را از بركات انقلاب و يادگار ابدي امام

راحل قدس سره مي دانند:

«بسيج، يكي از بركات انقلاب و از پديده هاي بسيار شگفت آور و مخصوص

[ صفحه 172]

اين انقلاب است؛ اين هم يكي از آن چيزهايي است كه امام بزرگوار ما با ديد الهي خود، با حكمتي كه خداي متعال به او ارزاني كرده بود، براي كشور و ملت و انقلاب ما به يادگار گذاشت.» [184] .

تفكر بسيجي

شناخت تفكر بسيجي به عنوان مهم ترين ضرورت نظام جمهوري اسلامي، نياز به شناخت بستر تاريخي اين انديشه در تاريخ اسلام دارد، به طوري كه مصدر پيدايش اين تفكر را بايد در تكوين اوليه ي حكومت اسلامي در عصر حاكميت نبي اكرم صلي الله عليه و اله جستجو كرد و به وضوح مشاهده نمود كه آميختگي آن با سيره ي ائمه ي معصومين عليهم السلام، حضور اين تفكر را در تاريخ جاودانه ساخت، تا اين كه حضور آن در انقلاب اسلامي به عنوان منشاء تحول همه جانبه ملت شجاع و با ايمان ايران، تبلور خاصي يافت و ذهن نوراني امام خميني قدس سره را به تقويت و ساماندهي افكار جامعه بر مبناي آن برانگيخت. از آن پس نيروي بسيجي به عنوان حافظ اصلي انقلاب، اثرات تعالي بخش و كارساز خود را در صحنه هاي گوناگون هشت سال دفاع مقدس به منصه ي ظهور كشاند و بعد از آن در دوران سازندگي و همه ي دوران ها، بزرگترين ضرورت نظام جمهوري اسلامي را بنام خود ثبت نمود. مقام معظم رهبري (مدظله) در بيان اهميت بسيج فرموده اند:

«انكار بسيج، انكار بزرگترين ضرورت و مصلحت براي كشور است. ما در ميدان جنگ هم اگر بسيج را نداشتيم، كميتمان لنگ بود. در

دوران بعد از پايان جنگ هم اگر بسيج نمي بود و اگر امروز هم نباشد، كميت اين انقلاب و اين نظام و همه ي حركت هاي سازنده ي اين كشور لنگ است. انكار بسيج و بي احترامي به آن، يا نابخردانه است، يا خائنانه است.» [185] .

[ صفحه 173]

كاربرد تفكر بسيجي

اشاره

اينك كاربرد تفكر بسيجي را از نگاه مقام معظم رهبري (مدظله) پي مي گيريم تا با اطلاع از نقش مؤثر بسيج در حفظ و تداوم انقلاب اسلامي، راهكارهاي آينده را پي ريزي كنيم و به مسؤوليت خود، در حفظ حرمت و تقويت اين نهاد مقدس بيش از پيش آشنا شويم.

بسيج و قوام انقلاب

يكي از اركان مهم انقلاب، مردم مؤمن و فداكاري هستند كه حركت انقلاب اسلامي را در مرحله ي پيروزي و نيز مرحله ي تثبيت و اقتدار بيمه كردند. بديهي است وقتي وصف ايمان و فداكاري به مردم اضافه مي شود، آن را از مفهوم عام و متداول خارج مي كند و واژه مقدس بسيج را جايگزين آن مي نمايد، بنابراين بسيج يعني مردم با ايمان و مخلصي كه در راه خدا و دين مقدس اسلام آماده فداكاري هستند. به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«بسيج، عبارت از چند هزار آدم در هر شهر نيست؛ بسيج، يعني كل نيروهاي مؤمن و حزب اللهي كشور ما. اين كه امام گفتند «بسيج بيست ميليوني»، يعني اين.» [186] .

بدين ترتيب اعتقاد به بسيج به عنوان مهم ترين اصول حاكم در نظام جمهوري اسلامي از اهميت خاصي برخوردار است، و همواره بايد به عنوان يك واقعيت مسلم مورد توجه قرار گيرد. چرا كه وظيفه پرخطر بسيج حفظ موجوديت انقلاب اسلامي است، تا جايي كه مقام معظم رهبري (مدظله) آن را قوام انقلاب مي دانند:

«برادران و خواهران! مسأله ي بسيج، يك مسأله ي اساسي و اصولي انقلاب است. اگر شما ملاحظه مي كنيد كه امام بزرگوار ما اين قدر روي بسيج تكيه مي كردند، ناشي از همان فكر اصولي حاكم بر انقلاب اسلامي است. بر

اساس آن فكر، اگر بگوييم قوام انقلاب به بسيج است، حرف گزافي نگفته ايم.» [187] .

[ صفحه 174]

بسيج بهترين مدافع انقلاب

قرائت ما از نيروي بسيجي، قرائتي صرفا نظامي نيست، بلكه با عنايت به تعريف مذكور بسيج، ماهيتي سيال و چند جانبه دارد، كه عموما در اعتقادات و اخلاق جوانان مؤمن و پرشور ما و در نهادهاي حقيقي آن در جامعه متبلور است و همچنين سابقه ي فعاليت بسيج نشان داده است كه آنان بهترين سنگربانان در دفاع از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي هستند. به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«بسيج، در جبهه هاي جنگ، در داخل شهرها و در پايگاه هاي مقاومت، نشان داد كه بهترين مدافع انقلاب و اسلام است. حتي دشمنان ما هم به اين نكته اعتراف كرده اند. آن وقتي كه خيل بسيجيان، با ايمان و شور و شوق خود، به سمت هدفي در ميدان جنگ سرازير مي شدند، هيچ نيرويي نمي توانست جلوي آنها را بگيرد. حتي دشمنان ما هم اين را در جنگ ديدند.» [188] .

همچنين حوزه ي فعاليت بسيج با اين كيفيت در محدوده ي خاص سازماني نيست. بلكه تمام جغرافياي انقلاب اسلامي، حوزه ي مسؤوليت بسيج است. اين خاصيت به بسيج قدرتي مي بخشد كه در اقتدار و عظمت نظام جمهوري اسلامي تأثير بسزايي داشته باشد، و اين از نظر مقام معظم رهبري (مدظله) همان فرهنگ دفاع در صدر اسلام به حساب مي آيد:

«بسيج يعني متن مردم؛ آن مردمي كه مي توان اميد دفاع از انقلاب را از آنها داشت. اين مردم، كجا هستند؟ اين مردم، در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دكان و.... هستند؛ يعني يك

زندگي دو زيستي. تا وقتي هنوز مسأله ي دفاع نظامي، به مرور به صورت يك فرهنگ درنيامده، مردم بر اساس وظيفه شان حركت مي كنند. اين، در جامعه ي اسلامي، به تدريج به شكل يك فرهنگ درخواهد آمد. اين كه امام فرمودند:«مملكت اسلامي، همه اش نظامي

[ صفحه 175]

است»، همان فرهنگ صدر اسلام است. اين، همان فرهنگ اسلامي است.» [189] .

بسيج و امنيت

امنيت براي كشوري كه انقلاب اسلامي كرده است و اختلافاتي ريشه اي با سردمداران كفر و نفاق جهاني دارد، از اهميت بالايي برخوردار است. ايجاد ناامني در يك كشور براي دشمن بهترين بستر نفوذ و پرورش تهديدات است، لذا هر اندازه ضريب امنيت كشور را مطمئن و مطلوب بدانيم، باز دشمن اميدوارانه در كمين است و هيچ گاه مأيوس نمي شود، به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«البته دشمن مأيوس نبوده است؛ الآن هم مأيوس و منصرف نيست. اگر ما خيال كنيم كه دوران ايجاد امنيت نظامي و انتظامي تمام شده است، برداشت درستي نيست. دشمن هر جا بتواند، ايجاد ناامني مي كند. هر وقت دشمن بتواند، ناامني نظامي و انتظامي را بر اين ملت تحميل مي كند. [190] .

بنابر حساسيتي كه در تأمين امنيت وجود دارد، جايگاه بسيج و تفكر بسيجي به عنوان روان ترين پديده دفاعي در كشور، خود را نشان مي دهد. هر كس اين واقعيت را درك نكند، بسيج را نشناخته است و به تعبير مقام معظم رهبري (مدظله) يا بي خرد است و يا خائن. در هر حال ضرورت حفظ امنيت و مصلحت جمهوري اسلامي اقتضا مي كند كه توجه و اهتمام همگاني به بسيج و سازماندهي آن جدي گرفته شود

و ارتباط انفكاك ناپذير بسيج با امنيت بيش از پيش شناخته گردد. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«تا وقتي براي اين كشور امنيت لازم است، تا وقتي كه اين كشور و اين ملت به امنيت احتياج دارد - يعني هميشه؛ چون هميشه احيتاج به امنيت هست - به نيروي بسيج، به انگيزه ي بسيجي، سازماندهي بسيجي و به عشق و ايمان

[ صفحه 176]

بسيجي احتياج هست.» [191] .

بسيجي به وظيفه خود در هر شرايطي، نيك آگاه است و تا كنون به خوبي از عهده دفع خطرات و تهديدات برآمده است و بعد از اين هم اين چنين خواهد كرد. به هيمن خاطر بسيج در چشم امام راحل قدس سره و مقام معظم رهبري (مدظله)، بزرگ و با ارزش است، چنانكه فرموده اند:

«هر مجموعه يي كه افراد آن عضو بسيج هستند، از جهت خدمت به انقلاب، نسبت به ديگران برتر و مقدم ترند؛ زيرا هرگاه خطري نظام را تهديد كند، سينه ي بسيجي سپر انقلاب خواهد شد. بنابراين، هر كس وارد اين عرصه شد، با ارزش ترين افراد جامعه است و بايد به اين توفيق، افتخار كند. من هم افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم، به عنوان يك بسيجي، هر جا كه انقلاب به وجود من نياز داشته باشد، حاضرم خدمت كنم.» [192] .

بسيج و سرنوشت انقلاب

زماني كه قوام و دوام انقلاب اسلامي مرهوم حضور فعال بسيج در صحنه است و همچنين ضامن اصلي بقاء امنيت نظام جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شود، بديهي است كه حذف قدرت بسيج يا حضور كمرنگ او مي تواند لطمات جبران ناپذيري را به بار آورد، تا جايي

كه سرنوشت انقلاب اسلامي را نيز دستخوش تحول و تغيير قرار مي دهد. اما اگر بسيج پايدار و پرصلابت به حضور و حركت تعالي بخش خود ادامه دهد، قطعا شور و نشاط او و رشد و كمال انقلاب اسلامي تضمين خواهد شد. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«بسيج با سرنوشت انقلاب سر و كار دارد. اگر بسيج، قوي و كارآمد شد و گسترش پيدا كرد و - همان طور كه عرض كرديم - پايه اش مستحكم بود، هيچ قدرتي در دنيا، هر چه هم توطئه كنند، هر چه هم با يكديگر همدست بشوند، قادر نخواهند بود نسبت به اين كشور و اين انقلاب، كمترين چشم زخمي وارد

[ صفحه 177]

كنند. اگر نيروي بسيج - يعني نيروي نظامي مردم - را كم گرفتيم، آن وقت جاي نگراني و اشكال است؛ چون صحنه ي حضور مردم، فقط صحنه ي سياسي و اقتصادي نيست. صحنه ي نظامي، اهم صحنه هاست و اين حضور، در سايه ي بسيج است.» [193] .

بنابراين وقتي سرنوشت انقلاب اسلامي كه ثمره ي مجاهدت هاي تاريخ اسلام و آزادمردان خداجوست به نيروهاي بسيج و حضور فعال آنها درهمه ي صحنه ها بستگي دارد، اهتمام جدي به سازماندهي بسيج به عنوان اولويت كار در سطوح مختلف به ويژه دست اندركاران و مسؤولان ضروري است، بديهي است قصور از اين تكليف مهم تبعات شرعي و عقلي فراوان دارد.

بسيج و عرصه ي حضور زن

بهترين عرصه اي كه زن مسلمان مي تواند استعدادهاي حقيقي خود را بروز دهد، عرصه ي بسيج است، زيرا بسيج عرصه ي ظهور لياقت ها و ميدان مسابقه مجاهدت هاست، از اين رو تنها به حضور مرد منحصر نمي شود، بلكه زنان هم مي توانند قابليت هاي

خود را بروز دهند. اسلام ديني است كه شخصيت زن را تعريف كرده است و جايگاه حقيقي او را نمايانده است. چنانچه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«اسلام نسبت به زن و مرد و همه ي خلايق، يك ديد واقع بينانه و متكي بر فطرت و طبيعت و نيازهاي حقيقي دارد؛ يعني از هيچ كس بيش از تمكنش و بيش از آن چيزي كه به او داده شده است، توقعي ندارد. اصلا بناي اسلام بر اين است؛ يك بناي واقعي و منطقي است.» [194] .

بر اين اساس بهترين فضايي كه زن مسلمان مي تواند هويت ديني خود را بازيابد و حقوق فطري خود را تحقق بخشد، فضاي بسيج است. كما اينكه تجربه ي دوران انقلاب به ويژه دفاع مقدس نشان داد كه زنان مسلمان و خداجو چه

[ صفحه 178]

حماسه اي را دوشادوش مردان آفريده اند، به طوري كه مقام معظم رهبري (مدظله) آن را پديده اي مهم در انقلاب ما ميداند كه به بركت اسلام به زنان فداكار ما اعطا شده است:

«اين چيزي است كه انقلاب به زنان جامعه ي ما اعطا كرد و آنها را در صحنه ي جهاد، سياست و تأثير در سازندگي اساسي كشور - كه همان سازندگي انقلاب است - وارد نمود. اين، چيز خيلي مهمي است و جز با صدر اسلام، با هيچ وقت ديگر قابل مقايسه نيست.» [195] .

البته زنان مسلمان ما هنوز با تمامي وظايف الهي و شرعي خود فاصله دارند، اما به جرأت مي توان گفت كه بهترين زمينه و بستر براي تحقق كليه حقوق زن و نيز اعلاي او به منزلتي كه

اسلام براي زن تعيين كرده است، همين عرصه حضور و فعاليت بسيج است كه زنان خوب و فداكار ما قدر اين موقعيت را بايد بهتر از گذشته درك نمايند و با حضور فعال و قابل توجه خود، تحقق اين آمال و هدف را سرعت بيشتري بخشند.

مختصات تفكر بسيجي

اشاره

اينك بايد جستجو كرد كه تفكر بسيج با اين كارآمدي داراي چه مختصاتي است و يا بسيجيان از نگاه رهبري داراي چه خصوصياتي هستند كه حيرت خاص و عام را برانگيختند و غايت القصواي رادمردان واقع شده اند. اينك مهم ترين ويژگي و خصوصيات بسيجيان را پي مي گيريم.

خدا محوري

مقصود از خدامحوري در حيات بسيجيان آن است كه جز به خدا و رضايت او به چيزي فكر نمي كنند. غايت آمال آنها رسيدن به محبوب حقيقي است و در همه امور تنها مشيت او را نافذ مي دانند، و عزت و ذلت را در دست خدا و اراده ي او مي بينند، و توحيد عملي را كه در قرآن كريم بيان شده كاملا باور دارند:

[ صفحه 179]

ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذالذي ينصركم من بعده. [196] .

اگر خدا بخواهد شما را پيروز كند، كيست كه بر شما غالب شود؟ و اگر خدا بخواهد شما را ذليل كند، كيست كه بعد از آن شما را پيروز كند؟

بسيجيان مغز و جوهر اين كلام الهي را باور كرده اند، تنها به خدا مي انديشند و دل ها را به ياد او آرام مي كنند و اصلا غير از خدا در جهان چيزي را نمي بينند، بقول حافظ:

با دل آرامي مرا خاطر خوش است

كز دلم يكباره برد آرام را

ننگرد ديگر به سرو اندر چمن

هر كه ديد آن سرو سيم اندام را

تقواي عمومي

تقوا بهترين زاد و توشه براي بسيج است، زيرا تقوا ميداني است كه انسان متقي را از رزق مادي و معنوي حق تعالي بهره مند مي سازد و اصولا از زواياي فيض الهي نازل مي شود كه اصلا مؤمن گمان آن را نمي كند. چنانچه در قرآن كريم مي خوانيم:

و من يتق الله جعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب [197] .

اما بسيجي كسي است كه تنها به سلامت

و عافيت خود نمي انديشد، بلكه او خود را در برابر همنوعان خود مسؤول مي داند و هدايت و نجات ديگران از آفات اخلاقي و اجتماعي جزو اعتقادات اوست. اين روحيه ي ارزشمند را كه انسان مؤمن به فكر صلاح و رستگاري ديگران هم باشد، تقواي عمومي گويند و اين تعليم صريح دين اسلام و سيره ي پيشوايان ماست، كه به تقواي عمومي و اجتماعي اهتمام خاصي دارد، زيرا در تقواي عمومي كم و كاستي هاي فردي هم جبران مي شود و روح حاكم بر جامعه تقوا و پرهيزكاري مي شود. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

[ صفحه 180]

«البته تقواي عمومي - تقواي ملت - غير از تقواي خصوصي يكايك افراد است. تقواي عمومي، يعني همين كه وقتي امام اشاره مي كردند، ناگهان همه ي جامعه به حركت درمي آمد. اين ملت را باتقوا مي گوييم.» [198] .

تكليف گرايي

اساس دين بر تكليف است، زيرا انسان در پرتو دين به حق طبيعي و فطري خود مي رسد، و در مقابل تحصيل اين حق، تكليفي هم دارد كه ملازم حق است. بنابراين در متن حق، تكليف نهفته است. از اين جهت، بسيج به عنوان مظهر دين داري خود را مكلف به اداي وظايفي مي داند كه دين بر عهده او نهاده است. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره با استناد به بيان امام راحل قدس سره فرموده اند:

«اين درس را هم امام قدس سره به ما آموختند كه عمل و اقدام، براي نتيجه نيست. نتيجه، در آن نيت خالصي است كه شما در حين اقدام داريد، نتيجه خداست؛ ما بايد تكليفمان را انجام بدهيم. خوشبختانه، اين انجام تكليف در

طول اين يازده سال، همراه با نتايج بوده است.» [199] .

پايبندي به اصول و ارزش ها

موضوعي كه مقام معظم رهبري (مدظله) از آن به عنوان «راز» كشف شده ياد مي كنند و پيروزي ملت ايران در برابر فشارهاي استكبار جهاني و دشمنان داخلي انقلاب را مرهون آن مي دانند، پايبندي به اصول و ارزش هاي ديني است. دشمنان ما نيز عامل قوت و قدرت ملت ما را در ايمان و پايبندي همه اقشار جامعه به ارزش هاي اسلامي يافته و به شدت با آن به مقابله برخاستند و با دشنام «بنياد گرايي» مي خواهند چهره اسلام و انقلاب را مخدوش كنند كه به تعبير مقام معظم رهبري (مدظله) اطلاق بنيادگرايي تعريف از ماست و راز عزت و نصرت ما در آن است، به طوري كه فرموده اند:

[ صفحه 181]

«ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم؛ اين راز قوت و قدرت ماست. در اين چند سال، تمام تبليغات استكبار جهاني بر روي اهانت به ايمان اسلامي مردم ما متمركز بوده است. مردم ما از كساني كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامي آنها به هر شكلي اهانت كنند، نخواهند گذشت. اسلام و ايمان اسلامي، مايه ي عزت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد.» [200] .

طهارت روح در نماز جمعه

نماز جمعه به تعبير مقام معظم رهبري (مدظله) دستگاه حقي است كه برمبناي امامت و ولايت حق بوجود آمده است، و بسيجيان اگر چه با نماز انس جاودانه دارند، اما به منظور پايداري اين دستگاه حق و بهره مندي از بركات نماز جمعه و نيز طهارت روح و جان عاشقانه به ميعادگاه نور و عرفان مي شتابند و بدين طريق قوام معنوي و حصار ايماني جامعه را حفظ مي كنند.

مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«شبكه بندي منصب امامت جمعه و نگاه كردن به اين مجموعه به عنوان حصار معنوي و ايماني كشور و ملت، امر فوق العاده مهمي است كه مطلقا نبايستي مورد غفلت قرار گيرد. هنگامي اين شبكه حقيقي خواهد بود و خواهد توانست به صورت يك حصار واقعي كار كند، كه اين اجتماعات به شكل مرتب و منظم انجام بگيرد.» [201] .

بدهكار انقلاب بودن

در مكتب اسلام هراندازه تلاش كند و تكليف خود را به نحو احسن انجام دهد، نمي تواند خود را طلبكار خدا و مردم بداند، بلكه هر چه به مرز اخلاص نزديك مي شود، خود را بدهكار احساس مي كند نه طلبكار، اين روحيه ي همه پيشوايان ما از صدر اسلام تا كنون بوده است و امام راحل قدس سره نيز بارها فرموده اند كه

[ صفحه 182]

خود را بدهكار انقلاب بدانيد نه طلبكار. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«تلاش را دنبال كنيد. هيچ كس نگويد وظيفه ام را انجام داده ام، پس كار من تمام شد. در اسلام، اين طوري نيست. آن امام بزرگوار ما بود كه نزديك به نود سال، عمر خود را با تلاش گذراند و در آخرين روزهاي زندگيش هم، كار و تلاش مي كرد و هيچ وقت خودش را از ملت و از خدا و از دنيا، طلبكار ندانست و هميشه خودش را بدهكار مي دانست؛ با اين كه هيچ كس در دنيا نيست كه نقش آن دست قدرتمند را در پيشبرد اين انقلاب نداند. همه ي ما به انقلاب بدهكاريم.» [202] .

بسيجيان عزيز ما طي دوران انقلاب به ويژه

دوران هشت سال دفاع مقدس و بعد از آن با صيانت نفس نشان داده اند كه كمترين توقعي از انقلاب ندارند، تنها درد و داغ و فرياد آنها حفظ اركان نظام جمهوري اسلامي به عنوان گرانبهاترين ميراث خون شهداست.

وجدان كاري و مسؤوليت

از صفات برجسته بسيج، وجدان حساس و مسؤوليت پذير است. اگر اين احساس در آحاد ملت سرايت كند و مسؤولين ما هم به اين صفت آراسته گردند، روح تلاش و فداكاري فضاي كشور را پر خواهد كرد و حركت سازندگي و تعالي مادي و معنوي شتاب چشمگيري به خود خواهد گرفت. مقام معظم رهبري (مدظله) از وجدان كاري به عنوان جوهر تلاش و فعاليت ياد كرده و فرموده اند:

«بايد به وجدان كار، وجدان آن وظيفه و مسؤوليتي كه بر دوش هر يك از افراد شماست؛ خيلي اهميت بدهيد و آن را احيا كنيد. امروز كار در كشور ما، بايستي پرتلاش انجام گيرد. بدون آن وجدان كار هم نمي شود.» [203] .

[ صفحه 183]

اميد به آينده

روح يأس و نااميدي مايه ي ويراني و سقوط يك كشور است و حتي تلقين اين روحيه، بر خلاف واقعيت هاي موجود جامعه هم مي تواند خطرناك باشد. عموما حربه اي كه دشمنان براي تضعيف روحيه مردم با تبليغات گسترده انتخاب مي كنند، همين تزريق و تلقين نااميدي در مردم به ويژه جوانان است. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«البته دشمن تبليغات و دروغ پراكني و شايعه پردازي مي كند و سعي دارد كه دل ها را نسبت به آينده نااميد كند. دشمن تبليغ مي كند تا مردم را از ادامه ي حركت بازدارد. از دشمن، جز اين انتظاري نيست.» [204] .

اما بسيجيان عزيز ما نيروهاي پرنشاطي هستند كه با اميد به آينده، افق هاي روشن حكومت اسلامي را نه تنها در داخل كشور بلكه در تمامي نقاط عالم مشاهده مي كنند و با حفظ ايمان و انگيزه مردم را به ادامه حركت

فرامي خوانند.

حفظ وحدت

وحدت همه ي اقشار ملت و مسؤولين و دولتمردان از سوي امام راحل قدس سره رمز پيروزي نام گرفت. حفظ نظام جمهوري اسلامي و تحقق اهداف مقدس آن تنها در سايه وحدت و همدلي همه نيروهاي مؤمن به انقلاب اسلامي امكان پذير است.

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«نمي گويم بدون تحمل زحمت مي شود به آن آينده رسيد؛ اما مي گويم با حفظ وحدت و ايمان و انگيزه و ادامه ي حركت، مي توان به آن دست يافت. عمده اين است كه ما ياد و راه و هدف هاي امام قدس سره را هميشه در خاطر داشته باشيم و آنها را حفظ كنيم.»

«بايد وحدت و صميميتي را كه بحمدالله امروز بر سر تاسر كشور ما حاكم است، با جديت حفظ كنيم و از مخدوش شدن آن جلوگيري كنيم و در تمام

[ صفحه 184]

صحنه هاي انقلاب حاضر باشيم.» [205] .

بسيج با روحيه ي گذشت و اخلاصي كه سرمايه ي اصلي اوست، طليعه دار وحدت ملي از آغاز انقلاب اسلامي بوده و همچنان خواهد بود. بسيج چون تنها به مصالح نظام و انقلاب مي انديشد، همواره از اختلافات دوري جسته و آثار وحدت و همدلي را در گفتار و عمل خويش بروز داده است. اگر فرهنگ بسيجي در جامعه گسترش يابد، قطعا نفع پرستان و مدعيان كه پيوسته اختلافات را دامن مي زنند از صحنه مي گريزند و ثبات و امنيت جامعه نيز حفظ خواهد شد.

قدرت تحليل

ثبات قدم و استواري يك ملت ارتباط مستقيم با قدرت تحليل آنها از اوضاع و امور جاريه ي كشور دارد، هراندازه قدرت تحليل و

موقعيت شناسي مردم بالاتر باشد، قوت حضور آنها در صحنه هاي مختلف انقلاب نيز بيشتر خواهد بود. مقام معظم رهبري (مدظله) در اين باره فرموده اند:

«من از سابق مكرر گفته ام كه اگر ملتي قدرت تحليل خودش را از دست بدهد، فريب و شكست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحليل نداشتند؛ نمي توانستند بفهمند كه قضيه چيست و چه دارد مي گذرد. اصحاب اميرالمؤمنين، آنهايي كه دل او را خون كردند، همه مغرض نبودند؛ اما خيلي از آنها - مثل خوارج - قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زبان دار پيدا مي شد و مردم را به يك طرف مي كشاند؛ شاخص را گم مي كردند. در جاده، هميشه بايد شاخص مد نظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، نرويد اشتباه مي كنيد.

اميرالمومنين عليه السلام مي فرمود:"و لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر". اول، بصيرت، هوشمندي، بينايي، قدرت فهم و تحليل و بعد صبر و مقاومت و ايستادگي. از آنچه كه پيش مي آيد، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه

[ صفحه 185]

دشواري است. [206] .

خوشبختانه بسيجيان عزيز ما دلي پاك و ذهني بي شائبه دارند و در هيچ شرايطي شاخص خود را كه همان ولايت باشد، گم نكرده و نخواهند كرد و همين اخلاص و صفاي باطن به آنها قدرت تحليل از قضايا را عنايت كرد، به طوري كه با بصيرت و تيزبيني اوضاع و حوادث را تجزيه و تحليل مي كنند.

آري! بسيجيان موضعي شفاف و بي پيرايه دارند، و رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله) را در همه حال به

ويژه در مواقع حساس و بحراني درك كرده و با سعه ي صدر و دورانديشي آن را به كار مي گيرند و هم در فهم فرامين ولايت صادق اند و هم در اطاعت و اجراي آن با اخلاص و صداقت عمل مي كنند.

ولايت پذيري

اخلاص و صدق شرط ولايت پذيري است كه بحمدالله بسيجيان ما مظهر صدق و اخلاص هستند و اين صفت بارز و خير عظيم را از امام راحل قدس سره خويش به ارث برده اند و در سايه ي اخلاص و تواضع توانستند، فرامين ولايت را در دوران انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس تحقق بخشند و قوي ترين دشمنان اسلام و قرآن را به عقب نشيني و احترام وادار نمايند. بنابراين هر چه ما خالصانه تر عمل كنيم، شهد اطاعت از ولايت را بيشتر خواهيم چشيد و درك اطاعت، يقين ما را در اجراي فرامين چندين برابر مي كند، تا جايي كه استقبال از حوادث و بلايا را براي ما آسان مي كند. مولاي متقيان اميرالمومنين عليه السلام درباره اينكه اخلاص در اطاعت از نبي اكرم صلي الله عليه و اله موجب تقويت ايمان مي شود، فرمودند:

و لقد كنا مع رسول الله صلي الله عليه و اله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما و مضيا علي اللقم، و صبرا علي مضض الالم، و جدا في جهاد العدو [207] .

ما در اطاعت رسول خدا صلي الله عليه و اله بوديم و پدران و پسران و برادران و عموهاي خود را (در

[ صفحه 186]

جنگ هايي كه آن ها در مقابل ما بودند) مي كشتيم، و اين عمل بر ايمان

و اعتقاد ما افزوده و اطاعت و فرمانبرداري ما را از رسول خدا صلي الله عليه و اله بيشتر مي كرده است، بر پايداري ما در راه راست مي افزود، و صبر ما را در برابر رنج و كوشش ما را در جهاد با دشمنان بيشتر مي نموده است.

بر همين اساس مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند:

«امروز هم آحاد ملت ايران، زن و مرد ملت، اقشار مختلف، مخصوصا مسؤولان - خصوصا هر چه مسؤوليتها بالاتر برود - محتاج همين اخلاص هستيم، تا اين بار رابه سر منزل برسانيم.» [208] .

بدين ترتيب اگر امام راحل فرموده اند:«بسيج لشگر مخلص خداست»، تعبيري به حق و بسيار بجاست، زيرا جوهر وجود بسيج، اخلاص است، و اين رمز اطاعت از مقام ولايت و درك فرامين اوست، اگر بسيج اين رمز را از دست بدهد، هم خود تحقير و دگرگون مي شود و هم اينكه اقتدار ولايت را تضعيف مي كند.

ساده زيستي

ساده زيستي و بي توجهي به زخارف دنيا، زيباترين ميراثي است كه ائمه ي معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، از خود به يادگار نهادند، و پيروان آنها را بايد در اقتدا، به اين صفت حميده شناخت. ساده زيستي در مقابل دنيا خواهي و تجمل گرايي است. بسيجيان در حد اعتدال و معقول زندگي مي كنند و هيچگاه دچار افراط و تفريط نمي شوند. ساده زيستي آهنگ قناعت و ثمره ي زهد باطني است و اگر از زهد باطني از طهارت دروني انسان سرچشمه نگيرد، نمي تواند در برابر لذتها و خوشي هاي زندگي پايدار باشد. بدين ترتيب كساني كه با داعيه ي زهدگرايي در رفاه دنيوي لغزيدند، قطعا زهد و وارستگي آنها واقعي و ريشه دار نبوده

است.

لذا براي آنكه دچار اين مشكل نشويم بهتر آن است كه انگيزه هاي دروني و ايماني را تقويت كنيم و نيز از رويش تجمل گرايي در جامعه جلوگيري نمائيم. مقام معظم رهبري (مدظله) در ضرورت مقابله با تجملات زندگي فرموده اند:

[ صفحه 187]

«تجملات براي يك جامعه، مضر و بد است. آن كساني كه با تجملات مخالفت مي كنند، معنايش اين نيست كه از لذتها و خوشي هايش بي اطلاعند؛ نه، كار مضري براي جامعه است؛ مثل يك دارو يا يك خوراكي مضر. با تجملات زيادي، جامعه زيان مي كند. البته در حد معقول و متداول ايرادي ندارد؛ اما وقتي كه همين طور مرتب پاي رقابت و مسابقه به ميان آمد، اصلا از حد خودش تجاوز مي كند و به جاهاي ديگري مي رود؛ و اين براي جامعه مضر است.» [209] .

حسن ختام

بسيار به جاست كه پايان اين فصل را با كلام گهربار اميرالمومنين علي عليه السلام نوراني كنيم تا آينه تمام نمايي براي همه ما بسيجيان باشد. مولاي متقيان علي عليه السلام درباره ويژگي هاي يكي از برادران ديني اش (كه به نظر مي رسد ابوذر غفاري باشد) فرمودند:

كان لنا فيما مضي اخ في الله، و كان يعظمه في عيني صغر الدنيا في عينه، و كان خارجا من سلطان بطنه، فلا يشتهي ما لا يجد و لا يكثر اذا وجد، و كان اكثر دهره صامتا فان قال بذالقائلين و تقع عليل السائلين و كان ضعيفا مستضعفا! فان جاء الجد فهو ليث غاب وصل واد لا يدلي بحجة حتي يأتي قاضيا.

در دوران گذشته مرا برادري در راه خدا بود كه:

1- چون دنيا را ناچيز

مي شمرد در چشم من بسيار بزرگ بود.

2- ار اسارت شكم آزاد بود.

3- چيزي را كه نمي يافت آرزو نمي كرد واگر مي يافت از آن زياد بهره نمي برد.

4- اكثر اوقات را به سكوت و خاموشي مي گذراند.

5- اگر به سخن مي آمد، گويندگان را جاي سخنراني نبود و همواره آتش تشنگي سئوال

[ صفحه 188]

كنندگان را فرومي نشاند.

6- بسيار آرام و ضعيف و متواضع بود. اما اگر به ميدان جهاد وتلاش پا مي گذاشت، چون شير ژيان و اژدهايي دمان بود.

7- تا به محضر قاضي حضور نمي يافت، دليل و برهان اقامه نمي كرد.

و كان لا يلوم احدا علي ما يجد العذر في مثله حتي يسمع اعتذاره: و كان لا يشكر وجعا الا عند برئه و كان يقول ما يفعل و لا يقول ما لا يفعل و كان اذا غلب علي الكلام لم يغلب علي السكوت و كان علي ما يسمع احرص منه علي ان يتكلم: و كان اذا بدهه امران ينظر ايهما أقرب الي الهوي فيخالفه. فعليكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها. فان لم تستطيعوها فاعلموا اخذ القليل خير من ترك الكثير. [210] .

8- اگر از كسي بدي و خلافي مي ديد، بلافاصله او را سرزنش نمي كرد زيرا مي دانست عذري دارد تا عذرش را بشنود.

9- از هيچ دردي ناله نمي كرد و دم نمي آورد تا زماني كه بهبودي مي يافت.

10- هر چه را مي گفت عمل مي كرد و آنچه را انجام نمي داد، به زبان نمي آورد.

11- اگر در گفتن بر او پيروز مي شدند، در سكوت بر وي غالب نمي شدند. به

شنيدن حريصتر بود تا به گفتن.

12- آنجا كه با دو موضوع روبرو مي شد. هر كدام از آن دو را به خواهش نفس نزديكتر مي ديد، با آن مخالفت مي ورزيد. پس شما را توصيه مي كنم كه اين صفات نيك را بياموزيد و به آنها ميل و رغبت و دلبستگي نشان دهيد.

و اگر چه بر انجام همه آنها قادر نباشيد. آگاه باشيد كه در از آن هر چه كم واندك هم برگيريد، باز بهتر از آن است كه كلا آن همه را درك كنيد.

[ صفحه 191]

اقتدار و مظلوميت

اشاره

مقام معظم رهبري (مدظله) در گفتاري بسيار زيبا فرموده اند:

«مظلوميت با قدرت منافاتي ندارد. ممكن است شخصي يا ملتي در كمال اقتدار هم باشد اما مظلوم واقع شود. اميرالمؤمنين، مولا و مقتداي ما (عليه آلاف التحية و الثناء) در نهايت اقتدار و در نهايت مظلوميت بود. آن سه جنگي كه در دوران خلافت كوتاه آن بزرگوار بر او تحميل شد و بعد شهادت مظلومانه اش، و بعد اختفاء مرقد مطهرش تا بيش از يك قرن، به معناي مظلوميت آن بزرگوار است.» [211] .

تعريف اقتدار

اقتدار اگر چه در لغت به معني توانمندي است، اما در اينجا به معناي توانمندي هاي ذاتي و دروني در پاسخ به نيازهاي فردي و اجتماعي جامعه است. كه بهتر است از آن قابليت و شايستگي تعبير نمائيم. يعني ائمه ي معصومين عليهم السلام همه گونه شايستگي را در تربيت و هدايت و تأمين نيازهاي مختلف جامعه، دارا بوده اند، و همواره سرآمد انسان هاي عصر خويش به حساب مي آمدند، و به بيان رساتر سرآمد همه زمان ها و مكان ها هستند و شخصيت كامل آنها هيچ گاه در اسارت شرايط و اوضاع زمانه واقع نشد بلكه عمر هر چند كوتاه آنها مسخر همه ي اعصار و

[ صفحه 192]

دوران است. چنانچه مولاي متقيان علي عليه السلام فرمود:

و انا لأمراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تعهدلت غصونه. [212] .

ما پيشگامان كلام هستيم و كلمه به تعليم ما ريشه دوانيده و شاخه هاي خود را بر سر ما تنيده است.

بنابراين اگر «كلام» را «عالم هستي»، «حكمت الهي» و يا هر حقيقت ديگر منظور نمائيم، پيشاهنگ، جامع و مكمل آن

اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام هستند.

تعريف مظلوميت

مظلوميت در برابر اقتدار يعني: خواص جامعه با علم به قابليت ها و فضائل امامان عليهم السلام قشر عوام را اغفال مي كنند تا عظمت و حقانيت آنان را نشناسند، و در پي عدم شناخت از آنان تبعيت هم نكنند. معمولا خواص جامعه به منظور رسيدن به شهرت و ثروت نسبت به امامان و رهبران واقعي جامعه حق ناشناسي مي كنند، و در اين راستا با عوام فريبي مردم را به دنبال خود مي كشند. مولاي متقيان علي عليه السلام در مورد تنهايي و مظلوميت خود فرمودند:

فوالله مازلت مدفوعا عن حقي [213] .

سوگند به خدا همواره مرا از حقم محروم داشتند.

مقام معظم رهبري (مدظله) در تعريف خواص و عوام فرموده اند:

«خواص، يعني كساني كه وقتي عملي انجام مي دهند، موضع گيري مي كنند، راهي را انتخاب مي كنند، از روي فكر و تحليل است. مي فهمند و تصميم مي گيرند وعمل مي كنند؛ اينها خواص اند. نقطه ي مقابلش هم عوام است.

عوام، يعني كساني كه وقتي جو به يك سمتي مي رود، اين ها هم مي روند؛ تحليلي ندارند. يك وقت مردم مي گويند زنده باد، اينهم نگاه مي كند

[ صفحه 193]

مي گويد زنده باد. يك وقتي مردم مي گويند مرده باد، او هم نگاه مي كند مي گويد مرده باد. يك وقت جو اين گونه است، اين جا مي آيد؛ يك وقت هم جو آن طور است، آن جا مي آيد.

فرض بفرماييد يك وقت حضرت مسلم وارد كوفه مي شود، مي گويند پسرعموي امام حسين عليه السلام آمد، خاندان بني هاشم آمدند، ببينيد اينها مي خواهند قيام كنند، مي خواهند خروچ كنند؛ تحريك مي شود؛ مي رود دور و بر حضرت مسلم،

هيجده هزار بيعت كننده با حضرت مسلم مي شوند. بعد از پنج، شش ساعت، رؤساي قبايل داخل كوفه مي آيند و به مردم مي گويند: آقا چه كار مي كنيد؟ با چه كسي مي جنگيد؟ از كي دفاع مي كنيد؟ پدرتان را درمي آورند و چه و چه و چه...

اينها اول به خانه هاشان مي روند؛ بعد كه سربازهاي ابن زياد دور خانه ي طوعه را مي گيرند كه مسلم را دستگير كنند؛ همين افراد مي آيند و باز عليه مسلم بنا مي كنند جنگيدن! اين عوام است؛ از روي فكر نيست؛ از روي يك تشخيص نيست؛ از روي تحليل درستي نيست. هر طور كه جو بود، حركت مي كنند.» [214] .

مقام معظم رهبري (مدظله) آنگاه با بيان دو جبهه حق و باطل، خواص و عوام را شامل هر دو جبهه دانسته اند، يعني هم جبهه حق مردمي دارد كه جزو خواص هستند و هم جبهه باطل مردمي دارد كه جزو خواص آن جبهه محسوب مي شوند.

معيار خواص

از مجموعه ي بيانات مقام معظم رهبري (مدظله) مي توان مشخصات خواص را در موارد زير خلاصه كرد:

الف - خواص، آگاهانه موضعگيري مي كنند.

ب - خواص، يا طرفدار جبهه حق اند و يا طرفدار جبهه باطل.

ج - خواص، اهل تشخيص اند، اگر چه هر تشخيصي حق نيست.

[ صفحه 194]

د- تحصيلات عاليه دانشگاهي يا حوزوي ملاك خواص بودن نيست چه بسا تحصيل كرده اي كه از دسته ي عوام است.

معيار عوام بودن

الف - عوام فاقد قدرت تحليل اند.

ب - عوام قدرت تصميم گيري ندارند و در هر شرايطي تابع خواص جامعه اند.

ج - تحصيلات عاليه ملاك عوام بودن و يا نبودن نيست، چه بسا افرادي كه تحصيلات دانشگاهي يا حوزوي ندارند ولي از دسته ي خواص به شمار مي روند.

د- هر كسي از روي بصيرت كار نكند، از عوام است و اين معيار اصلي عوام است.

خواص دنيا طلب

اشاره

مقام معظم رهبري (مدظله) خواص طرفدار حق را به دو دسته تقسيم نموده اند:

يك دسته كساني هستند كه در مقابله ي با دنيا، با زندگي و مقام و شهرت، پول، و راحتي موافقت دارند، يك دسته هم با رفاه و مقام و ثروت حتي در مقام تكليف مخالفند، يعني زماني كه پاي تكليف به ميان آمد از همه چيز خود دست شسته و براي دفاع از حق سر از پا نمي شناسند و همچنين معظم له عامل اصلي مظلوميت اهل بيت عليهم السلام را گرايش خواص طرفدار حق به سوي دنيا و رفاه و تجمل مي داند و سابقه ي تاريخي آن را دليل مهم اين واقعيت برمي شمارد چنانكه فرموده اند:

«دوران لغزيدن خواص طرفدار حق، از حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله شروع شد. اصلا به مسأله ي خلافت كار ندارم. مسئله ي خلافت جداست. كار به اين جريان دارم. اين جريان، جريان بسيار خطرناكي است! همه ي قضايا، از هفت هشت سال بعد از رحلت پيغمبر صلي الله عليه و اله شروع شد. اولش هم از اين جا شروع شد كه گفتند: نمي شود كه سابقه دارهاي اسلام - كساني كه جنگ هاي زمان

پيغمبر را كردند، صحابه و

[ صفحه 195]

ياران پيغمبر - با مردم ديگر يكسان باشند! اين ها بايد يك امتيازاتي داشته باشند! به اين ها امتيازات داده شد - امتيازات مالي از بيت المال - اين، خشت اول است. حركت هاي انحرافي اين طوري است؛ از نقطه ي كمي آغاز مي شود، بعد همين طور هر قدمي، قدم بعدي را سرعت بيشتري مي بخشد. انحراف ها از همين جا شروع شد تا به دوران عثمان رسيد. اواسط دوران عثمان - در دوران خليفه ي سوم، وضعيت اين گونه شد كه برجستگان صحابه ي پيغمبر، جزو بزرگترين سرمايه دارهاي زمان خودشان شدند! توجه مي كنيد! يعني همين صحابه ي عالي مقام كه اسمهاشان معروف است - طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص و امثال آنها - اين بزرگان كه هر كدامشان يك كتاب قطور سابقه ي افتخارات در بدر و حنين و احد و جاهاي ديگر داشتند؛ اين ها جزو سرمايه دارهاي درجه ي اول اسلام شدند! وقتي كه يكي از آنها مرد، مي خواستند طلاهايي كه از او مانده بود، بين ورثه تقسيم كنند. اين طلاها را كه آب كرده و شمش كرده بودند، با تبر بنا كردند به شكستن - مثل هيزم كه شما با تبر مي شكنيد- ببينيد چقدر طلاست كه با تبر مي شكنند! در صورتي كه طلا را سنگ مثقال مي كشند. اينها را تاريخ ضبط كرده است!»

سپس مقام معظم رهبري (مدظله) در خطبه نماز جمعه مورخ (18 / 2 / 1377) فرازهايي از وضعيت زندگي خواص بعد از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و اله را بيان فرمودند كه ذكر آن در تحليل حوادث دوران اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان بعد از او

بسيار مهم است:

سعيد بن عاص

«سعيد بن عاص» يكي از بني اميه بود؛ بعد از «وليد بن عقبة بن ابي معيط» - همان كسي كه شما فيلمش را در سريال امام علي عليه السلام ديده ايد؛ همان ماجراي كشتن جادوگر در حضور او - «سعيد بن عاص» روي كار آمد، تا كارهاي او را اصلاح كند. در مجلس او، فردي گفت كه «ما اجود طلحة» طلحة بن عبدالله چه قدر جواد و بخشنده است! لابد پولي به كسي داده بود، يا به كساني محبتي كرده بود كه او دانسته بود. «فقال سعيد: ان مثل

[ صفحه 196]

النشاستج لحيق ان يكون جوادا. [215] يك مزرعه ي خيلي بزرگ به نام نشاستج در نزديكي كوفه بوده است. شايد همين نشاسته ي خودمان هم از همين كلمه باشد.

در نزديكي كوفه سرزمينهاي آباد و حاصلخيزي وجود داشته است كه اين مزرعه ي بزرگ كوفه، ملك طلحه ي صحابي پيامبر صلي الله عليه و اله در مدينه است. «سعيد بن عاص» گفت: كسي كه چنين ملكي دارد، بايد هم بخشنده باشد! «و الله لؤ ان لي مثله»- اگر من مثل نشاستج را داشتم - «لا عاشكم الله به عيشا رغدا» گشايش مهمي در زندگي شماها پديد مي آوردم؛ چيزي نيست كه مي گوييد او جواد است!

حالا شما اين را با زهد زمان پيامبر صلي الله عليه و اله و زهد اوايل بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله، مقايسه كنيد و ببينيد كه بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگي يي داشتند و به دنيا با چه چشمي نگاه مي كردند! حالا بعد از گذشت ده، پانزده

سال وضع به اين جا رسيده است.

ابوموسي اشعري

نمونه ي بعدي، جناب ابوموسي اشعري، حاكم بصره بود؛ همين ابوموساي معروف «حكميت» مردم مي خواستند به جهاد بروند، او بالاي منبر رفت و مردم را به جهاد تحريك كرد. در فضيلت جهاد و فداكاري، سخن ها گفت. خيلي از مردم، اسب نداشتند كه سوار بشوند بروند. هر كسي بايد سوار اسب خودش مي شد و مي رفت. براي اين كه پياده ها هم بروند، مطالبي هم درباره ي فضيلت جهاد پياده گفت: كه آقا جهاد پياده، چقدر فضيلت دارد، چه قدر چنين و چنان است! اين قدر دهان و نفسش در يك سخن گرم بود كه يك سري از اين هايي كه اسب هم داشتند، گفتند ما هم پياده مي رويم؛ اسب چيست!

[ صفحه 197]

«فحملوا الي فرسهم» [216] به اسبهايشان حمله كردند، آن ها را راندند و گفتند برويد، شما اسبها، ما را از ثواب زيادي محروم مي كنيد! ما مي خواهيم پياده برويم بجنگيم، تا به اين ثواب ها برسيم! عده يي هم بودند كه يك خرده اهل تأمل بيشتري بودند! گفتند صبر كنيم، عجله نكنيم، ببينيم حاكمي كه اين طور درباره ي جهاد پياده حرف زد، خودش چگونه بيرون مي آيد؟ ببينيم آيا در عمل هم مثل قولش هست، يا نه! بعد تصميم مي گيريم كه پياده برويم يا سواره. اين عين عبارت ابن اثير است؛ او مي گويد: وقتي كه ابوموسي از قصرش خارج شد، «(فلما خرج) اخرج ثقله من قصره علي اربعين بغلا» [217] ؛ اشياي قيمتي كه با خودش داشت، سوار بر چهل استر با خودش خارج كرد و به طرف ميدان جهاد رفت. آن روز بانك نبود، حكومت ها هم اعتباري نداشت. يك وقت

ديديد كه در وسط ميدان جنگ، از خليفه خبر رسيد كه شما از حكومت بصره عزل شده ايد. اين همه اشياي قيمتي را كه ديگر نمي تواند بيايد و از داخل بصره بردارد، راهش نمي دهند، هر جا مي رود مجبور است با خودش ببرد. چهل استر، اشياي قيمتي او بود، كه سوار كرد و با خودش از قصر بيرون آورد و به طرف ميدان جهاد برد.

فلما خرج.... فتعلقوا بعنانه» اين هايي كه پياده شده بودند، آمدند و زمام اسب جناب ابوموسي را گرفتند،«و قالوا احملنا علي بعض هذا الفضول» ما را هم سوار همين زياديها بكن؛ اينها چيست كه داري با خودت به ميدان جنگ مي بري؟ ما داريم پياده مي رويم، ما را هم سوار كن. «و ارغب في المشي كما رغبتنا» همان طوري كه به ما گفتي پياده راه بيفتيد، خودت هم قدري پياده شو و پياده راه برو. «فضرب القوم بسوطه» [218] تازيانه اش را كشيد و به سر و صورت اين ها زد و گفت برويد، بي خودي حرف مي زنيد!«فتركوا دابته فمضي» متفرق شدند،

[ صفحه 198]

اما البته تحمل نكردند، به مدينه پيش جناب عثمان شكايت كردند، او هم ابوموسي را برداشت. اما ابوموسي يكي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله و يكي از خواص و يكي از بزرگان است، اين وضع اوست!

سعد بن ابي وقاص

مثال سوم:«سعد بن ابي وقاص» حاكم كوفه شد. او از بيت المال قرض كرد، در آن وقت، بيت المال دست حاكم نبود. يك نفر را براي حكومت و اداره ي امور مردم مي گذاشتند، يك نفر را هم رئيس دارايي مي گذاشتند، كه او مستقيم به خود خليفه جواب مي داد. حاكم

در كوفه،«سعد بن ابي وقاص» بود، از رئيس بيت المال، مقداري قرض كرد - حالا چند هزار دينار، نمي دانم - بعد هم ادا نكرد و نداد.

«عبدالله بن مسعود» آمد مطالبه كرد، گفت پول بيت المال را بده. «سعد بن ابي وقاص» گفت كه ندارم، بينشان حرف شد، بنا كردند با هم جار و جنجال كردن. جناب «هاشم بن عروة بن ابي وقاص» - كه از اصحاب اميرالمؤمنين و مرد خيلي بزرگواري بود - جلو آمد و گفت بد است، شما هر دو از اصحاب پيامبريد، مردم به شما نگاه مي كنند، جنجال نكنيد؛ برويد قضيه را به گونه اي حل كنيد. «عبدالله بن مسعود» كه ديد نشد، بيرون آمد. او به هر حال مرد اميني بود. رفت عده اي از مردم را ديد و گفت برويد اين اموال را از داخل خانه اش بيرون بكشيد.- معلوم مي شود كه اموال بوده - به «سعد» خبر دادند، او هم عده اي ديگر را فرستاد و گفت برويد و نگذاريد.

به خاطر اين كه «سعد بن ابي وقاص» قرض خودش به بيت المال را نمي داد، جنجال بزرگي به وجود آمد. حالا «سعد بن ابي وقاص» از اصحاب شوراست، در شوراي شش نفره، يكي از آنهاست، بعد از چند سال، كارش به اين جا رسيد. ابن اثير مي گويد:«فكان اول ما نزع به بين اهل الكوفه» [219] اين اول حادثه اي بود كه بين مردم كوفه اختلاف شد، به خاطر اين كه يكي از خواص،

[ صفحه 199]

در دنيا طلبي اين طور پيش رفته است و از خود بي اختياري نشان مي دهد.

مروان بن حكم

ماجراي ديگر، مسلمانان به افريقيه رفتند - يعني همين منطقه ي تونس و

مغرب و اين ها - و آن جا را فتح كردند و غنايم را بين مردم و نظاميان تقسيم كردند. خمس غنايم را بايد به مدينه مي فرستادند. در تاريخ ابن اثير دارد كه خمس زيادي بوده است - البته در اين جايي كه اين را نقل مي كند، اين مقدار نيست؛ اما در جاي ديگري كه داستان همين فتح را مي گويد، (بيان مي كند كه) خمس مفصلي بوده كه به مدينه فرستاده است. خمس كه به مدينه رسيد، «مروان بن حكم» آمد و گفت همه اش را به پانصد هزار درهم مي خرم، به او فروختند. [220] .

اولا: پانصد هزار درهم، پول كمي نبود، ثانيا آن اموال، خيلي بيش از اينها بود، كه يكي از چيزهايي كه بعدها به خليفه ايراد گرفتند، همين حادثه بود. البته خليفه عذر مي آورد و مي گفت اين رحم من بوده است؛ من صله ي رحم مي كنم، و چون وضع زندگيش هم خوب نيست، مي خواهم به او كمك كنم. بنابراين، خواص در ماديات غرق شدند.

وليد بن عقبه

ماجراي بعدي. «و استعمل الوليد بن عقبة بن ابي معيط علي الكوفه» [221] «وليد بن عقبة» را - همان وليدي كه باز شما او را مي شناسيد كه حاكم كوفه بود - بعد از «سعد بن ابي وقاص» به حكومت كوفه رسيد. او هم از بني اميه و از خويشاوندان خليفه بود. وقتي كه وارد شد، همه تعجب كردند، يعني چه؟! آخر اين آدم،آدمي است كه حكومت به او بدهند؟! چون وليد، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد.

[ صفحه 200]

اين وليد، همان كسي است كه آيه ي شريفه ي «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا» [222] ، اگر

فاسقي خبري آورد، برويد تحقيق كنيد؛ به حرفش گوش نكنيد، آن فاسق، همين «وليد» بود. اين متعلق به زمان پيامبر صلي الله عليه و اله است.

معيارها و ارزشها و جابه جايي آدم ها را ببينيد. اين آدمي كه در زمان پيامبر صلي الله عليه و اله، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود، همان قرآن را هم مردم، هر روز مي خواندند، حالا در اين جا حاكم شده است! هم «سعد بن ابي وقاص» تعجب كرد، هم «عبدالله بن مسعود» تعجب كرد، «عبدالله بن مسعود» وقتي چشمش به او افتاد، گفت من نمي دانم تو بعد از اين كه ما از مدينه آمديم، آدم صالحي شدي؟! - عبارتش اين است:«ما ادري اصلحت بعدنا ام فسد الناس» - يا نه، تو سالم [223] نشدي، مردم فاسد شدند كه مثل تويي را به عنوان امير به شهري فرستادند!

«سعد بن ابي وقاص» هم تعجب كرد، منتها از بعد ديگري، گفت:«اكست بعدنا ام حمقنا بعدك»؛ تو كه آدم احمقي بودي، حالا آدم باهوش شده يي؟! يا ما اين قدر احمق شديم كه تو بر ما ترجيح پيدا كرده اي؟! وليد در جوابش گفت:«لا تجرعن يا ابااسحق» ناراحت نشو، سعد بن ابي وقاص»:«كل ذلك لم يكن» نه ما زيرك شديم، نه تو احمق شدي؛«و انما هو الملك» مسأله، مسأله ي پادشاهي است تبديل حكومت الهي - خلافت و ولايت - به پادشاهي، خودش داستان عجيبي است. «يتغداه قوم و يتغداه قوم يتعشاه آخرون» [224] ، يكي امروز متعلق به اوست، يكي فردا متعلق به اوست، دست به دست مي گردد.

[ صفحه 201]

سعد بن ابي وقاص بالاخره صحابي پيامبر صلي الله عليه و

اله بود اين حرف براي او خيلي گوش خراش بود كه مسأله پادشاهي است.

مقام معظم رهبري (مدظله) پس از بيان اوضاع زندگي خواص، نتيجه مي گيرد كه:

«اين مربوط به خواص است، آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواص اند، وقتي خواص به سمتي رفتند، عوام مردم همه دنبال آنها حركت مي كنند، بزرگترين گناه انسان هاي ممتاز و برجسته، اگر انحرافي از آن سر بزند، اين است كه انحراف آنها موجب انحراف بسياري از مردم مي شود.» [225] .

بدين ترتيب وقتي خواص جامعه، طالب دنيا شدند وعوام نيز دنباله روي آن ها گرديدند، فرامين امام بر زمين مي ماند و قدر امام مغفول واقع مي شود. ادامه ي اين فرايند نيز به تنهايي و غربت و مظلوميت و در نهايت به شهادت امام و رهبر جامعه منجر مي شود. مولاي متقيان علي عليه السلام كه خود را دقيقا در اين فضا احساس مي كند مي فرمايد:

«و الله لا اصدق قولكم و لا اطمع في نصركم و لا اوعد العدو بكم. [226] .

«به خدا سوگند امروز به اين نتيجه رسيدم كه به گفتار و وعده هاي شما دل نبندم و به ياري شما اميدوار نباشم و دشمن را به وجود شما تهديد نكنم.»

مظلوميت اميرالمؤمنين

اشاره

با نگاهي كوتاه به تاريخ حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام درمي يابيم كه ماهيت اصلي جريان هاي مخالف حكومت از خواص طرفدار حق بودند، كه تدريجا دنيا را بر آخرت و شهرت و موقعيت را بر عدالت ترجيح دادند و سه جنگ جمل، صفين و نهروان را بر مولاي متقيان علي عليه السلام تحميل نمودند. مقام معظم رهبري (مدظله) با اشاره به اين واقعيت فرمودند:

[ صفحه 202]

«اكثر خواص دوران اميرالمؤمنين عليه السلام - خواص طرفدار حق، يعني كساني كه حق را مي شناختند - كساني بودند كه دنيا را بر آخرت ترجيح مي دادند، نتيجه اين شد كه اميرالمؤمنين عليه السلام مجبور شد سه جنگ راه بياندازد، عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را، دايم در اين جنگها بگذراند و آخرش هم به دست يكي از آن آدم هاي خبيث به شهات برسد» [227] .

براي تبيين بيشتر مطلب نگاهي هر چند گذرا به سه جنگ تحميل شده بر اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي اندازيم، اگر چه بررسي ابعاد حوادث به بحثي مستوفا نيازمند است:

جنگ جمل

سردمداران جنگ جمل، يكي عايشه همسر پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله از يك طرف و طلحة بن عبيدالله و زبير بن عوام، از طرف ديگر بودند، دو فرد اخير از كساني بودند كه در اثر عنايت خليفه دوم به شوراي خلافت راه يافتند و در دوران حكومت عثمان نيز به ثروت فراواني رسيده و املاك واندوخته زيادي را در عراق بدست آورده بودند.

عايشه كينه ي عجيبي نسبت به اميرالمؤمنين علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام داشت، شيخ مفيد قدس سره در كتاب «الجمل» خود اين بغض و كينه را از زبان خود عايشه نقل كرده است.» [228] پس از قتل عثمان عايشه از نفوذ خود در مردم استفاده كرد و سخنان تحريك آميز او عليه حضرت علي عليه السلام در مردم جاهل مؤثر واقع شد تا جائي كه آن حضرت را قاتل عثمان و عايشه و همراهان او را خونخواه او مي دانستند.

طلحه نيز براي تشويق مردم عنوان مي كرد عايشه ام المؤمنين با آنها

همراه است، او دختر ابوبكر است. [229] بخاطر همين موقعيت، طلحه و زبير او را با خود به بصره بردند تا مردم را دور او جمع كنند. بعد در جنگ جمل مي بينيم تا وقتي شتر

[ صفحه 203]

عايشه برپا است جنگ ادامه دارد. در اين جنگ تنها بيش از 70 دست براي گرفتن افسار شتر عايشه قطع گرديد. [230] و زماني كه شتر پي شد همه گريختند، مولاي متقيان علي عليه السلام در تشريح جنگ افروزان جمل فرمود:

كنتم جند المرأة، و أتباع البهيمة. رغا فأجبتم و عقر فهربتم. اخلاقكم دقاق و عهدكم شقاق و دينكم نفاق، و مأواكم زعاق. و المقيم بين أظهركم مرتهن بذنبه و الشاخص عنكم متدارك برحمة من ربه. [231] .

شما لشكر زني بوديد و از چهارپا پيروي نموديد. بانگ كرد و جواب داديد. چون شتر پي شد گريختيد. اخلاق شما پست و عهدتان شكسته و دين شما انفاق و آب شما تلخ و ناگوار است. آن كس كه در بين شما باشد به كيفر گناه گرفتار مي شود و آن كس كه شما را رها كند، مشمول آمرزش پروردگار است.

بدين ترتيب در جنگ جمل يك عده براي حفظ ثروت و كسب شهرت و موقعيت با وجود علم به قابليت و حقانيت اميرالمؤمنين علي عليه السلام از نفوذ عايشه استفاده كردند و اين زن با اينكه ميدانست علي عليه السلام بر حق است، ملعبه دست طلحه و زبير قرار گرفت و وقتي ام سلمه همسر ديگر پيامبر صلي الله عليه و اله عايشه را از مخالفت با اميرالمؤمنين «علي عليه السلام» منع مي كند و او را ازرفتن

به بصره نهي مي نمايد و در فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام اين حديث را ازسوي رسول اكرم صلي الله عليه و اله نقل مي كند كه فرمود:

علي عليه السلام خليفتي عليكم في حياتي و مماتي فمن عصاه عصاني [232] .

علي عليه السلام در حيات و مرگ من خليفه من بر شماست هر كس او را عصيان كند مرا عصيان كرده است.

عايشه گفت: بخدا سوگند آري اما....

تمام ماجرا در همين (اما) نهفته است. شايد عايشه قلبا راضي به اين كار نبود اما قدرت طلبان او را در موقعيتي قرار دادند كه چاره اي جز مخالفت با حضرت

[ صفحه 204]

علي عليه السلام نداشت. البته انگيزه ثروت طلبي و حفظ شهرت، نفس او را وسوسه ميكرد و تعريف و تمجيد اطرافيان تا حدودي او را ارضاء مي نمود.

جنگ صفين

در اين جنگ اميرالمؤمنين علي عليه السلام در برابر منافقين داخلي يعني گروه قاسطين قرار گرفت كه در شهر شام به نام اسلام حكومت مي كردند و سردمدار آن ها معاويه پسر ابوسفيان بود. معاويه در قضيه قتل عثمان به گونه اي عمل كرد تا بتواند آينده ي خود را حفظ كند، او مي دانست كه حكومت عثمان رفتني است، فلذا در برابر درخواست عثمان براي ياري، پاسخ منفي نداد و در عين حال به سپاه خود مخفيانه دستور داد كه اطراف شام را ترك نكنند. وقتي معاويه خود را در برابر حضرت علي عليه السلام بعنوان خليفه مسلمين مي بيند، پيراهن خونين عثمان را كه همسر عثمان به شام آورده بود بهانه قرار ميدهد و خود را خونخواه خليفه سوم معرفي مي كند، معاويه به مدت پانزده سال به مردم شام

حاكميت داشت از اين جهت تبليغات فريبنده او عليه اميرالمؤمنين علي عليه السلام كارگر واقع شد تا آنجا كه پنجاه هزار پيرمرد در زير پيراهن خونين عثمان گريه مي كردند. [233] اگر چه اين سخن خالي از اغراق نيست اما بيانگر واقعيتي بسيار تلخ و ناگوار است.

از طرف ديگر، مولاي متقيان «علي عليه السلام» بعنوان خليفه ي برحق مسلمين، مصصم است كه معاويه را از حاكميت شام عزل كند انگيزه ي اين تصميم را اينگونه بيان ميدارد:

«لم يكن الله يراني اتخذت المضلين عضدا» [234] .

«خداوند نبايد مرا در حالي ببيند كه از گمراهان بعنوان نيروي حكومت استفاده كرده ام.»

سرانجام، جنگ سختي ميان او و سپاه معاويه در صفين رخ ميدهد، با وجود اينكه دشمن در چند قدمي شكست قرار داشت، از نقشه ي قرآن بر سر نيزه كردن

[ صفحه 205]

استفاده مي كند. تا آنجا كه گروهي كه بعدها تحت عنوان «خوارج» با حضرت علي عليه السلام به مبارزه برخاستند او را مجبور به پذيرش «حكميت» نمودند و حتي تهديد كردند كه اگر حكميت را نپذيرد او را دست بسته تحويل شامي ها خواهند داد و يا گفتند: همان بلائي را كه بر سر عثمان آورديم بر سر تو نيز خواهيم آورد.

سرانجام اميرالمؤمنين عليه السلام مجبور شد كه حكميت را بپذيرد و دستور دهد كه مالك اشتر از خط مقدم برگردد، و اين پذيرش از ترس و يا تهديد خود خوارج نبوده است، بلكه مولاي متقيان علي عليه السلام دريافت كه عمق فاجعه بس عظيم است، به طوري كه گروهي حيله گر نظير عمروبن عاص چگونه در دين و اعتقادات عوام رخنه

كردند، تا جائي كه به اين نتيجه رسيد فروپاشي باورهاي ديني مردم با جنگ و پيروزي نظامي راست در نيايد و با علم به فرجام حكميت و داوري، ياران خود را در محك تجربه و آزمون پايداري قرار داد.

ابوموسي اشعري بعنوان نماينده ي جبهه حق، كه اسير جاه طلبي شد براحتي از عمرو بن عاص فريب مي خورد و اميرالمؤمنين عليه السلام را از خلافت معزول و از منبر پايين مي آيد و عمرو بن عاص كه همه چيز را براي معاويه فراهم ديد او را به خلافت منصوب مي كند. اين حوادث به ظاهر ساده، از عللي پيچيده حكايت دارد كه براي نمونه به بيان مولاي متقين عليه السلام در تحليل اين ماجرا بسنده مي كنيم:

يكي از اطرافيان اميرالمؤمنين عليه السلام در حضور حضرت ايستاد و گفت: «در صفين به ما دستور دادي كه «حكميت» را قبول نكنيم، بعد امر فرمودي كه قبول كنيم ما نمي دانيم كدام رأي درست است.

امام علي عليه السلام از اين سخن ناراحت شد و طي سخنان مبسوطي فرمود:

«أريد أن أداوي بكم و انتم دائي. كناقش الشوكة بالشوكة، و هو يعلم أن ضلعها معها، اللهم قد ملت أطباء هذا الدوي، و كلت النزاعة بأشطان الركي. [235] .

[ صفحه 206]

من مي خواهم با شما كه عين درد من هستيد جامعه را مدارا كنم. كار من مانند كار كسي است كه مي خواهد خار پايش را با خار ديگر بيرون آورد در حاليكه ميداند كه تيزي خار همراه خار است. بار الها طبيبان اين درد بزرگ خود بيمارند و آبكشان از چاه خود خسته و بي دلو هستند.

بطوري

كه ملاحظه مي شود تمام حرف ها و تحليل ها را بايد در اين كلام عميق مولا عليه السلام جستجو كرد، اين كليد فهم تمامي حوادثي است كه بعد از آن اتفاق افتاده است. مولاي متقيان عليه السلام در جنگ صفين دريافت كه درد بزرگ او ياران خودي هستند، در اين جنگ پرده ها كنار رفت و باطن مردم و باورها و اعتقادات آنها برملا شد، اگر چه مولاي متقيان عليه السلام در روزهاي آغازين خلافت و قبل از بيعت مردم با او ميدانست كه با چه جامعه اي مواجه است و تأثير حكومت خلفاي قبل از او در اعتقادات و فرهنگ مردم چه بوده است، يا جائي كه فرمود:

دعوني و التسموا غيري؛ فانا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان؛ لا تقوم القلوب، و لا تثبت عليه العقول و إن الآفاق قد أغامت و المحجة قد تنكرت. و اعلموا أني إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم. و لم اصغ إلي قول القائل و عتب العاتب. و إن تركتموني فأنا كأحدكم؛ لعلي أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم. و أنا لكم وزيرا. خير لكم مني أميرا.» [236] .

«مرا واگذاريد و ديگري را طلب كنيد، زيرا ما به استقبال چيزي مي رويم كه چهره هاي مختلف و جماعت گوناگوني دارد. دلها بر اين امر استوار و عقل ها ثابت نمي ماند، چهره افق حقيقت را ابرهاي تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق ناشناس مانده. آگاه باشيد. اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مي دانم با شما رفتار مي كنم و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرانخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكي از شما هستم،

شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به مسؤول حكومت باشم.»

اما در واقعه صفين، آن ابرهاي تيره قطره هاي تلخ و كشنده ي باران را نازل كردند، اگر چه ظهور اوليه اين ابرهاي تيره را بايد در شوراي سقيفه و انكار ولايت و

[ صفحه 207]

وصايت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرياد مظلومانه حضرت زهرا عليهاالسلام جستجو نمود.

مظلوميت حضرت زهرا

در اينجا خوب است به تناسب فضاي بحث به ماجراي مظلوميت حضرت زهرا عليهاالسلام نيز به اختصار بپردازيم. بر اساس شواهد تاريخي مي توان گفت كه اولين معامله سياسي براي كسب عنوان و قدرت بعد از رحلت نبي اكرم صلي الله عليه و اله، ماجراي شوراي سقيفه و تحريف واقعه غدير بوده است كه نه تنها به انكار خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام پرداختند بلكه خانه ي او را براي بيعت گرفتن تحت محاصره قرار دادند، از اينجاست كه واكنش هاي حضرت زهرا عليهاالسلام عليه آنها آغاز مي شود، آن چيزي كه حيرت دختر پيامبر صلي الله عليه و اله را بيش از هر چيزي برانگيخت سكوت معني دار عوام مردم بعضا پيروي آنها از تصميمات بناحق سران شوراي سقيفه بوده است، براي روشن شدن حقايق عصر آن بانوي بزرگوار تنها به يك سند بسنده مي كنيم و آن وصيت نامه ي پردرد و رنج است كه در عين اجمال بيانگر همه ي واقعيت هاي تلخ و دردآور روزگار اوست:

قالت: لا تصلي علي امة نقضت عهد الله و عهد أبي رسول الله (صلي الله عليه و اله) في اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و ظلموا لي حقي و أخذوا ارثي و حرقوا صحيفتي اللتي كتبها لي أبي بملك فدك و كذبوا

شهودي، و هم و الله جبرئيل و ميكائيل و اميرالمؤمنين و ام ايمن، وطنت عليهم في بيوتهم و اميرالمؤمنين يحملتي و معي الحسن و الحسين (عليهماالسلام) ليلا و نهارا اءلي منازلهم، و اذكرهم بالله و رسوله الا تظلمونا و لا تغصبوننا حقنا الذي جعله الله لنا، فيجيبونا ليلا و يقعددون عن نصرتنا نهارا، فجمعوا الحطب الجزل علي بابنا و أتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا... فهذه امة تصلي علي؟!!» [237] .

امتي كه عهد و پيمان خدا و پيامبرش را در ولايت و رهبري علي عليه السلام شكستند و ناديده

[ صفحه 208]

گرفتند، حق ندارند بر پيكر من نماز بگزارند، آنها كه نسبت به حق ما ظلم روا داشتند، وارث مرا غاصبانه تصرف كردند، و سند مالكيت فدك را از دست من ربودند و به آتش كشيدند، آنها كه گواهان و شاهدان مرا تكذيب نمودند، «سوگند بخدا كه گواهان من حضرت جبرئيل و ميكائيل و اميرالمؤمنين علي عليه السلام و ام ايمن بودند.»

آنها كه روز ياري و حمايت از ما در خانه هاي خود خزيدند و دست از ياري ما كشيدند امام علي عليه السلام مرا همراه با حسن و حسين شب و روز براي بيداري امت غفلت زده به خانه هاي مهاجر و انصار مي برد و من آنها را نسبت به خدا و پيامبر صلي الله عليه و اله و حقوق الهي هشدار مي دادم و مي گفتم: به ما اهل بيت ظلم روا مداريد، و حق مسلمي را كه خدا به ما بخشيده است، غصب نكنيد. در تاريكي شب جواب مساعد مي دادند كه شما را ياري مي كنيم، اما در روز روشن دست از

ياري ما برمي داشتند.

تا آنكه به خانه ما هجوم آوردند، و با جمع آوري هيزم فراوان و آتش زدن آن خواستند خانه را و ما را كه در آن بوديم در آتش بسوزانند.

آيا چنين امتي سزاوار است كه بر من نماز بگزارد؟!

جنگ خوارج

اشاره

در جنگ صفين مشخص شد كه افكار عمومي ياران اميرالمؤمنين عليه السلام تمايلي به جنگ و جهاد جهت سركوبي فتنه گران را ندارد، و فرهنگ جهاد و شهادت و دفاع از ارزش ها، جاي خود را به سازش و نرمش با بدسيرتاني داده است كه جز به نابودي اسلام و قرآن نمي انديشند؛ در اين بين افرادي كه تمايلي به گرايش هاي موجود در جامعه نداشتند، و نيز فاقد قدرت تحليلي شرايط و اوضاع پيش آمده بودند، دچار شك و شبهه شدند، تا جائي كه اين مشكلات فكري و سياسي موجب شد، در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گيرند و حتي زبان به تكفير او گشوده، و نيز افراد ديگر را مجبور به اين كار مي كردند، و لجاجت را بدان جا رساندند كه وقتي عبدالله بن خباب بن ارت حاضر نشده بود اميرالمؤمنين عليه السلام را تكفير كند به طرز بسيار فجيعي او را به شهادت رساندند. در اين حال امام علي عليه السلام ناچار شد با آنها به مقابله برخيزد.

[ صفحه 209]

بدين ترتيب سه جنگ اميرالمؤمنين عليه السلام جنگ هاي داخلي بوده است كه ريشه ي اصلي آن گرايش خواص طرفدار جبهه حق، به نام و نان و تزلزل و فروپاشي پايه هاي فرهنگي و اعتقادي در عوام جامعه بوده است؛ كه حاصل اين فرايند ناكامي و تنهايي و مظلوميت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده

است، كه لازم است از زبان خود اميرالمؤمنين عليه السلام به سه مورد آن بپردازيم:

حمله سپاه معاويه به شهر انبار

وقتي به اميرالمؤمنين علي عليه السلام خبر دادند كه سربازان معاويه به شهر انبار حمله كرده و فرماندار آن بنام حسان بكري را به قتل رسانده اند و به زن مسلمان حمله كرده و طلا و زيور او را به غارت برده اند طي سخناني مبسوط فرمودند:

«يا اشباه الرجال و لا رجال! حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال لوددت أني لم أركم و لم أعرفكم - و الله جرت ندما و أعقيت سدما.

قاتلكم الله! لقد ملأتم قلبي قيحا، و شحنتم صدري غيظا، و جرعتموني نغب التهمام انفاسا، و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخذلان. حتي لقد قالت قريش: إن ابن ابي طالب رجل شجاع ولكن لا علم له بالحرب.

لله أبوهم! و هل أحد منهم أشد لها مراسا، و أقدم مقاما مني لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين، وها انا ذا قد ذرنت علي السنين ولكن لا رأي لمن لا يطاع.» [238] .

اي مرد نماياني كه مرد نيستيد! عقلي كودكانه داريد وانديشه ي نوعروسان حجله نشين، دوست داشتم اصلا شما را نديده و نمي شناختم. به خدا سوگند شناختن شما غير از پشيماني و غصه ارمغان ديگري برايم نداشته است، خدا شما را هلاك گرداند، قلبم را مالامال از زهر و خون نموديد، سينه ام را از غيظ انباشتيد با هر نفسي كه بر مي آورم، جرعه، جرعه اندوه هاي شما را مي چشم، نظر من را با نافرماني و كارشكني نابود كرديد.

كار من بجائي رسيده كه قريش مي گويند: فرزند ابي طالب مردي شجاع است اما تدبير دفاعي

[ صفحه

210]

ندارد. خدا پدرانشان را بيامرزد آيا كسي را مي شناسيد كه از من شجاع تر و آزموده تر در دفاع از اسلام باشد؟!

من هنوز بيست سال تمام نداشتم كه دست به شمشير بردم و در كسوت دفاع از اسلام قرار گرفتم و اين حال تا زمان حاضر كه شصت سال از عمرم گذشته، ادامه داشته است، اما وقتي كسي گوش به حرفم نمي دهد، تدبيرم بر زمين مي ماند.

به طوري كه ملاحظه مي شود در جامعه خودي وقتي مردم به هر دليلي فرامين امام و رهبر خود را اجرا نكنند، غصه و درد واندوه را چون زهري كشنده بر جان پير خود مي نوشانند، علاوه بر آن جو شايعه و دروغ پردازي عليه رهبر در فضاي عمومي بالا مي گيرد. بروز هر مشكلي را به پاي رهبري و دين مي نويسند و آثار كارآمد نبودن مديريت در بخش هاي مختلف جامعه به حساب دين و رهبري گذاشته مي شود. مولاي متقيان عليه السلام با بيان اين نكته، اطاعت صادقانه و آگاهانه مردم را بستر تحقق تدابير رهبري مي داند. اما وقتي مردم اطاعت نمي كنند و خواص در اجراي امور صادق نيستند، بديهي است كه تدابير رهبري ناكام مي ماند و اين حالت بلندترين فراز مظلوميت امامان معصوم ما در طول حياتشان بوده است.

سرزنش ياران

«كم أداريكم كما تداري البكار العمدة، و الثياب المتداعيه كلما حيصت من جانب تهتكت من آخر، كلما أطل عليكم منسر من عناسر اهل الشام أغلق كل رجل منكم بابه و نجحر انحجار الضبة في جحرها و الضبع في وجارها. الذليل و الله من نصرتموه و من رمي بكم فقد رمي بأفوق ناصل، إنكم - و الله لكثير في

الباحات، قليل تحت الرايات، و اني لعالم بما يصلحكم و يقيم أودكم - ولكني لا أري اصلاحكم بافساد نفسي. أضرع الله خدودكم، و أتعس جدودكم لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل، و لا تبطلون الباطل كإبطالكم الحق. [239] .

[ صفحه 211]

تا چه زماني با شما همانند شتري كه نمي تواند سواري بدهد و يا لباس پاره، مدارا كنم؟! هراندازه يك طرف را مي دوزم، طرف ديگر پاره مي شود. هر وقت خبري از سران شام به شما مي رسد تمام شما درب خانه هايتان را مي بنديد و همانند سوسمار كه به سوراخ خود مي رود و يا كفتار كه به خوابگاه خود رهسپار مي شود به خانه هاي خود ميرويد.

به خدا سوگند ذليل است كسي كه شما او را ياور باشيد. كسي كه با شما به جنگ دشمن برود. در واقع بدون سلاح به ميدان رفته است. به خدا سوگند در حرف و شعار تعدادتان زياد است اما در ميدان عمل و پيكار از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي كنيد. من به كاري كه شما را اصلاح كند و انحراف شما را برطرف نمايد آگاهم ولي بخدا سوگند اصلاح شما را با تباه ساختن خود جايز نمي دانم. خدا شما را خوار گرداند، روز خوش نبينيد، آن طور كه تمايل به جبهه باطل داريد ميل به جبهه حق نداريد و آن طور كه تيشه به ريشه ي حق مي زنيد با باطل درگير نمي شويد.

توبيخ مردم كوفه

دقيقا بعد از جنگ خوارج، مولاي متقيان عليه السلام به يقين ميداند كه مشكل اصلي حكومت در اركان داخلي اوست، فلذا سه چيز را عامل فروپاشي قدرت و ضعف حكومت در برابر دشمنان ميداند، چنانكه فرمود:

أف لكم! لقد سئمت عتابكم! أرضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة عرضا؟ و بالذل من العز خلفا! إذا دعوتكم إلي جهاد عدوكم دارت أعينكم، كانكم من الموت في غمرة، و من الذهول في سكرة، يرتج حواري فتعمهون و كأن قلوبكم مألوسه فأنتم لا تعقلون [240] .

«اف بر شما از بس كه شما را سرزنش كردم خسته شده ام، آيا دنيا را پذيرفته و آخرت را رها كرده ايد؟! آيا ذلت را به جاي عزت قبول كرده ايد؟! هنگامي كه شما را به جنگ با دشمنان دعوت مي كنم، چشم هايتان در سرتان مي چرخد و گويا مرگ شما را فرارسيده است و حالت ديوانگي به شما دست مي دهد.

به طوري كه ملاحظه مي شود مولاي متقيان علي عليه السلام، ضمن توبيخ مردم كوفه

[ صفحه 212]

ريشه ي تزلزل را در ترجيح دنيا بر آخرت و ذلت سازش بر عزت و فرار از فرهنگ جهاد و شهادت ميداند.

نتيجه بحث

اگر چه تحليل اوضاع و شرايط سياسي حكومت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و دلائل مظلوميت او به بحث گسترده تري محتاج است، اما از آنچه كه به اجمال به بررسي آن پرداخته ايم مي توان نتايج كلي زير را استخراج كرد:

الف - ريشه ي اصلي نافرماني از اميرالمؤمنين عليه السلام و در نهايت تنهايي او از گرايش خواص طرفدار حق، به دنيا سرچشمه مي گيرد.

ب - آثار رشد اين تفكر در جامعه كه موجب تزلزل اراده و پايداري ملت مي شود از ديدگاه اميرالمومنين علي عليه السلام در سه چيز است: اول - دنياگرايي و ميل به رفاه دوم - فاصله گرفتن از ارزش ها و سازش با شرايط مورد پسند مخالفان. سوم -

پرهيز از جهاد و فرهنگ ايثار و شهادت.

ج - با تثبيت آثار فوق - جريان هاي نفاق آلود بوجود آمده و هر كدام با انگيزه اي متفاوت از ديگري در ايجاد اختلال و دردسر براي رهبري جامعه نقش بسزايي را ايفا كردند. سه جريان جمل، صفين و نهروان از نفاق داخلي سامان يافته و در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام ظاهر شدند.

د- حكومت فتنه دقيقا از دامن نفاق حاكم بر جامعه يا به عبارت ديگر از تعارض جريانهاي منافقانه متولد شده و با وجود اينكه اميرالمؤمنين عليه السلام مردم را از تولد آن و آثار شوم آينده آن خبر داد، اما جهل و ناداني آنها مانع از برخورد جدي با فتنه جويان گرديد.

ه- با قدرت گرفتن حكومت فتنه، بذر نفاق و ترديد و شبهه نسبت به حقانيت حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام و مديريت ايشان در اعماق اذهان مردم پاشيده مي شود، و كار به جايي مي رسد كه مولاي متقيان عليه السلام از خدا آرزوي مرگ مي كند و اين اوج تنهايي و مظلوميت اوست.

[ صفحه 213]

آرزوي مرگ

وقتي اميرالمؤمنين علي عليه السلام خبر شهادت محمد بن ابي بكر را شنيد، طي نامه اي به عبدالله بن عباس نوشت:

من مردم را براي ياري به محمد بن ابي بكر تحريك كردم. به برخي چند مرتبه و به برخي ديگر يك مرتبه تذكر دادم؛ اما عده اي با بي ميلي حركت كردند، دسته اي ديگر خود را به مريضي زدند، و گروهي ديگر براي مبارزه ي منفي در خانه نشستند، تا وقتي كه فرمود:

أسأل الله تعالي ان يجعل لي منهم فرجا عاجلا، فوالله لولا طمعي عند لقائي عدوي في الشهادة و

توطيني نفسي علي المنية لأحببت ألا ألقي مع هؤلاء يوما واحدا و لا ألتقي بهم أبدا. [241] .

از خداي تعالي مي خواهم كه خيلي زود از دست آنها راحت شوم، بخدا سوگند اگر آرزوي شهادت را در مبارزه با دشمن و آمادگي براي مرگ نداشتم، دوست مي داشتم كه يك روز با آنان نباشم و هيچگاه آنان را نبينم.

گر ناكثين جمل، جنگ بر او كنند تحميل

ناحق بود، سببش كينه و حسادت است

از زخم قاسطين و ز نيش مارقين

بر سينه ي علي فراوان، جراحت است

گر درد خويش به چاه گويد از بي كسي، علي

او را ز دست مردم نادان، شكايت است

خار به چشم و استخوان در گلوي اوست

تفسير اين سكوت هزاران، حكايت است

مظلوميت امام حسن

اشاره

امام حسن عليه السلام اولين وارث مظلوميت پدر بزرگوار خويش است. او در زماني به امامت رسيد كه حكومت فتنه دوران بلوغ خود را پشت سر نهاده و اينك در چهره ي فردي چون معاويه پسر ابوسفيان بعنوان خليفه و جانشين پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و اله

[ صفحه 214]

ظاهر شده و با ابزار نفاق و فريب در صدد تثبيت اقتدار خويش برآمده است.

امام حسن عليه السلام مي دانست مردم پايدار و مطمئن نيستند و خيانت آنان را نسبت به پدر بزرگوارش بخوبي دريافته بود، با اين وجود از بيعت با معاويه خودداري و در صدد پيكار با او برآمد. اما شرايطي پيش آمد كه نه تنها امام حسن عليه السلام نتوانست به توفيقي دست يابد بلكه هر روز

بر غربت و تنهايي او افزوده مي شد. اينك عوامل مظلوميت او را پي مي گيريم تا دريابيم واقعيت امر چگونه بوده است.

عوامل مظلوميت

عواملي كه مظلوميت امام حسن عليه السلام را رقم زدند فراوان هستند اما همه آنها در ماهيت مشترك اند و آن تمايل نيروهاي خود به دنيا و طرد ارزش هاي ديني و اخلاقي در جامعه است. اينك مهم ترين عوامل مظلوميت امام مجتبي عليه السلام را در موارد ذيل دنبال مي كنيم.

1- اقبال عمومي از دعوت امام حسن عليه السلام:

وقتي امام حسن عليه السلام تصميم خود را بر مبارزه ي با معاويه جزم كرد، دستور به جمع شدن مردم فرمود؛ منادي، فرياد «الصلوة» سر داد و مردم در مسجد كوفه جمع شدند؛ آن گاه امام مجتبي عليه السلام بالاي منبر رفت و پس از حمد و ستايش الهي، تصميم قطعي خود را دال بر پيكار و جهاد با معاويه به مردم اعلام كرد آن گاه فرمود:

من همين لحظه به اردوگه نخيله مي روم كه هر كس دوست دارد با ما باشد. بسم الله. [242] .

حضرت امام حسن عليه السلام ده روز در اردوگاه نخيله ماند و در اين مدت فقط چهار هزار نفر گرد او جمع شدند و اكثريت انبوه مردم در شهر باقي ماندند و او را مثل پدر بزرگوارش غريب و تنها گذاشتند.

2- فرار فرماندهان:

امام حسن عليه السلام تصميم گرفت فرماندهي انتخاب كند و او را به اردوگاه مسكن - مقر

[ صفحه 215]

سازماندهي نيروها - گسيل بدارد، سه نفر در ميان همه نظر او را بخود جلب كرد، اين سه نفر كه در ياري امام هم

بي تابي مي كردند، عبارتند از: عبيدالله بن عباس، قيس بن سعد بن عباده و سعيد بن قيس همداني است.

عبيدالله بن عباس مردي شجاع و قوي دل بود و غيرت مذهبي و تعصب قبيله اي شديد داشت و از نخستين كساني است كه مردم را به بيعت با امام حسن عليه السلام تشويق مي نمايد؛ اما معاويه در صدد فريب او برآمد، بالاخره آنچه كه در فريب دادن او مؤثر واقع شد حس جاه طلبي و دنياخواهي خواص جبهه ي طرفدار حق است كه عبيدالله بن عباس، از جمله ي آنان است. يعني قبل از اينكه عبيدالله تسليم نيرنگ معاويه شود، مغلوب جاه طلبي خود شده است. به طوري كه وقتي معاويه در نامه اش به او وعده ي يك ميليون درهم پاداش را مي دهد، كاملا دگرگون مي شود و سرانجام نتوانست از اين پول گزاف دل بركند و نه خدا و نه خويشاوندي نزديك با پيامبر صلي الله عليه و اله و نه تعصب قبيله اي و نه عهدي كه با امام حسن عليه السلام بسته بود، هيچ يك نتوانست او را از تصميم منصرف كند. تا اينكه چون عبدي خوار و ذليل شبانه گريخت و به اردوگاه نفاق و فريب معاويه پيوست.

خدا ميداند كه وقتي خبر فرار عبيدالله بن عباس به امام حسن عليه السلام رسيد چه حالي به او دست داد. گويي همه آمال، به يكباره فروريخت و ابر تيره ي غم و تنهايي بر او سايه افكند. بالاخره با فرار عبيدالله بن عباس جمع ديگري از فرماندهان و حتي سپاهيان به معاويه پناهنده شدند و بطور كلي شيرازه ي سپاه امام مجتبي در هم كوبيده شد و سند ديگري بر مظلوميت امام

مجتبي عليه السلام اضافه گرديد.

3- شايعه صلح:

معاويه در ادامه فتنه انگيزي و نيرنگ خود به منظور منهدم كردن تشكيلات دفاعي امام حسن عليه السلام، شايعه ي صلح خواهي او با معاويه را در بين نيروهاي اندك او پخش نمود. براي نمونه، مغيره و همراهانش وارد اردوگاه مدائن شدند و همين كه از كنار خيمه مي گذشتند، در معرض نگاه هاي كنجكاو سپاه امام حسن عليه السلام يكي از آنها عمدا با صداي بلند به ديگري گفت:

[ صفحه 216]

خوب شد خدا به دست پسر رسول خدا صلي الله عليه و اله خون ها را حفظ كرد و فتنه را خوابانيد و آرزوي صلح را برآورده ساخت. [243] .

اين شايعات بي اساس به حدي كارگر واقع شد كه تفرقه و دو دستگي و حتي فرار را در لشكر امام حسن عليه السلام به اوج خود رسانيد. گروهي مخلص، خواهان جنگ بودند و اين شايعات را پوچ و بي اساس مي دانستند، و گروهي خواهان صلح بودند. امام حسن عليه السلام وقتي از اين ماجرا باخبر شد، سراسيمه روانه اردوگاه مدائن مقر لشكر خود شد. در بين راه در محلي به نام «ساباط» مردي از خوارج به نام جراح بن سنان اسدي با خنجر به پاي آن بزرگوار ضربتي سخت وارد كرد كه ران مقدسش جراحت عميق برداشت. با همان وضع خود را به اردوگاه مدائن رساند، اما وقتي به آنجا رسيد مشاهده كرد كه بسياري از كساني كه خود را فرمانبردار او مي دانستند به همراه فرماندهان گريخته اند. در اينجا امام مظلوم، مردم پيمان شكن را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:

غدرتموني كما غدرتم من كان

قبلي، مع أي امام تقاتلون بعدي؟ [244] .

پيمان خود را با من شكستيد و بمن خيانت نموديد همانطوريكه به امام پيش از من خيانت نموديد، به رهبري كدام امام بعد از من پيكار خواهيد كرد؟

4- غارت خيمه:

امام حسن عليه السلام پس از رسيدن به مدائن و ملاحظه ي خيانت ياران وارد خيمه ي فرماندهي شد. در اين هنگام شخصي نفوذي در ميان لشكر فرياد زد كه قيس بن سعد كشته شد، شما از اينجا پراكنده شويد. سربازان با شنيدن اين صدا به سوي خيمه ي امام حسن عليه السلام حمله بردند و هر چه در ميان خيمه بود غارت كردند، و حتي فرشي كه در زير پاي امام عليه السلام بود بزور از آن حضرت ربودند. [245] .

بهر حال تجسم اين صحنه ها اشكي دريايي طلب مي كند تا براي مظلوميت امام

[ صفحه 217]

حسن عليه السلام سيل غم جاري سازد و خشم و نفرين خود را نثار كساني نمايد كه براي رسيدن به دنيا همه چيز خود را به تاراج نفاق دادند.

5- ترور يا اسارت:

بزرگترين عامل مظلوميت امام حسن عليه السلام خطر ترور يا اسارت بود، زيرا افرادي كه مخفيانه به سوي لشكر معاويه فرار كردند، پيشنهاد دادند كه اگر معاويه دستور دهد حسن بن علي را ترور كرده و يا اسير نموده و تحويل او نمايند. امام حسن عليه السلام مي دانست كه اگر ترور شود معاويه قتل او را به گردن ياران خود او مي اندازد و اگر اسير شود، او را جهت بهره برداري سياسي به احترام ذريه ي پيامبر صلي الله عليه و اله آزاد مي نمايد و

از اين طريق محبوبيت و احساس نزديكي خود را به پيامبر خدا در بين مردم بيشتر مي نمايد، فلذا طي كلماتي به زيد بن وهب به اين واقعيت تلخ اشاره مي كند و ميفرمايد:

و الله لو قاتلت معاويه لا خدو حتي يدفعوني اليه سلما. [246] .

به خدا قسم اگر با معاويه در جنگ شوم (ياران من) مرا گرفته و تسليم معاويه خواهند كرد.

6- نفوذ در زندگي شخصي:

مظلوميت امام حسن عليه السلام آن گاه به اوج خود مي رسد كه دشمن حتي در زندگي شخصي او نيز نفوذ مي كند، و با وعده هايي فريبنده همسرش را وادار به مسموم نمودن امام عليه السلام مي كند، و او نيز كه آرزوي كاخ نشيني و زندگي اشرافي در دستگاه معاويه هر نوع عواطف و احساس وجدان را در او كشته بود، بدون در نظر گرفتن عواقب اين كار، بي رحمانه زهر را در سبوي آب مي ريزد و نيمه هاي شب به او مي نوشاند.

آري اين مختصر، گوياي واقعيات تلخي است كه حتي خواندن و مرور آن انسان را تكان ميدهد، و دهها و بلكه صدها سؤال را بطور پيدا و پنهان در ذهن مي آفريند و حساسيت انسان را در شناخت مسؤوليت و تكليف شرعي و نوعي استفاده از تجربه ي

[ صفحه 218]

تلخ گذشته برمي انگيزد، و از همه مهم تر جستجوي ريشه ي اين حوادث در عملكرد خواص طرفدار جبهه ي حق با تحليل عالمانه مقام معظم رهبري (مدظله) اهميت خود را نشان ميدهد.

مقام معظم رهبري (مدظله) در بيان عملكرد خواص طرفدار حق در عصر امام حسن مجتبي عليه السلام فرموده اند:

«امام حسن مجتبي عليه السلام

ديد كه اگر الآن با همين عده كم برود با معاويه بجنگد و شهيد بشود؛ آن قدر انحطاط اخلاقي در ميان جامعه ي اسلامي، در ميان همين خواص، زياد است كه حتي دنبال خون او را نخواهند گرفت! تبليغات معاويه، پول معاويه، زرنگي هاي معاويه همه را تصرف خواهد كرد. مردم بعد از يك دو سالي كه بگذرد، مي گويند اصلا امام حسن عليه السلام بي جا كرد در مقابل معاويه قد علم كرد، امام حسن عليه السلام ديد خونش هدر خواهد رفت. لذا با همه سختي ها ساخت و خودش را به ميدان شهادت نينداخت. مي دانيد گاهي شهيد شدن آسان تر از زنده ماندن است، اين طوري است. آدم هاي اهل معنا، اهل حكمت و دقت خوب درك مي كنند. گاهي زنده ماندن و زندگي كردن در يك محيطي تلاش كردن، به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاء خدا پيوستن است. امام حسن عليه السلام اين راه مشكل را انتخاب كرد. وضع آن زمان اين بوده است. خواص تسليم بودند، حاضر نبودند حركتي بكنند.» [247] .

مظلوميت امام حسين

اشاره

امام حسن عليه السلام وارث مظلوميت پدر و مادر و برادر و در عين حال مبين مظلوميت در عصر خويش است، آن درخت فتنه اي كه بعد از نبي اكرم صلي الله عليه و اله كاشته شد در زمان اميرالمؤمنين علي عليه السلام رشد كرد و در عصر امام حسن مجتبي عليه السلام شاخ و برگ داد و سرانجام در زمان امامت امام حسين عليه السلام ميوه داد كه يكي از تلخ ترين ميوه هاي آن حكومت يزيد بن معاويه است. زيرا فسق و فجور را كاملا رواج داد و

[ صفحه 219]

دشمني خود را

با ارزش هاي ديني به طور علني آغاز كرد. اينك دلائل مظلوميت امام حسين عليه السلام را پي مي گيريم تا شرايط دردناك حيات آن مظلوم هميشه تاريخ براي عاشقان و پيروانش درسي عبرت آميز باشد:

اصرار يزيد بر بيعت

به طوري كه گذشت معاويه از امام حسن عليه السلام بيعت نخواست بلكه خواهان صلح با او بود، اما يزيد با غرور و قلدري امام حسين عليه السلام را بين بيعت يا پيكار مخير كرد و حتي به طور رسمي از وليد بن عقبه حاكم مدينه خواست كه از امام عليه السلام بيعت بگيرد. حاكم مدينه هم بي درنگ درخواست يزيد را به امام حسين عليه السلام ابلاغ نمود. امام عليه السلام با تعجب به وليد مي فرمايد:

ايها الامير نحن اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الرحمة بنا فتح الله و بنا يختم. [248] .

اي امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالت، و محل تردد فرشتگان و مهبط نزول رحمت هستيم. خداوند متعال، هستي را با ما آغاز كرد و به واسطه ي ما به پايان مي رساند.

اما گويي همه چيز در مدينه براي شكستن حرمت ها و مقدسات ديني فراهم است و اوضاع وخيم تر از آن است كه بتوان به سادگي پيش بيني كرد، و عمق فاجعه بقدري عظيم است كه امام حسين عليه السلام درك و فهم مردم را در تشخيص آن نارسا يا مبهم مي بيند. به هر حال بعيد است كه مردم مدينه از ماجراي بيعت خواستن يزيد بن معاويه باخبر نشده باشند اما كسي كه با امام حسين عليه السلام در اين باره همدردي نكرد، و حتي نزديكان امام حاضر بودند كه امام عليه السلام به نحوي به مسالمت

تن در دهد.

وداع با مدينه

امام حسين عليه السلام براي آنكه اعتراض خود را به بيعت يزيد علني كند و همه ي مردم را از اين ماجرا با خبر سازد تصميم گرفت كه از مدينه خارج شود تا نحوه ي عكس العمل

[ صفحه 220]

مردم را در اين رابطه مطالعه كند. اما حركتي جدي از سوي كسي صورت نگرفت و بعضي از خودي ها خود را مخفي كردند و بعضي هم از امام عليه السلام خواستند تا از رفتن منصرف شود. اما امام حسين عليه السلام بخوبي دريافت در جامعه اي كه با صراحت از منكرات و زشتي ها اعراض نمي جويند و از معروف و ارزش ها با شجاعت دفاع نمي كنند، آن جامعه از درون پوسيده است. از اين رو در وصيت نامه اي كه تسليم محمد حنفيه مي كند، امر به معروف و نهي از منكر را قوام جامعه ي ديني و نشانه ي حيات و پويايي آن مي داند و هدف خود را نيز از اعتراض و قيام، همين معرفي مي كند. سرانجام با كارواني كوچك كه اغلب آن را زن و فرزندان خردسال او تشكيل مي دادند از مدينه خارج مي شود و سفري حساس را غريبانه آغاز مي كند.

خروج از مكه

امام حسين عليه السلام پس از عزيمت از مدينه تصميم گرفت به مكه برود تا در ايام حج با مسلمانان بلاد مختلف كه در آنجا گرد هم مي آيند پيام خود را برساند. اما متأسفانه در آنجا هم بي كسي را در بين آشنايان احساس كرد. زيرا پس از ملاقات با گروه هاي مختلف نه تنها آنها را همراه خود نديد، بلكه خبر ترور او توسط افراد نفوذي يزيد در ايام حج، قوت گرفت، از اين رو حج را نيمه تمام رها كرده

و از مكه عازم عراق مي شود.

وقتي محمد حنفيه از تصميم امام عليه السلام آگاه شد خود را به او رساند، گفت: چرا شتابان مي خواهي از مكه خارج شوي؟ حضرت فرمود:

أتاني رسول الله بعد ما فارقتك، فقال يا حسين! اخرج فان الله قد شاء ان يراك قتيلا.

محمد حنفيه پرسيد: اگر خداوند مي خواهد ترا كشته ببيند پس چرا زن ها و كودكان را با خود كوچ مي دهي؟ امام فرمود:

إن الله شاء ان يراهن سبايا. [249] .

[ صفحه 221]

فرمود: خداوند مي خواهد اينها را اسير ببيند.

كمتر كسي است كه راز اين كلمات امام حسين عليه السلام را درك كند، محمد حنفيه كه از خواص طرفدار امام حسين عليه السلام است، بجاي اطاعت و همراهي با امام عليه السلام بر خلاف تصميمات او حركت مي كند. اما اين سخن عميق امام حسين عليه السلام فرجام حركت او را بطور قطع مشخص كرده است، يعني اوضاع روزگار به گونه اي كه هيچ راهي جز شهادت براي من و اسارت براي زنان و فرزندانم نمانده است. وقتي خواص، جامعه ديني امام حسين عليه السلام را در مكه درك نمي كنند و عافيت طلبي را بر مبارزه ترجيح داده اند، بديهي است كه امام حسين عليه السلام با ناراحتي و قلبي دردمند از كج انديشان زمانه، غريبانه و تنها از مكه خارج شود.

عزيمت به سوي كوفه

اگر چه امام حسين عليه السلام مي داند كه در وعده هاي مردم كوفه هم صداقت وجود ندارد و آنها هم اسير دنيا شده اند، اما ترسيم هندسه ي مظلوميت او را واداشت تا در بيابانهاي خشك و سوزان، خستگي زنان و عطش كودكان را بر خود هموار سازد و

نيز در فرداي تاريخ، كوفيان مدعي نشوند كه از فرزند زهرا عليهاالسلام دعوت بعمل آوردند، اما او اعتنا نكرد.

در هر حال امام حسين عليه السلام همراه كاروان كوچك خود در حركت است، نگاه معني دار يارانش نشان از درد و اندوه فراوان دارد و چهره ي فرزندان و كودكان معصومش زخم غربت را لحظه به لحظه عميق تر مي كند، در اين حالت غم انگيز ناگهان خبر شهادت مسلم بن عقيل را به امام حسين عليه السلام مي رسانند، امام پس از شنيدن اين خبر بي درنگ مي فرمايد:

«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون. [250] .

مردم بنده ي دنيا هستند و دين تنها لقلقه ي زبان آنهاست، مادامي كه زندگي (مرفه) دارند (و از نعمت هاي فراوان بهره مندند) دين را رعايت مي كنند اما موقعي كه در معرض آزمايش قرار

[ صفحه 222]

مي گيرند و به بلا مبتلا مي شوند (اغلب از مسؤوليت شانه خالي مي كنند) و عده ي قليلي در دين ثابت قدم مي مانند.

سرانجام نه تنها از وعده ها و بيعت هاي كوفيان خبري نشد، بلكه ناگهان در صف مقابل قرار مي گيرند، و بجاي اطاعت دست به شمشير حماقت مي برند، و حتي براي شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش لحظه شماري مي كنند.

عاشورا يا قله مظلوميت

عاقبت كوفيان بجاي ياري و اطاعت، راه بيابان ها را نيز بر روي امام حسين عليه السلام سد مي كنند، امام عليه السلام بار اول وقتي خود را در محاصره ي لشكريان يزيد به سركردگي حر بن يزيد رياحي مي بيند، در برابر سپاه نيز به انشاء خطبه پرداخته و خود را معرفي مي كند. اگر چه فريادهاي امام سنگ و خاك

بيابان را به گريه آورد اما بر دل سياه و غفلت زده كوفيان اثر نكرد.

حتي خطبه هاي امام حسين عليه السلام در روز عاشورا و صدا كردن بعضي از افراد با اسم و القاب به منظور ايجاد ترديد در تصميم خطرناك و حماقت بار كوفيان بوده است، اما گويي همه چيز براي مظلوميت امام حسين عليه السلام رقم خورده است.

فرياد «هل من ناصر ينصرني» سر مي دهد كسي جوابش نمي دهد؛ طفل كوچكش را براي تحريك عواطف به ميدان مي آورد گلويش را مي درند؛ عاقبت در اوج بي رحمي و شقاوت سر مباركش را از بدن جدا مي كنند و بر جنازه هاي شهيدان اسب مي تازند و خيمه ها را آتش مي زنند و ترس و هراس را طوفان وجود زنان و كودكان تشنه و داغدار او مي كنند؛ همه ي اين صحنه ها از مظلوميت امام حسين عليه السلام قله اي به بلنداي تاريخ بشريت ساخت، كمتر انسان با عاطفه و دردمندي پيدا مي وشد كه اين صحنه ها را ببيند و بر مظلوميت سالار شهيدان چون ابر بهاران نگريد و آه از نهادش خرمن هر عاقل و فرزانه را در آتش نكشد.

مقام معظم رهبري (مدظله) بعنوان وارث مظلوميت اهل بيت عليهم السلام، همه ي مصيبت ها و گرفتاري هاي سالار شهيدان را در نقش خواص مي داند كه دين و شرف خود را به دنياي يزيد فروخته اند، چنانكه مي فرمايد:

[ صفحه 223]

«بعد كه حضرت مسلم با جمعيت زيادي راه افتادند - در تاريخ ابن اثير، نوشته است - به نظرم سي هزار دور و بر حضرت مسلم آمدند، چهار هزار نفر از مردم، فقط اطراف خانه ي او با شمشير، به نفع مسلم بن عقيل ايستاده بودند

- اينها مربوط به روز نهم ذيحجه است - كاري كه ابن زياد كرد، يك عده از همين خواص را بين مردم فرستاد كه مردم را بترسانند - مادرها و پدرها را- تا بگويند با چه كسي مي جنگيد؟! چرا مي جنگيد؟! برگرديد؛ پدرتان را درمي آورند؛ اين ها يزيدند؛ اين ها ابن زيادند؛ اينها بني اميه اند؛ اين ها چه دارند؟! پول دارند، شمشير دارند، تازيانه دارند، ولي آن ها چيزي ندارند، مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند! آخر شب وقت نماز عشاء هيچ كس همراه حضرت مسلم نبود هيچ كس و ابن زياد پيغام داد كه همه بايد براي نماز عشاء به مسجد كوفه بيايند و نماز را با من به جماعت بخوانند! تاريخ مي نويسد براي نماز عشاء پشت سر ابن زياد مسجد كوفه پر از جمعيت شد.

خوب، چرا چنين شد؟! من كه نگاه مي كنم مي بينم خواص مقصرند! همين خواص طرفدار حق مقصرند. بعضي از اين خواص طرفدار حق، در نهايت بدي عمل كردند، مثل شريح قاضي، شريح قاضي كه جزو بني اميه نبود. كسي بود كه مي فهميد حق با كيست، مي فهميد كه اوضاع از چه قرار است، وقتي هاني بن عروه را به زندان انداختند و سر و رويش را مجروح كردند، سربازان و افراد قبيله اش اطراف قصر عبيدالله بن زياد را گرفتند، ابن زياد ترسيد، آنها مي گفتند كه هاني را كشتيد. ابن زياد به شريح قاضي گفت: برو ببين هاني زنده است، اما مجروح است. هاني بن عروه گفت:اي مسلمانها، اين چه وضعي است؟! (خطاب به شريح) پس قوم من چه شدند؟! مردند؟! چرا سراغ من نيامدند؟! چرا نمي آيند مرا از اينجا نجات بدهند؟! شريح قاضي گفت: مي خواستم بروم و اين حرف هاي

هاني را به همين كساني كه از اطراف دارالاماره را گرفته اند؛ بگويم؛ اما افسوس كه جاسوس عبيدالله، آن جا ايستاده بود، جرأت نكردم يعني چه؟! يعني همين كه ما مي گوييم:«ترجيح دنيا بر دين».

شايد اگر شريح، همين يك كار را انجام مي داد، تاريخ عوض مي شد. اگر

[ صفحه 224]

شريح مي رفت به مردم مي گفت كه هاني زنده است، اما در زندان است و عبيدالله قصد دارد او را بكشد- هنوز عبيدالله قدرت نگرفته بود- آنها مي ريختند و هاني را نجات مي دادند. با نجات هاني، قدرت پيدا مي كردند؛ روحيه پيدا مي كردند؛ اطراف دارالاماره مي آمدند، عبيدالله را مي گرفتند، يا مي كشتند يا مي فرستادند مي رفت. كوفه، مال امام حسين عليه السلام مي شد و اصلا واقعه ي كربلا اتفاق نمي افتاد! اگر واقعه ي كربلا اتفاق نمي افتاد، يعني امام حسين عليه السلام به حكومت مي رسيد و اگر اين حكومت شش ماه هم طول مي كشيد - ممكن بود بيشتر طول بكشد- براي تاريخ، بركات زيادي داشت.

يك وقت يك حركت بجا، تاريخ را نجات مي دهد. گاهي يك حركت نابجا كه ناشي از ترس و ضعف و دنياطلبي و حرص به زنده ماندن است، تاريخ را در ورطه ي گمراهي مي غلطاند.

آقا چرا شما وقتي كه هاني اين طوري است شهادت حق نداديد؟! نقش خواص، خواص ترجيح دهنده ي دنيا بر دين، اين است.

وقتي كه عبيدالله بن زياد، به رؤساي قبايل كوفه گفت: برويد مردم را از اطراف مسلم متفرق كنيد؟ اگر نرويد پدرتان را در مي آورم. چرا اينها از عبيدالله بن زياد قبول كردند؟! همه ي اينها كه اموي نبودند، از شام نيامده بودند. بعضي از همين ها، جزو نويسنده هاي نامه

به امام حسين عليه السلام بودند، مثل شبث بن ربعي كه به امام حسين عليه السلام نامه نوشته بود و دعوت كرده بود، خودش جزو كساني است كه وقتي عبيدالله گفت برويد مردم را از دور او متفرق كنيد، اين هم آمد و مردم را با ترساندن و با تهديد و تطميع، از اطراف مسلم متفرق كرد، چرا اين كار را كردند؟

اگر امثال شبث بن ربعي، در يك لحظه ي حساس از خدا مي ترسيدند - بجاي اين كه از ابن زياد بترسند- تاريخ عوض مي شد! آنها آمدند، مردم را متفرق كردند. عوام متفرق شدند، ولي چرا آن خواص مؤمني كه اطراف مسلم بودند، متفرق شدند؟ در بين آنها كسان خوبي بودند، افراد حسابي بودند. بعد بعضي از آنان در كربلا شهيد شدند، كفاره ي اشتباهشان داده شد؛ با آنها بحثي نداريم،

[ صفحه 225]

اسمشان را هم نمي آوريم. اما از اينها كساني بودند كه به كربلا هم نيامدند، نتوانستند بيايند، توفيق پيدا نكردند، بعد مجبور شدند جزو توابين بشوند!

وقتي امام حسين عليه السلام كشته شد، وقتي فرزند پيغمبر از دست رفت، وقتي فاجعه اتفاق افتاد، وقتي حركت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد، ديگر چه فايده؟! به همين دليل تعداد توابين در تاريخ، چند برابر عده ي شهداي كربلاست، شهداي كربلا، همه در يك روز كشته شدند؛ توابين هم همه در يك روز كشته شدند. اما شما ببينيد اثري كه توابين در تاريخ گذاشتند، يك هزارم اثري كه شهداي كربلا گذاشتند نيست! براي خاطر اين كه اينها در وقت خود نيامدند، كار را در لحظه هاي خود انجام ندادند، دير تصميم گرفتند، دير تشخيص دادند.

چرا مسلم بن عقيل را تنها گذاشتيد؟! ديديد كه اين نماينده امام آمده بود، با او بيعت هم كرده بوديد، او را هم كه قبول داشتيد - عوام را كاري ندارم، به خواص مي گويم - شما چرا شب كه شد، مسلم را تنها گذاشتيد كه به خانه ي طوعه پناه ببرد؟!

اگر خواص، مسلم را تنها نمي گذاشتند، مثلا صد نفر مي شدند، اين صد نفر اطراف مسلم را مي گرفتند، به خانه يكي از آنها آمدند و مي ايستادند؛ دفاع مي كردند. مسلم تنها هم كه بود، وقتي مي خواستند او را دستگير كنند، چندين ساعت طول كشيد، چندين بار حمله كردند، مسلم به تنهايي همه ي سربازان ابن زياد را - همان عده اي كه آمده بودند- پس زد. اگر صد نفر مرد با او بودند، مگر مي توانستند او را بگيرند؟! مردم باز هم اطرافشان جمع مي شدند. [251] .

نتيجه بحث

اشاره

نتيجه اي كه از بحث اقتدار و مظلوميت از ديدگاه مقام معظم رهبري (مدظله) حاصل مي شود علاوه بر رويكرد تاريخي آن مي تواند تأثير راهبردي انقلاب اسلامي و حفظ آن داشته باشد، اينك در هر دو جنبه، به فهرست نتايج بدست

[ صفحه 226]

آمده مي پردازيم:

تجربه تاريخي (درس)

نگاهي كوتاه به دوران حيات اهل بيت عليهم السلام ما را به حقايق زير آشنا مي نمايد:

1- قابليت و شايستگي اهل بيت عليهم السلام براي هدايت و تربيت و حكومت بر مردم كاملا محسوس و حتي دشمنان سرسخت آنان نيز قادر به انكار آن نبوده و نيستند.

2- مخالفت دشمنان اصلي اسلام و ولايت و رهبري معمولا با ابزار نفاق همراه بوده و هدف آنها ايجاد تزلزل در اراده ي خواص طرفدار حق، بوده است.

3- شواهد تاريخي نشان مي دهد كه عموما طبقه ي عوام جامعه از خواص پيروي مي كنند، و خواص ممكن است طرفدار جبهه حق و يا باطل باشند.

4- از مخالفت دشمنان و غلفت خواص، فضايي موهوم بوجود مي آيد كه در آن فضا طفل فتنه گر متولد مي شود.

5- پدر اين طفل قدرت و مادر آن ثروت و بستر رشد او حماقت خواص و حمايت عوام است و چنين طفلي خواهان حكومت و شهرت است و عدم اجراي فرامين رهبري را تنها راه نفوذ و رشد خود در جامعه مي داند.

6- حكومت فتنه، قرائت درستي از دين و رهبري و مردم ندارد بلكه حفظ موقعيت و تقويت قدرت به هر شكلي براي او از درجه ي اهميت خاصي برخوردار است.

7- اولين شيطنت حكومت فتنه، مخالفت با اسلام ناب و به

سازش كشاندن خواص جامعه و نيز انزواي اهل بيت عليهم السلام بوده است، و در واقع مظلوميت امامان معصوم عليهم السلام را همين سه عنصر رقم زده اند.

راهكارها براي آينده (عبرت)

در قسمت اول درس لازم را بايد فراگرفت و در اين قسم بايد آن را مورد عبرت قرار داد، يعني بايد به گونه اي عمل كنيم كه نه تنها تاريخ تكرار نشود، بلكه گذشته را نيز با جديت و فداكاري تا حد امكان جبران كنيم. اين تكليف خواص را بر اساس رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظله) مي توان به شرح زير خلاصه كرد:

[ صفحه 227]

1- تشخيص درست و تصميم گيري در وقت لازم، براي آنكه تشخيص خواص درست و يقيني باشد بايد آن را با معيارهايي كه رهبري والاي جامعه ارائه ميدهد منطبق نمايند، و در چارچوب آن، تشخيص درست را بجويند كه قطعا مقرون به حق و عين مصلحت خواهد بود.

2- براي آنكه تشخيص خواص از اوضاع منطبق با خواسته ها و معيارهاي رهبري باشد، لازم است اين توفيق را در اطاعت صادقانه از فرامين رهبري تحصيل كنند. مولاي متقيان علي عليه السلام مالك اشتر را مظهر حق ميداند و يارانش را دستور ميدهد كه آنچه او مي گويد عمل كنند و دليل درست بودن تشخيص و درك او را اطاعت صادقانه از خود مي داند.

3- خواص طرفدار جبهه حق الزاما بايد از دنيا و زخارف آن اجتناب كنند و ساده زيستي و زندگي بي آلايش را شرط موفقيت خود و جلب اعتماد مردم بدانند.

4- همانطور كه كج فهمي و تشخيص نادرست، خواص را به ادا كردن نكردن تكليف مي كشاند، دير فهميدن نيز

تهديد جديدي براي خواص جامعه است. توابين اگر به موقع و در زمان خودشان مي فهميدند و عمل مي كردند، شايد فاجعه كربلا رخ نمي داد. اما دير فهميدن آنها، نه تنها مشكلي را حل نكرد، بلكه خون آنها نيز اثر قابل توجهي در تاريخ نداشت.

5- ممكن است خواص خوب تشخيص دهند اما ترس، مانع عمل به تكليف شود، بنابراين تشخيص بايد با مقاومت و ايستادگي همراه باشد. همان طور كه مقام معظم رهبري (مدظله) فرموده اند، حركت در راه خدا، هميشه با مخالفت و دشمني همراه است، خواص بايد بايستند و در برابر حرف ها ملامت ها مجاهدت كنند.

6- خواص بايد تجربه ي تاريخي را با وضع زمان و مكان خود تطبيق دهند، و نه تنها خود گرفتار چالش هاي گذشته نشوند، بلكه با بيان مثال ها و مصداق ها به تنوير افكار عوام نيز بپردازند، و عبرت از تاريخ را چون آينه در مقابل داشته باشند.

7- خواص بايد با متانت و خويشتن داري فضاي جامعه را آرام كنند و از تفرقه و غرور و جاه طلبي پرهيز كنند، چرا كه فضاي تيره ي اختلاف و درگيري هاي سياسي خودي ها بستري مناسب براي رشد توطئه هاي دشمن است.

[ صفحه 228]

طرح يك سؤال

آنچه از بيانات مقام معظم رهبري (مدظله) درباره ي اقتدار و مظلوميت نگاشته ايم، سؤالي را در ذهن حقير پرورش داده است، هر چه سعي كردم آنرا به قلم نياورم، اما يك داعي از درون مرا ملزم كرد كه آن را با شما خوانندگان نيز مطرح كنم و آن اينكه - اولا آيا عوامل مظلوميت اهل بيت عليهم السلام در زمانه ي ما، مقام معظم رهبري حضرت آيت الله

العظمي خامنه اي (مدظله) را تهديد نمي كند؟- ثانيا آيا آفات دنيازدگي دامن خواص جامعه ما را نگرفته است؟ - ثالثا اگر خواص اسير دنيا شوند، آيا زمينه براي نافرماني از رهنمودهاي رهبر عزيزمان فراهم نمي شود؟ - رابعا اگر خواص جامعه در چالش دنيا و مقام گرفتار آيند آيا عوام جامعه در صداقت و امانت آنها دچار ترديد نخواهند شد؟ - خامسا اگر فضاي جامعه براي نافرماني از دستورات مقام معظم رهبري (مدظله) فراهم شود آيا حكومت فتنه و نفاق عرصه را براي تخريب پايه هاي ديني و اعتقادي مردم مناسب نمي بيند؟ در آن صورت آيا تاريخ تكرار نخواهد شد؟ اينك شرايط را براي پاسخ به اين قبيل سؤال ها و بيان مصداق ها و تحليل اوضاع مناسب نمي دانيم، اما براي عقلا اشارت كافي است كه بيانات رهبر عزيزمان در اين زمينه آن هم در جمع ياران حقيقي انقلاب اسلامي و يادگاران دوران پرافتخار دفاع مقدس چه پيامي دارد؟

بديهي است براي بيدار دلان، اين بيانات دردمندانه رهبر عزيز از حساسيت اوضاع زمان و نظام جمهوري اسلامي خبر مي دهد و نيز هشدار جدي به ياران انقلاب است كه در برابر هياهوي دنياي فريبنده، ساده زيستي و زندگي زاهدانه را سپر قرار دهند و از تفرقه و درگيري هاي سياسي كه بزرگترين عامل غفلت و كمين دشمن است اجتناب نمايند.

اين سخنان حكيمانه و در عين حال دردمندانه مقام معظم رهبري (مدظله) ما را به ياد درد دل هاي مظلومانه اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي اندازد كه آرزو مي كرد ابوذرها و ميثم ها و ديگر ياران واقعي اش در كنارش بودند، تا جوهر كلام او را به جان و دل مي خريدند، امروز هم پيام وارث

بر حق او يعني مولاي مظلوم زمانه به عاشقان دل آگاه و ولايت پذير اين است كه:

ابوذرها و ميثم ها كجائيد

علي احضار كرد ما را بيائيد

علي داري نه اين است اي برادر

ببايد جان دهيم در راه رهبر

پاورقي

[1] Strategy.

[2] Stratetgos.

[3] Strtos.

[4] Agein.

[5] فرهنگ علوم سياسي، غلامرضا علي بابايي، جلد 1، صفحه 42.

[6] فرهنگ سياسي، دكتر محمد معين، جلد يك، صفحات 265 -264.

[7] Politque.

[8] Tactique.

[9] Furetigere.

[10] تحول در مفهوم استراتژي، جليل روشندل، مجموعه مقالات اولين سمينار بررسي مفاهيم، به كوشش سيد علي قادري، صفحه 236.

[11] استراتژي در فرآيند تحول، ناصر ثقفي عامري، صفحات 217 216.

[12] سير تحول در انديشه نظامي سياست تسليحاتي چين، محمد جواد اميدوارينا، وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ص 14.

[13] Grand Strategy.

[14] همان منبع، ص 215.

[15] استراتژي معاصر، نظرات و خط مشي ها، جان بيليس، ترجمه هوشمند فخرايي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ص 4.

[16] همان منبع، ص 5.

[17] مقدمه اي بر استراتژي، آندره بوفر، ترجمه مسعود كشاورز، ص 30.

[18] كليات و مباني جنگ و استراتژي، علي باقري، ص 217.

[19] سه تلاقي، تهديدات امنيت ملي، فرهاد درويش.

[20] Julian Lidey - pp. 217-235 Puated in abdar Rob Khan opeit.

[21] (Micheal Howard - of (cambuidge: Harvard Univerity Press 1983,p 240.

[22] سوره سبأ، آيه ي 28.

[23] سوره روم، آيه 30.

[24] صحيفه نور، ج 2، ص 238.

[25] حديث ولايت، ج 4، ص 278.

[26] حديث ولايت، ج 6، ص 235.

[27] سوره ي نحل، آيه ي 36.

[28] سوره ي بينه، آيه ي 2.

[29] سوره ي حديد، آيه 25.

[30] سوره آل عمران، آيه 31.

[31] سوره مائده، آيه 54.

[32] سوره بقره، آيه 222.

[33] سوره

آل عمران، آيه 31.

[34] سوره شوري، آيه 23.

[35] خطبه هاي نماز جمعه، 18 / 2 / 77.

[36] تحف العقول، ص 238.

[37] تحف العقول، ص 238.

[38] ارشاد، شيخ مفيد، ص 210.

[39] خطبه هاي نماز جمعه در روز عاشورا، سال 1377.

[40] كتاب سيري در انديشه دفاعي حضرت امام قدس سره كتابي است كه از مؤلف توسط بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس در سال 1378 چاپ و منتشر شده است.

[41] صحيفه نور، ج 2، ص 233.

[42] حديث ولايت، ج 4، ص 249.

[43] سوره هود، آيه 117.

[44] سوره بقره، آيه 208.

[45] سوره اعراف، آيه 56.

[46] سوره حشر، آيه 23.

[47] ترجمه الميزان، ج 19، ذيل آيه 23 سوره حشر.

[48] سوره ي بقره، آيه ي 126.

[49] سوره نحل، آيه 112.

[50] نهج البلاغه.

[51] نهج البلاغه، نامه 52.

[52] صحيفه سجاديه، دعا براي مرزبانان.

[53] سوره نساء، آيه 75.

[54] حديث ولايت، ج 1، ص 160.

[55] روزنامه كيهان، 20 / 9 / 75 (در جمع اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي).

[56] حديث ولايت، ج 4، ص 51 -50.

[57] حديث ولايت، ج 5، ص 106.

[58] حديث ولايت، ج 5، ص 107.

[59] حديث ولايت، ج 6، ص 76.

[60] حديث ولايت، ج 6، ص 77.

[61] حديث ولايت، ج 6، ص 78.

[62] حديث ولايت، ج 5، ص 215.

[63] حديث ولايت، ج 4، ص 187.

[64] حديث ولايت، ج 4، ص 187.

[65] حديث ولايت، ج 5، ص 215.

[66] حديث ولايت، ج 4، ص 187 و 188.

[67] حديث ولايت، ج 1، ص 244.

[68] همان.

[69] حديث ولايت، ج 7، ص 99.

[70] حديث ولايت، ج 7، ص 97.

[71] حديث ولايت، ج 7، ص 266.

[72] حديث ولايت، ج 7، ص 268.

[73] حديث ولايت، ج 7، ص 268 -269.

[74] حديث ولايت، ج 6،

ص 64.

[75] خطبه هاي نماز جمعه تهران، 18 / 2 / 1377.

[76] سخنراني در حرم امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[77] سوره ي سبأ، آيه ي 34.

[78] روزنامه جمهوري اسلامي، 19 / 4 / 74.

[79] روزنامه جمهوري اسلامي، 21 / 4 / 1374.

[80] روزنامه جمهوري اسلامي، 19 / 4 / 74.

[81] روزنامه جمهوري اسلامي، 21 / 4 / 1374.

[82] روزنامه جمهوري اسلامي، 19 / 4 / 74.

[83] نهج البلاغه، خطبه 156.

[84] نهج البلاغه، حكمت 99.

[85] نهج البلاغه، حكمت 431.

[86] سوره ي الرحمن، آيه ي 7و8.

[87] سوره ي علق، آيه 1 -5.

[88] سوره ي جمعه، آيه ي 2.

[89] سوره ي نجم، آيه ي 39.

[90] 29 / 4 / 1367.

[91] 3 / 12 / 1367.

[92] 3 / 12 / 1367.

[93] حديث ولايت، ج 1، ص 241.

[94] حديث ولايت، ج 1، ص 90.

[95] حديث ولايت، ج 5، ص 50و51.

[96] حديث ولايت، ج 6، ص 30.

[97] حديث ولايت، ج 7، ص 19و20.

[98] حديث ولايت، ج 7، ص 19.

[99] حديث ولايت، ج 6، ص 29.

[100] حديث ولايت، ج 6، ص 29و30.

[101] حديث ولايت، ج 1، ص 174.

[102] حديث ولايت، ج 7، ص 282و283.

[103] حديث ولايت، ج 1، ص 235.

[104] حديث ولايت، ج 7، ص 283.

[105] حديث ولايت، ج 7، ص 284.

[106] حديث ولايت، ج 4، ص 161.

[107] حديث ولايت، ج 1، ص 125.

[108] حديث ولايت، ج 7، ص 73.

[109] حديث ولايت، ج 4، ص 275.

[110] حديث ولايت، ج 1، ص 277.

[111] سوره ي آل عمران، آيه ي 160.

[112] لقد كان في رسول الله اسوه حسنة، براي شما رسول خدا (ص) الگوي كاملي است.

[113] حديث ولايت، ج 1، ص 278.

[114] حديث ولايت، ج 1، ص 229.

[115] حديث ولايت، ج 5، ص 28.

[116] حديث ولايت، ج 1، ص

221.

[117] نهج البلاغه، خطبه 200.

[118] حديث ولايت، ج 4، ص 260.

[119] حديث ولايت، ج 6، ص 54.

[120] روزنامه جمهوري اسلامي، 5 / 9 / 75.

[121] سخنراني در مرقد مطهر امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[122] روزنامه همشهري، 7 / 12 / 75.

[123] روزنامه سلام، 5 / 9 / 75.

[124] سخنراني در مرقد مطهر امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[125] روزنامه ايران، 18 / 12 / 75.

[126] سخنراني در مرقد مطهر امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[127] روزنامه رسالت، 20 / 9 / 75.

[128] سوره ي نور، آيه 37.

[129] سوره ي اسراء، آيه 27و26.

[130] سوره ي انفال، آيه 41.

[131] سوره ي توبه، آيه 103.

[132] وسايل الشيعه، ج 6، ص 4.

[133] سوره ي بقره، آيه 2.

[134] سوره حشر، آيه 9.

[135] نهج البلاغه، حكمت 183.

[136] سوره ي تغابن، آيه 17.

[137] سوره معارج، آيه ي 2619.

[138] سخنراني در مرقد مطهر امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[139] نهج البلاغه، حكمت 320.

[140] روزنامه رسالت، 20 / 9 / 75.

[141] روزنامه سلام، 6 / 9 / 75.

[142] روزنامه ايران، 18 / 12 / 75.

[143] روزنامه همشهري، 8 / 12 / 75.

[144] نهج البلاغه، حكمت 244.

[145] سوره انعام، آيه 52.

[146] سوره كهف، آيه 28.

[147] مجمع البيان، ج 3، ص 396 -305.

[148] سوره عبس، آيه 10 -1.

[149] روزنامه ايران، 24 / 12 / 75.

[150] روزنامه ايران، 24 / 12 / 75.

[151] روزنامه ايران، 24 / 12 / 75.

[152] نهج البلاغه، نامه 45.

[153] روزنامه جمهوري اسلامي، 6 / 6 / 75.

[154] روزنامه ايران، 26 / 12 / 75.

[155] روزنامه ايران، 24 / 12 / 75.

[156] روزنامه ايران، 24 / 12 / 75.

[157] نهج البلاغه، نامه 45.

[158] نهج البلاغه، نامه 5.

[159] سخنراني در حرم امام رضا عليه السلام، نوروز 76.

[160] وسايل الشيعه،

ج 2، ص 118.

[161] روزنامه كيهان، 21 / 6 / 75.

[162] روزنامه همشهري، 16 / 7 / 75.

[163] مستدرك نهج البلاغه، ص 111.

[164] سوره ي سباء، آيه 34.

[165] حديث ولايت، ج 6، ص 160و161.

[166] سوره ي حج، آيه ي 78.

[167] حديث ولايت، ج 4.

[168] حديث ولايت، ج 6، ص 239.

[169] حديث ولايت، ج 5، ص 78و79.

[170] نهج البلاغه، نامه ي 52.

[171] سوره ي نساء، آيه ي 71.

[172] حديث ولايت، ج 6، ص 158و162و163.

[173] حديث ولايت، ج 6، ص 159و162و163.

[174] حديث ولايت، ج 6، ص 163.

[175] حديث ولايت، ج 6، ص 167و166.

[176] نهج البلاغه، خطبه 206.

[177] حديث ولايت، ج 6، ص 168و169.

[178] نهج البلاغه، نامه 38.

[179] حديث ولايت، ج 1، ص 106و108.

[180] حديث ولايت، ج 1، ص107و108.

[181] حديث ولايت، ج 1، ص 235و236.

[182] اصول كافي، ج 1، كتاب فضل علم.

[183] روزنامه قدس، 5 / 9 / 76.

[184] روزنامه قدس، 5 / 9 / 76.

[185] روزنامه اطلاعات، 10 / 6 / 78.

[186] حديث ولايت، ج 6، ص 22.

[187] حديث ولايت، ج 6، ص 18.

[188] حديث ولايت، ج 6، ص 20.

[189] حديث ولايت، ج 6، ص 8.

[190] روزنامه اطلاعات، 10 / 6 / 78.

[191] روزنامه اطلاعات، 11 / 6 / 78.

[192] حديث ولايت، ج 1، ص 147.

[193] حديث ولايت، ج 6، ص 12.

[194] حديث ولايت، ج 6، ص 140.

[195] حديث ولايت، ج 6، ص 139.

[196] سوره آل عمران، آيه 160.

[197] سوره طلاق، آيه 3و2.

[198] حديث ولايت، ج 5، ص 176.

[199] حديث ولايت، ج 4، ص 10.

[200] حديث ولايت، ج 1، ص 231.

[201] حديث ولايت، ج 1، ص 186.

[202] حديث ولايت، ج 5، ص 123.

[203] حديث ولايت، ج 5، ص 108.

[204] حديث ولايت، ج 1، ص 156.

[205] حديث ولايت،

ج 1، ص 155و156.

[206] حديث ولايت، ج 7، ص 47.

[207] نهج البلاغه، خطبه 56.

[208] حديث ولايت، ج 7، ص 14.

[209] حديث ولايت، ج 7.

[210] نهج البلاغه، حكمت 289.

[211] كيهان، 15 / 11 / 1376.

[212] نهج البلاغه، خطبه ي 233.

[213] نهج البلاغه، خطبه 6.

[214] سخنراني در جمع پرسنل لشكر 27.

[215] ابن اثير، جلد سوم، ص 137 تا 140- شرح در قسمت ضمايم (ج) - صفحه 83.

[216] ابن اثير، جلد سوم، ص 99 تا 100 شرح در قسمت ضمايم (د)، صفحه 89

«فحمل نفر علي دوابهم و اجمعوا علي ان يخرجوا رجالة - تعدادي به چهارپايان حمله كردند و تصميم گرفتند كه با پاي پياده خارج شوند.».

[217] مأخذ قبل.

[218] مأخذ قبل.

[219] ابن اثير، جلد سوم، ص 82تا 83.

[220] ابن اثير، جلد سوم، ص 88 تا91.

[221] ابن اثير جلد سوم، ص 82 تا 83.

[222] سوره حجرات، آيه 6.

[223] ابن اثير، جلد سوم، ص 83 -82 «و هو من احب الناس الي اهلها، فلما قدم قال له سعد: أكست بعدنا أم حمقنا بعدك؟ فقال: لا تجرعن يا ابااسحاق، كل ذلك لم يكن و انما هو الملك يتغداه قوم و يتغداه قوم و يتعشاه اخرون. فقال سعد: أراكم جعلتموها ملكا! و قال له ابن مسعود: ما ادري اصلحت بعدنا ام فسد الناس!

و او (وليد) از محبوبترين مردم اهل كوفه بود. وقتي كه وارد شد، سعد به او گفت: آيا تو بعد از ما زرنگ و باهوش شدي يا اين كه ما بعد از تو احمق شديم؟ وليد گفت: ناراحت نباش اي پدر اسحاق، چنين نيست، بلكه پادشاهي و سلطنت است، مثل سفره اي است كه برخي از آن نهار مي خورند و برخي شام. سعد گفت: مي بينم كه آن را پادشاهي كرده اي؟ ابن مسعود گفت: من

نمي دانم آيا تو بعد از ما صالح شدي يا مردم فاسد شدند؟!».

[224] همان پاورقي صفحه قبل.

[225] سخنراني در خطبه نماز جمعه، 18 / 2 / 1377.

[226] نهج البلاغه، خطبه 29.

[227] سخنراني در جمع پرسنل لشكر 27، خرداد 1375.

[228] الجمل، ص 81.

[229] نهج البلاغه - كلام 13.

[230] انساب الاشراف، ج 2، ص 141.

[231] نهج البلاغه، كلام 13.

[232] بحارالانوار، ج 38، ص 36.

[233] فتوح ابن اعثم، ج 2، ص 358.

[234] واقعه صفين، ص 52.

[235] نهج البلاغه، خطبه 120.

[236] نهج البلاغه، خطبه 120.

[237] نهج الحياة، ص 290.

[238] نهج البلاغه، خطبه 27.

[239] نهج البلاغه، خطبه 68.

[240] نهج البلاغه، خطبه 34.

[241] نهج البلاغه، نامه 35.

[242] تاريخ يعقوبي، ج 3، ص 191.

[243] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 193.

[244] ناسخ التواريخ، حالات امام حسن مجتبي عليه السلام.

[245] تاريخ كامل ابن اثير، 680، ص 176.

[246] ناسخ التواريخ، حالات امام حسن مجتبي عليه السلام.

[247] سخنراني در جمع لشكر 27.

[248] الاشارد، شيخ مفيد، ص 200.

[249] لهوف، سيد بن طاووس، ص 73.

[250] نفس المهموم، ص 187.

[251] سخنراني در جمع پرسنل لشكر 27 محمد رسول الله صلي الله عليه و اله.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109